مجموعه شعر درباره کار خیر

شعر درباره کار خیر تلاشی است در جهت آشنایی بیشتر خوانندگان این مطلب با نقش خیر در زندگی و آثار آن. به عبارت دیگر زمانی که از یک امر انسانی و فراگیر صحبت می کنیم در واقع خصایل بارز انسانی را بروز داده ایم. هنر که خاستگاه انسانی دارد در بسیاری موارد تواسته است عرصه ای برای بروز و نمود امر خیر انسان باشد. در این بین نقش ادبیات را نیز که همپای سایر علوم و رشته های مختلف قصد ارج نهادن بدین مفهوم برجسته را دارد نیز ستودنی است.

 شاعران و نویسندگان تلاش کرده اند تا از طریق شعر یا قطعات ادبی به شیوه  نثر و نظم در قالب یک امر متعالی را به آدمها گوشزد کنند که کار خیر ماندنی و هر چیزی که با ملاک ها و معیارهای انسانیت هم سویی نداشته باشد البته در قاموس انسانیت جایی ندارد. انسان در قالب کار خیر معنا پیدا می کند و این هدفی است که مجموعه شعر درباره کار خیر در پی آن است. شاعران مختلفی از سراسر جهان اشعار بدیع و زیبایی را در وصف کار خیر سروده اند که در این بین هر یک به زبانی و با زیباترین واژگان و سروده ها تلاش کرده اند تا اهمیت کار خیر را یادآوری کنند.

شاعران اوصاف مردان و زنانی را بیان می کنند که کار خیر را با تمام وجهه های بارز آن معنا می کنند. این اشعار در واقع ارج و ارزش نهادن به تمام کسانی است که در این راه قدم بر می دارند. کار خیر می تواند بخشیدن شاخه گلی باشد به یک آدم درمانده یا ساختن مدرسه و مسجدی باشد در روستایی دورافتاده یا گرفتن دست نابینایی برای عبور از خیابان در واقع این اشعار نیز به نوعی نیز بازتاب همین دیدگاه است.

ویژگی های بارز شعر درباره کار خیر

شعر درباره کار خیر بازتاب دهنده کارهای بارز انسان هایی است که به درک عمیقی از مفهوم انسانیت دست پیدا کرده اند. کسانی که از خیر مطلق یا خداوند یگانه غافل نیستند و کارهایی که در این مسیر انجام می دهند و سعادت ابدی و اخروی آنها را تامین می کند می تواند الگو و تصویر روشنی از آنها به دیگران بدهد تا در این مسیر گام بردارند. البته در این زمینه اشعار مختلف و فراوانی نیز سروده شده است چرا که زبان شعر به دلیل وجود نوعی  ولی ویژگی هایی که موجب شده است تا این مجموعه  شعر از سایر اشعاری که در این زمینه سروده شده اند متمایز باشد عبارتند از:

-پرداختن به مضامین نو و کاملا بکر

-پرهیز از پرداختن به موضوعات غیر مرتبط

-استفاده از زبان آهنگین و جذاب

-استفاده از واژگان ملموس و قابل فهم

    با این امید که مجموعه شعر درباره کار خیر بتواند مشوق کسانی باشد که قصد دارند در این راه گام بردارند از شما می خواهیم که با این اشعار ما را همراهی بفرمایید. امیدواریم توانسته باشیم تا سهم کوچکی در این زمینه داشته باشیم.

    شعر درباره کار خیر و نیکوکاری به نام بخشش

    بخشش به دریایی می ماند

    نا آرام و بیکران

    دریایی از فیروزه

    و رویا که پایان ندارد

    بخشش

     لبخند خداوند

    است بر آدمیان

     و لطفی است

    از جانب او

    تا خود را بشناسیم و

    از سیاهی شب

    و درخودماندگی بیرون

    بیاییم

    بخشش

    نوری در ظلمت است

    که آدمی را  به سمت نور می کشاند

    و جرات پرواز به او می دهد

    آدمی را سبکبال می کند

    بیایید با دستانمان،

    نگاهمان

    و قلبمان بخشنده باشیم

    شعر زیبا برای مهربانی و نیکوکاری  به نام به یک آواز ناشنیده می ماند

    این که می گویم

    یک نت ضعیف

    و بی نام و نشان نیست

    یک واژه سرگردان و تهی

    نیست

    طوفان نیست

    صاعقه نیست

    به هر چیز نرم و هر چیز لطیف

    به هر نسیمی که از هر جای

    جهان

    بر دریای روح آدمیان

    بال بگشاید

    می ماند

    به آواز فرشتگان می ماند

     به آواز ناشنیده ای از فراسوی سیارات

    این منظومه درد

    معما نمی گویم

    از مهربانی سخن می گویم

    شعر درباره مهربانی و کار خیر به نام نان

    دستی از روزن نور برآمد

    دری از کوچه ای دور

    با کورسویی کم نور

    بگشاد

    دری از مهربانی خالی

    گرده ای نان بنهاد

    بر دریچه ای خاک گرفته و

    غبارآلود

    سالهاست دستی از آستینی دور

    دراز است

    تا لبخند یتیمی

    را

    که در هوا مانده است برگرداند

    و موهای دخترکی رویا زده را

    نوازش کند

    دخترکی که هنوز ناباورانه

    می گوید:

    برگرد که محتاج مهربانی

    تو هستیم

    و هربار

    نان در سفره ها هست

    و برکت بر دستان نور

    چونان بارانی در بهشت

    می بارد

    شعر درباره کار خیر و نیکوکاری برای کودکان

    بخش نخست شعر  درباره کار خیر به نام چه می خواهد؟

    دخترک گفت:

    آن عروسک مال من

    پسرک خندید:

    توپ رنگی هم البته

    صاحبش منم

    دخترک گفت:

    شاید هم آن خرس پشمالو

    بهتر است

    پسرک باز هم خندید:

    آن بولدوزر را می بینی

    مال من...

    رویاهایشان را شمردند

    هر کدام ده آرزو داشتند

    هر روز این قصه تکرار می شد

    مغازه دار کم کم از دستشان

    کلافه می شد

    بخش دوم شعر درباره کار خیر و نیکوکاری به نام چه می خواهد؟

    کم کم اسباب بازی ها

    در دستان بچه های دیگر

     آرام می گرفت

    و از پشت ویترین

    کم می شد

    هر کدام که کم می شد

    از رویاهای دو کودک هم

    چیزی کم می شد

    هشتمی رفت

     و نهمی رفت

     و دهمی ماند

    یک روز

    پسرک رفت ته مغازه

    گفت:

    آقا به همین کامیون پلاستیکی

    هم

    راضیم

    یک روز شاگردی تان را بکنم؟

    شیشه ها را بشورم؟

    کفشهای تان را واکس بزنم؟

    بخش سوم شعر درباره کار خیر به نام  چه می خواهد؟

    دخترک هم دوان دوان رفت

    یک گوشه دیگر

    کز کرد و گفت:

    من موهای خوشرنگی دارم

    می خواهید قیچی کنم

    رنگ شان طلایی است

    عمو جان

    می خواهید اینجا را برایتان

    آب و جارو کنم

    همان عروسک یک چشم هم

    کافیست

    چیز زیادی نمی خواهم

    پیرمرد چیزی برای گفتن نداشت

    ولی مردی که  تمام وقت

    در آستانه ایستاده بود

    تلخ گریست

    مردی که رهگذر بود

    و ندای دو کودک ا ورا

    به آن سو کشانده بود

    گفت:

    آقا هر ده آرزوی این دو کودک

    چند؟...

    برگزیده زیباترین شعر درباره کار خیر و ماندگار به نام ببخشای

    ببخشای فرزند آدم

    هر شب ستارگان به زمین غبطه می خورند

    نه برای جنگل و دریا و کوه هایش

    نه برای آدمهایش

    برای لبخندی که بر لب

    فرشته ای کوچک می نشیند

    و اشک شوقی که

    ناگهان نورانی تر از هر ستاره ای بر گونه

    آسمانی کودکی می درخشد

    این تو هستی فرزند آدم

    شادی را هبه کن

    ببخش

    یک قطعه شعر درباره کار خیر  به نام ابر نیک پندار

    ما سراسر لبخند و مهربانی

    هستیم

    ما حلقه های مه آلود یک

    ابر باران زای سرگردانیم

    که در سراسر گیتی

    مسافر است

    و بر کوه ها و دشتهای تشنه می بارد

    ما از یک سلاله ایم

     و با لبخند به جای

    کلمات

     و با دستانمان به جای همدردی

    مهربانی را نوازش می کنیم

    مهربانی به شکل کودکی

    خندان است

    کودکی که میترسد یک روز گم شود...

    یک قطعه شعر درباره کار خیر و نیکوکاری به نام سیب ها

    سهراب می گوید

    زندگی خالی نیست

    مهربانی هست،

    سیب هست ...

    و سیب ها هنوز

    در اندیشه شعر سهراب مانده اند

    و به لبخند کاکلی ها فکر می کنند

    و خواب دستانی را می بینند که

    یک روز آنها را بچیند

    و به کودکی یا

    پیرمردی که چهره اش آدم را

    به یاد ترک های

    زمین و زغال بیندازد

    ببخشند

    سیب ها هنوز بیدارند...

    بهترین شعر درباره کار خیر به نام ما،  آن دیگری

    ما بی واسطه

    علامت رساندن نور و سرور هستیم

    به جهانی که می تواند ساکت

     و البته ناامن باشد

    ما بی دریغ خاصیت لبخند را

    در شش ضلعی های

    کوچک حسرت

    منتشر می کنیم

    و فولاد غرور را

    به اعجاز یک لبخند

    ذوب می کنیم

    ما سرمایه های این جهان

    نیستیم

    ما از جهان دیگریم

    از رویای دیگر

    و از سرودی برای بخشایش

    و دیگر گونه زیستن

    اینگونه است که خیر و

    زیبایی را بر

    پلشتی و ظلمت

    رجحان بخشیده ایم

    ما، آن

    دیگری هستیم

    ما،  آنِ

    دیگری هستیم

    شعر درباره کار خیر به نام آرزوها

    شاید دیدن ماه کامل آرزوی

    یک نابینا باشد

    و گفتن یک دوستت دارم ساده

    رویای کودکی ناشنوا

    به مادرش

    شاید بوی عطر سیب در مشام

    یک کودک

    یا بوی نان گرم

    در دستان یک پیرمرد

    به چیزهای سخت و نایاب

    شبیه باشد

    آدم به جایی می رسد که

    خدا مهربانی را به شکل

    دیگری از اشکال این جهان

    نازل می کند

    به شکل لبخند و صمیمیت یک صدا

    یا دستانی که نوازش را بیشتر

     از هر چیزی می فهمد

    شعر درباره کار خیر و مهربانی به نام فهم من

    در فهم من ناپیدا ریشه ای دارد

    این درخت آسمان

    و ناپیدا شاخه ای

    بر شاخسار آن میوه های ستاره رسیده اند

    و ستاره پیداست و دستی از دور

    از رویایی بیرنگ

    از آستینی پاره دراز است

    تا ستاره ای بچیند

    و شاخه ناپیداست

    جز برای نگاه او که بلند است

    و درخت آسمان چه دور

    جز برای دستان او

    که طولانی ترین

    دست عالم

    است به مهر

    به مهربانی...

    شعر درباره کار خیر و نیکوکاری به سالمندان

    پیشانیش پر از چین های روزگارش

    دستانش نور می پاشید گرچه لرزان و

    گرچه رنجور

    هنوز نگاهش به دریچه ای بود که

    از آن لبخندی بیاید

    و زندگیش را غرق نور

     وسرور کند

    ساکن اتاق چندم جهان

     در آسایشگاه چندم

    لای خاطرات خاک خورده دیگران

    فریاد می کشید که

    من هنوز هستم

    مرا پیدا کنید

    حتی اگر عینک داشته باشم

     و عصایی در دست

    حتی اگر گامهایم لرزان باشد

    و اینطور گمان کنید

    که صدایتان را نمی شنوم

    ولی رنگ لبخندتان کافیست

    این رنگ را از من دریغ نکنید

    این رنگ

    که رنگ بهشت من

    است


    دیگر مطالب پیشنهادی :

    مجموعه شعر درباره تشکر از پدر و مادر

    مجموعه شعر درباره تشکر از خدا

    سروده ها و شعر خدا قوت و خسته نباشید


    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...