شعر در مورد محبت و مهربانی

شعر در وصف محبت و مهربانی از جمله اشعاری است که در قالب سنتی و اشعار نو سروده شده اسند. این اشعار با زیبایی هرچه تمام تر می توانند ذوق و هنر سراینده خود را به تصویر بکشند. این اشعار را می توان از اشعار غنی در ادبیات ما دانست.

شعر محبت و مهربانی از جمله اشعار مشهوری است که می توان گزیده های بسیار زیبایی از آن را که سروده های شاعران مختلف می باشند مشاهده نمود. این اشعار دارای توصیفی دل انگیز و دلنشین از مهر و محبت می باشند که برای خوانندگان به زیبایی به تصویر کشیده شده اند.

شعر محبت در قالب شعر نو و با بیانی کوتاه

آواز مهربانی تو با من

در کوچه باغهای محبت

مثل شکوفه های سپید سیب

ایثار سادگی است

افسوس آیا چه کس تو را

از مهربان شدن با من

مایوس می کند؟

شعر محبت و مهربانی با زیبایی توصیف ناپذیر و دلنشین

ای کاشکی به عالم، تا چشم کار می آرد

دل بود و آدم آن را قربان یار می کرد

زین خوب تر چه می شد گر هر نفس، به جانان

یک جان تازه می شد عاشق نثار می کرد.

دل را ببین که نگریخت از حمله ای که آن چشم

بر شیر اگر که می برد، بی شک فرار می کرد .

جان را به زلف جانان از دست من بدر برد

دلبر اگر نمی شد این دل چه کار می کرد ؟

گر مرغ دل ز جانان دزدید می چه بودی

تا شاهباز چشمش از نو شکار می کرد

شورای دولت عشق فاتح اگر نمی شد

جمهوری دلم را غم تار و مار می کرد

دلبر اگر دلم را می خواند بنده، هر چند

آزادی است اینم، دل افتخار می کرد.

باران دیده من در فصل دوری او

صحرای سینه ام را چون لاله زار می کرد

شعر محبت و مهربانی

مهربانی نقش هر نقاش نیست

 هر که نقشی را کشید نقاش نیست

نقش را نقاش معنا میدهد

 مهربانی نقش یار است حیف که یار نقاش نیست

شعر محبت و مهربانی

در محبت جان اگر بازی خوش است

گر کنی بازی چنین بازی خوش است

یار کرمانی اگر چه خوش بود

دلبر سر‌مست شیرازی خوش است

رند سرمستیم و با ساقی حریف

با حریف خویش دمسازی خوش است

چند گردی تو به خود گرد جهان

یک دمی با خویش‌ پردازی خوش است

ساز ما ار ذوق خوش تر می‌ دهد

ساز ما را گر تو بنوازی خوش است

عشق چون سلطان به تخت دل نشست

خانه را با عشق پردازی خوش است

سیم قلب تو ندارد رونقی

سیم قلب خویش بگدازی خوش است

در طریق عاشقی چون عاشقان

هر چه داری جمله دربازی خوش است

یک دمی با سید رندان بساز

تا بدانی ذوق دمسازی خوش است

شعر محبت و مهربانی از مولانا

از محبت تلخ ها شیرین شود
وز محبت مس ها زرین شود

ازمحبت دُردها صافی شود
وز محبت دَردها شافی شود

از محبت خارها گل می شود
وز محبت سرکه ها مل می شود

از محبت دار تختی می شود
وز محبت بار بختی می شود

از محبت سجن گلشن می شود
بی محبت روضه گلخن می شود

از محبت نار نوری می شود
وز محبت دیو حوری می شود

از محبت سنگ روغن می شود
بی محبت موم آهن می شود

از محبت حزن شادی می شود
وز محبت غول هادی می شود

از محبت نیش نوشی می شود
وز محبت شیر موشی می شود

از محبت سقم صحت می شود
وز محبت قهر رحمت می شود

از محبت مرده، زنده می شود
وز محبت شاه بنده می شود

این محبت هم نتیجه دانش است
کی گزافه بر چنین تختی نشست

شعر محبت با وصفی زیبا و دلنشین در قالب شعر نو از اشعار کوتاه

زیبا

هنوز عشق

در حول و حوش چشم تو می چرخد

از من مگیر چشم

دست مرا بگیر و کوچه های محبت را

با من بگرد

یادم بده چگونه بخوانم

تا عشق در تمامی دل ها معنا شود

یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت

در تندباد عشق نلرزد

شعر محبت

مرغ محبتم من، كي آب و دانه خواهم
با من يگانگي كن، يار يگانه خواهم


شمعي فسرده هستم، بي عشق مرده هستم
روشن گرم بخواهي سوز شبانه خواهم


افسانه محبت، هر چند كس نخواند
من سر گذشت خود را، پر زين فسانه خواهم


بام و دري نبينم، تا از قفس گريزم
بال و پري ندارم، تا آشيانه خواهم


تا هر زمان به شكلي، رنگي بخود نگيرم
جان و تني رها از قيد زمانه خواهم


مي آنقدر بنوشم، تا در رهت چو بينم
مستي بهانه سازم  گم كرده خانه خواهم

تهیه کننده : توپ تاپ

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...