مجموعه شعر درباره آدم های خوب

شعر درباره آدم های خوب فراوان است. شاید بهترین دلیل این است ک هبه طور کلی نیکی کردن یک امر ذاتی است. البته دلایل متعدد دیگری نیز بدین منظور وجود دارد. مثل این که آدمی بالذات تمایل به خوب بودن دارد و حس می کند که باید با شر و تیرگی در پیکار باشد.

مجموعه شعر درباره آدم های خوب نیز تلاشی در همین راستا است. ادبیات همواره محلی برای تلاقی دو نیروی خیر و شر است. در این بین نقش ادبیات منظورم بیشتر از سایر جنبه های آن بوده  و به عبارتی پررنگ تر می باشد. 

شاعران اصیل و ارزشمند این دیار از دیر باز در این زمینه اشعار درخشان و نغزی سروده اند که  بارزترین آنها را در مدح نیکی و رادمردی و آدم های راست پندار و گفتار می توان در نمونه های زیر جستجو کرد. سعدی علیه الرحمه در این مورد می فرماید:

رسد آدمی‌ به‌ جائی‌ که‌ به‌ جز خدا نبیند

بنگر که‌ تا چه‌ حدّست‌ مکان‌ آدمیّت‌

یا حضرت مولانا در باب مهربانی و انسانیت چنین می گوید:

از محبت تلخها شيرين شود

از محبت، مرده زنده مي شود

از محبت دردها صافی شود

از محبت مس ها زرين شود

از محبت شاه بنده مي شود

از محبت دردها شافی شود

این اشعار فقط بخشی از ارادت شاعران پارسی گوی به مقام انسانیت و آدم های برجسته است که بدین صورت بازتاب پیدا کرده است. به طور کلی این قضیه صرفا محدود به شعر فارسی نبوده بلکه توانسته است مرزهای این جغرافیایی را نیز در نوردد. 

شاعران متعهد و آزاده ای بوده اند که سخن از آدمیت و اصول فراموش شده بشری را دیگر بار جان بخشیده اند و توانسته اند برگ زرینی بر افتخارات ادبی خود و نامی ماندگار در تاریخ ادبیات جهان بر جا بگذارند.

شعر درباره آدم های خوب از زبان شاعران دیگر

در اینجا لازم است اشعاری نیز که در سلک و زمره شعر درباره آدم های خوب قرار می گیرد را از شاعران سایر ملل برای شما بازگو نماییم تا به وسعت این واژه ماندگار بیشتر پی ببرید.

شل سیلور استاین شاعر آمریکایی در این زمینه چنین می گوید:

می خواهم رویایی

را که داشتم بردارم

و توی فریزر بگذارم

آن گاه یک روز

در آینده

آینده ای دور

آن زمان که دیگر

پیرمردی با موهای

خاکستری هستم دوباره  

آن را بکشم

 و گرم کنم

تا شاید پاهای

خسته

 و سردم را با گرمایش

دوباره التیام

بخشم

پل الوار شاعر فرانسوی نیز در مورد مهربانی، امید و انسانیت چنین سروده است:

سپیده که سر بزند

در این بیشه ‌زار خزان زده

شاید گلی بروید

شبیه آنچه در بهار

 بوئیدیم

پس به نام زندگی

هرگز نگو هرگز

یا این شعر زیبا و ماندگار از مارگارت اتوود:

چقدر به این ایستادن ها سال ها پیش نیاز داشتم

قدم های سست را دوباره از سر میگیرم

تو اما هنوز ایستاده ای

خداحافظی‌ها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند

اما مطمئناً بازگشت‌ها بدترند

حضور عینی انسان نمی‌تواند

با سایه‌ درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند

هر چند بسیاری از شاعران دیگر که در این زمینه اشعار زیبایی را سروده اند با این وجود می توان شعر درباره آدم های خوب را به نوعی از سایر جنبه ها نیز مورد بررسی قرار داد. هر چند در واقع مجموعه شعر درباره آدم های خوب حاصل تلاش شاعر در ایجاد فضایی نو و بدیع و بهره مندی از زبان استعاری و وزین است با این وجود باید به ویژگی های خلاقانه و منحصر به فرد آن نیز که توانسته است از یک مجموعه شعر بدون بهره گیری از الفاظ و مضامین تکراری یک شعر نو و تصویرهای شعری دل انگیز بسازد نیز اشاره کرد.

ویژگی های بارز  مجموعه شعر درباره آدم های خوب

از خصوصیات و عوامل برجسته ای که موجب شده است تا مجموعه شعر برای آدم های خوب را به عنوان یک مجموعه مستقل بدون تکرار و دلنشین معرفی کنیم عبارتند از:

-تمرکز بر موضوع و پرهیز از اطناب و بازی با کلمات

-تکیه بر نوگرایی در آفرینش

-بهره گیری از ترکیبات بدیع و خلاقیت

-استفاده از وزن خاص و آهنگ شعری

-پرهیز از هر نوع تقلید و تکرار کلیشه های مرسوم

-ترسیم و تصویر فضاهای دل انگیز

-ارتباط هدفمند با خواننده اشعار

    هر چند مجموعه شعر درباره آدم های خوب دارای ویژگی های متعددی بوده و صرفا  در همین موارد خلاصه نمی شود با این وجود می توان مهمترین مواردی را که در واقع شاکله اصلی اثر به شمار می رود در این چند مورد خلاصه کرد. 

    در خلق و سرایش اشعار زیر همچنین نگاهی به دیدگاه های بزرگان و مشاهیر ایران زمین و سایر نقاط جهان داشته و امیدوار هستیم که رضایت شما خواننده عزیز را نیز از این نظر کسب کرده باشیم. به شما توصیه می کنیم که اگر در جستجوی شعر تازه و مناسبی در مورد آدم های خوب هستید حتما این مجموعه را تا به انتها بخوانید. 

    اطمینان داشته باشید که بیشتر اشعاری را که شما در نظر دارید حتما در بین اشعار این مجموعه زیبا پیدا خواهید کرد. همچنین بهتر است دوستان و سایر علاقه مندان شعر را نیز در لذت خواندن این اشعار سهیم کنید.

    شعر برای آدم های خوب

    شعر درباره آدم های خوب به نام سرم را بالا می گیرم (1)

    آدم های خوب

    همیشه ابرهای سفیدی دور

    سرهایشان

    حلقه بسته است

    و لبخندهای ناپیدایی

    بر لب های روحشان

    نشسته است

    آدم های خوب

    به قطرات باران

    شبیه هستند که

    هر گاه ببارند زمین

    بوی کاهگل و مهربانی

    می گیرد

    آدم های خوب به

    فصل بهار می مانند

    اگر بیایند زمین

    را گلباران می کنند

    اگر آوازی سر دهند

     به زیباترین لحن

     عندلیبان

    بهشتی می ماند

    اگر سلامی بدهند

    اکسیژن حیات

    بر تمام سنگ ها و

    یخ های زمین

    هم جاری خواهد شد

    و حوصله ها دیگر

    تبخیر نمی شوند

    عجیب است

    ولی هر گاه در آینه

    پی جوی رد نگاه و

    حضورشان

    هستیم

    هوا بی دلیل شرجی می شود

    شعر درباره آدم های خوب به نام سرم را بالا می گیرم (2)

    آدم هایی با سرهای برافراشته

    آدم هایی که لبخند

    قوت لب هایشان

    است

    و برکت زندگیشان

    بر دوش کشیدن

    وزن تمام کوه های

    عالم است

    آدم هایی با سفره هایی

    کوچک

    و قلب هایی

    کهکشانی

    با رویاهای بزرگ

    و قامتی کوچک

    با دستهایی ظریف

    و پاهایی راست

    ایستاده

    بر دوش چیزهایی

    که بیهوده زندگی را

    تلخ می کنند

     بر دوش شوربختی

    و مرگ

    بر شانه دیوهای

    افسردگی

    و رنج

    آدم های خوب سرشان را

    بالا می گیرند

    و ستاره هایی

    در پیشانی آسمانی شان

    می درخشند

    آدم های خوب با آفتاب و

     آب نسبت دارند

    ولحن چلچله و

    نسیم را خوب می فهمند

    آدم های خوب بوی نان و گندم

    می دهند

    عطر گل سرخ

    و

    طراوت شبنم را

    با خود دارند

    و روحشان را

    بستر رویاهای دیگران

    می کنند

    شعر در مورد ادم های خوب

    شعر درباره آدم های خوب به نام سرم را بالا می گیرم (3)

    وقتی سرشان را بالا می گیرند

    کدام کوه

    کدامین قله

    توان رسیدن به سربلندی شان

    را دارد؟

    وقتی اراده می کنند

    صخره ها جابجا

    می شوند

    و قندیل های یخی

    به حرکت در می آیند

    اقیانوس ها می آشوبند

    و آدم ها

    همان آدم های عادی

    همان آدم های معمولی

    و نه چندان پیچیده

     و غامض

    و نه چندان

     تلخ و تیره

    با قلب های رنگی

    همرنگ لاجورد

    و فیروزه و

    برگ درختان طوبای بهشتی

    بارها بر آنها غبطه می خورند

    آدم هایی که هرگاه در آینه

    سراغشان را بگیرید

    حتی می توانند شبیه شما

    باشند

    سرتان را بالا

    بگیرید

    حتی می توانند شبیه

    او باشند

    باید سرش را بالا بگیرد

    حتی می توانند شبیه

    من باشند

    سرم را بالا می گیرم

    شعر درباره آدم های خوب به نام اگر می توانید (1)

    آری، حرف زدن

    دشوار

    است

    اگر قرار باشد

    از عشق چیزی نگویید

    دیر زمانی است

    این غریب و غریبه

    به هم

    دل بسته اند

    به هم دل داده اند

    دیر زمانی است

     تصمیم

    دارند دیگر دروغ نگویند

    دیگر کبود نباشند

    دیگر هر رنگی نباشند

    دیگر شک نکنند

    دیگر نفرت نورزند

    لعنت نکنند

    آوازی بخوانند

     شعری بگویند

     و با لطافت مطلق

    به سراغ تیغ های

     عریانی بروند

    که ممکن است

    هر کسی در دستش بگیرد

    و زندگیشان را

    به خون بکشند

    عشق و جنون با یکدیگر

    چنان درآمیخته اند که گویی

    توامان خویشند

    آدمی

    راز عشق را دارد

    در آبگینه اوهام ولی

    از تصور استخوان

    و خاک و پلشت

    این زمین دیوانه

    عجیب دور است

    این آدم مهربان

    که گاه به قلب ما حلول می کند

    شعر درباره آدم های خوب

    شعر درباره آدم های خوب به نام اگر می توانید (2)

    ماه سرگشته

    در آسمان

    از بس که خوب است

    رویایش را

    با ستارگان نیز

    قسمت می کند

    همچون آدمی مهربان

    که سفره اش را با کودک

     پتی خیابان

    یا لبخندش را

    با بیمار گمنام با

    دردی لاعلاج

    در یک بیمارستان

    تقسیم می کند

    و اجازه می دهد

    تا خشم به فراموشی دچار

    شود و لبخند

    به یک مسلک همیشگی برای

    او

    برای فرزندانش

     برای دیگران

    و عاشق روایت های

    لطیف از

    فصل های نیامده

    از زمین است

    و عاشق رودخانه ها

    و ماهیان ناشناس

    و عشق های اثیری

    و مردمان غریب

    با لهجه های نامکشوف

    وقتی گام برمی دارد خار خسک ها

    می لرزند

    و گون ها می گریند

    بیابان

    به باغ تبدیل می شود

    و آن گاه

     رستاخیز مهربانی فرا می رسد

    شعر درباره آدم های خوب به نام اگر مهربانی بوی سیب بدهد

    کارهایی که ما

    بی دلیل می نامیم

    گاهی خردمندانه ترین رفتارهای ما

    در زندگی هستند

    از لمس یک

    گل سرخ

    تا

    نوازش کودک خیابانی

    از لبخندهای مکرر به

    چهره پیرمردی

    که تا نیمه در زندگی روزمره اش

    فرو رفته و دیر

    زمانی است که لبخند را از یاد

    برده است

    لاجرم مهربانی

    و خوب بودن

    عادت برداشتن یک کوه

    از دوش زمین نیست

    با جابجا کردن قاره های عالم

    چیزی شبیه بوییدن

    یک سیب است

    وقتی می اندیشیم

     لبخندها بیهوده هدر

    می روند

    خوب

    بودن

    ناگزیری از قهرمان

    بودن نیست

    خوب بودن روح

    حیات آدمی است

    جلوه ای از نور و

    هدیه ای از حق

    آدم های خوب

    از جنس سپیده اند

    از فراز می آیند

    و به فرودها هم

    نظر دارند

    آدم های مهربان

    عاشقند

    و این رسم،

    البته زمینی نیست

    اشعار زیبا در مورد آدمهای خوب

    شعر درباره آدم های خوب به نام رویاهایت را قاب بگیر (1)

    دردهای شما به من مربوط

    نیست

    ومن نمی توانم جرات

    پیدا کنم

    و به خواب هایتان

    سرک بکشم

    حتی به من

    ربطی ندارد که چند سال دارید

    یا می خواهید

    در آینده

    کدام یک از رویاهایتان را

    برآورده سازید

    ولی هنوز به این اعتقاد دارم که

    اگر جرات دیدن خواب های

    طلایی را دارید

    من هم بخشی از خواب های شما

    خواهم بود

    جزئی از رویاهایتان

    قطعه ای از موسیقی ذهنتان

    و آوازی که از

    گلوگاه

    پریان دریاهای دور می گریزد

    مشتاقانه به رنگ رویاهای شما

    چشم می دوزم

    مشتاقانه رویاهایتان را

    دوست می دارم

    و اگر اهل مخاطره باشید

    بیشتر شیفته شما خواهم شد

    شعر درباره آدم های خوب به نام رویاهایت را قاب بگیر(2)

    و بسیاری چیزهای دیگر هم هستند

    که به من ارتباطی ندارند

    مثل این که

    شما چند سال دارید

    و از چه نوع غذایی

    خوشتان می آید

    یا دوست دارید روزهای آخر هفته را

    لب ساحل بروید

    یا توی اتاقتان به کاناپه لم بدهید

    و کتاب بخوانید

    ولی آنجا که عشق

    آغاز می شود

    و غریبه ای شاید

    اهریمن

    شاید یک سایه سیاه و سفید

    بخواهد آن را از شما بگیرد

     من کنارتان هستم

    در کالبد پدرتان

    یا مادرتان

    و هر کسی که دوستش

    دارید

    من به ماجراجویی های

    صادقانه ای که در پیش گرفته اید

    ایمان دارم

    این را سرشت ستاره بودن می نامند

    شعر در وصف آدم های خوب

    شعر درباره آدم های خوب به نام رویاهایت را قاب بگیر(3)

    سرشت ستاره بودن

    یعنی در کهکشانی پر از

    ستاره سرگردان

    و شهاب های بی دلیل

    و بی نام

    به تنهای یک منظومه باشی

    یک منظومه از لبخند

    و نور

    با عادت آسمان های دور

    و بکر

    چون لبخند فرشته ای

    و دیگر کاری به

    سیاره های تیره و تار

    و مه آلود ندارم

    آن چه که برای من

    مهم است

    سرشت ستاره بودن شماست

    و پرهیز از جوانمرگی

    رویاهایتان

    شما باید روح رویاهای خودتان

    باشید

    یک روح بیرنگ

    و منعطف

    یک روح نرم و

    خندان

    شما باید از طوفان های ناگزیر

    عالم

    گذر کنید

    و برای لمس ماه

    سال ها مهربانی کنید

    و برای گذار از

    کهکشان ترس و تردید

    شعر درباره آدم های خوب به نام رویاهایت را قاب بگیر(4)

    هر روز رویاهایت را قاب

    بگیر

    و به خودت بگو

    آری، آغاز شده ام

    امروز

    دست من

    عضوی از مهربانی است

    امروز دست من هوا و لطافت

    را لمس خواهد کرد

    و پرده ای از وسوسه های بزرگ

    و کوچک

    با رنگی مکدر

    و عفن را

    کنار خواهد زد

    امروز دستان من غبار آسمان را

    خواهد زدود

    و عطر غریب کهکشان را

    با خود به خانه باز

    می آورد

    دستان من  از وحشت پر است

    ولی دیرگاهی است که

     امید را  در خاک غیرت

    کاشته است

    دستان من آشناست

    به سماع و

    نو شدن

    به دریدن پرده های تکرار و تکدر

    دستان من بخشی

    از داستان شما نخواهد

    بود

    اگر قرار است که

    زیبایی را از شمعدانی های نقره ای

    بگیرید

    و به سنگ ها ایمان بیاورید

    دستان من به قاب گرفتن هر چیز

    عزیز و

    عظیم عادت دارد

    دستان من قاب می گیرد

    تا فراموش نکند...

    شعر راجب آدمهای خوب

    شعر درباره آدم های خوب به نام رویاهایت را قاب بگیر(5)

    اگر کنار ساحل

    ایستاده اید

     و هنوز فریاد می زنید که

    ماه در آینه آب را می خواهید

    بی آن که جنبشی در تنتان باشد

    پس هنوز دارید

    خواب می بینید

    رویای واقعی در

    بن استخوان های شما

    ریشه دارد

    رویای واقعی شما این

    است

    که هر گاه در قلب آتش ایستادید

    به بوستان

    بودن آن

    ایمان بیاورید

    حتی اگر تنها بودید

    به خودتان چون منظومه ای

    از عشق و مهربانی

    نگاه کنید

    و از تصویرهای توخالی و پوک

    پرهیز کنید

    از تصویرهای مرده دیروز

    از قاب عکس های تیره و دود آلود

    از عکس های مغموم و هراسناک

    از هر چیزی که عطر زنگار

    و فراموشی بدهد

    شما دیگر کاری ندارید

    فقط رویاهایتان

    را

    قاب بگیرید و

    هر روز ببینید ...

    شعر درباره آدم های خوب به نام درختانی که عادت  دارند (1)

    من از درختان بیهوده

    و تکراری در جنگل بیزارم

    درختانی خشکیده

    در کنار درختانی شاداب و

    جوان

    که لانه سنجاب های

     بازیگوش می شوند

    درختان زیبا و گشن

    و انبوه از شاخه و برگ

    در این تابلو جای دارند

    بر  شاخسار درختان خشکیده

    هزار پرنده هم اگر بر

    بنشیند

    هرگز دیگر بار

    جوانه نمی زننند

    و شکوفه نخواهند کرد

    هزار بار اگر رویاهایشان را

    با آوازی غریب در گوش جنگل

     زمزمه کنی هنوز

    در خواب هستند

    عادت های غریب

     این درختان

     آنان را

    به کارخانه چوب بری

     خواهد کشانید

     و از آنها مدادی

     برای کودک امروز

     میسازند تا

    با کلمه و نقش

    راه امید را

    نورباران

    کنند

    مجموعه شعر درباره آدمهای خوب

    شعر درباره آدم های خوب به نام درختانی که عادت دارند(2)

    من از آدم های تکراری و

    کسالت بار هر روزه

    که  غبار و

    کهنگی را با خود

    به این سو و آن سو می کشند

    بیزارم

    وقتی این آدم ها تمام چیزهایی را

    دارند که برای بزرگ

    شدن کافیست

    دو دست

    دو پا

    و چشم هایی برای نظاره

    یک قلب برای احساس

    زندگی و تپندگی

    و صورتی که

    لبخند شناسه آن است

    پس چرا هیچ وقت

    این بیندیشند که

    می توانند مهربان باشند

    نیک کردار باشند

     و به قولی

    از آن آدم های خوب باشند

    شعر درباره آدم های خوب به نام محصول لبخند و رنج

    آدم های خوب

    همیشه عطر نرگس دارند

    و از خیابان که عبور می کنند

    تمام شهر

    را بوی نرگس می گیرد و

     گویی ناخودآگاه تمام

    مردمانی که در

    پیاده روها

    یا پشت فرمان

    اتومبیل هایشان هستند

    باید به آنها لبخند بزنند

    این یک قانون است

    مهربانی آدم

    را به یاد

    لبخند می اندازد

    شعر درباره آدم های خوب به نام ببار، پسرم

    سرت را بلند کن

    تو از زندگی سرسخت

    تر هستی

    تو از لجاجت

    بهتری

    تو چیز دیگری هستی

    پسرم

    آدمی با رویاهایی دیگر

    به کابوس هایت محل

     نگذار

    به اشک هایت مجال نده

    فرصت لبخند را

    دست کم نگیر

    حتی اگر من نباشم

    اگر بقیه به عادت

    تیغ بران هستند

     تو ابر غران

    باش

     و ببار

    اگر دیگران آزارت دادند

    صبور باش

     به عادت

    باران

    و بر هر چیزی ببار

    ببار و ببخش

    این بخشندگی سالها بعد

    نان و نفس

    تو خواهد بود

    شعر برای آدم های خوب

    شعر درباره آدم های خوب به نام شجاعت

    سنجابی

    که

    بلوط ها

    را به رغم وجود جغدهای جنگل

     و هر حیوان درنده دیگری

    جمع می کند جسور است

    چرا که گرسنگی

    راه را

    بر انتخابش

    بسته است

    ولی پیش و بیش

    از سنجاب جسور

    این بخشندگی بلوط

    است که

    ناپیداست

    چون بخشندگی رود

    بر سینه سنگ

    چون بخشندگی ابر

    بر هر جای این زمین

    عطش زده

    چون بخشندگی آدم

    شعر درباره آدم های خوب به نام احتمالات

    من از قانون احتمالات

    همیشه بیزار بوده ام

    چرا که امکان دارد

    مهربانی

    را زیر سوال ببرد

    ولی اطمینان دارم

    آدم های خوب  فراتر از هر هندسه

    و احتمالی

    عمل می کنند

    قطعات کوتاه شعر درباره آدم های خوب بخش اول

    1.فرصت مهربانی

    پشت درهای

    حادثه مانده است

    2.

    خبری از لذت نیست

    خبری از لبخند نیست

    پایان راه ما غبار آلود است

    و یکی باید

    عاقبت

    لبخند بزند

    بدین گونه همه چیز

    آسان خواهد شد

    شعر درباره ی ادم های خوب

    قطعات کوتاه شعر درباره آدم های خوب بخش دوم

    1.

    من ساکن زمینی دیگر هستم

    و زبان نیلوفران

    و نجوای ستارگان را

    می فهمم

    این را  انسانیت

    به من آموخته است

    2.

    انسانیت

    یگانه واژه ای در قاموس آدمی

    است

    که بسیاری پی جوی آن هستند

    3.

    مردگان

    در گذشته زندگی می کنند

     و زندگان در آینده

    ولی انسانیت

    فراتر از زمان است

    قطعات کوتاه شعر درباره آدم های خوب بخش سوم

    1.

    بر ساحل ردپای من

    جامانده است

    دخترم می پرسد:

    راز این ماندگاری چیست؟

    می گویم:

    من با جزر و مدها

    پیوند دارم

    2.

    زندگی بی رویای مهربانی

    بی نظاره ی

    خوبی های مکرر

    به طبلی توخالی

    شبیه است

    3.

    هنوز دیر نشده است

    هنوز دور نیست

    تمرین کنید

    لبخند بزنید

    نوازش کنید

    هم اینک

    خدا به شما

    نزدیک

    است

    sher darbare adamhay khoob

    شعر درباره آدم های خوب به نام ناخدا

    -با تمام قدرت

    به پیش

    کشتی زندگی

    پر کوب و

    پر تپش می راند

     و ناخدایش آدمیت

    است

    هنوز

    فریاد می زند:

    بادبانها را برافرازید

    ساحل خوشبختی

    نزدیک

    است

    ما در این راه پر تعب

    هر قدر

    دشوار

    و پر مرارت

    گرچه آزموده ایم

    و گداخته ایم

    ولی

    صبری

    و نفسی

    در دوردست عالم

    یا باغی از بهشت خدا

    جایی

    که کشتی بشریت

    ماوا بگیرد

    درخت امید

    می شکفد


    سایر مطالب پیشنهادی و ویژه :

    متن در مورد آدمهای خوب زندگی + عکس نوشته

    عکس پروفایل انسان بودن + عکس نوشته انسانیت

    عکس نوشته ی مهربانی (آلبوم تصاویر)


    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...