مادرم دلتنگتم (عکس نوشته)

نوشته شده توسط مدیر · در۲۹ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۲۳.

آلبوم عکس نوشته های زیبا و جدید درباره دلتنگی برای مادر،تصاویر متن دار عاشقانه و خاص طراحی شده در توپ تاپ با موضوع مادر مهربانم خوبم عزیزم دلم برات حسابی تنگ شده،جملات تصویری قشنگ و جذاب با مضمون دلتنگ مادرم هستم.

اینبار در سال جدید 1400 و 2021 عکس نوشته های دلتنگی برای مادر و دلتنگ مادر بودن را در آلبومی تازه تر و زیباتر ارسال کرده ایم، از این تصاویر ناب و احساسی میتوانید برای عکس پروفایل ، استوری و وضعیت واتساپ استفاده نمایید.

چگونه بفرستم تپش های قلبم را برای تو تا که باور کنی از یاد بردنت کار من نیست.

****************

دلم برای مادرم تنگ است... مادر کجایی ... دلتنگتم سلطان غم

ای خاک قبرستان مواظب تمام‌مادران آسمانی باش

روح مادران اسمانی شاد

****************

****************

****************

****************

****************

تو....
تو به شیرینی خواب
تو به زیبایی یک چشمه ی آب
تو به دلتنگی آن مادر نازا که نزاد
وبه غمگینی یک شعر لطیف
وبه عمری که اسیرم ز فراق
تو نگریان دل مارا.......
که غمینم بخدا !

الهی هیچکس وقت دلتنگی جای تن گرم مادرش

سنگ قبر سرد رو بغل نگیره

مادر دلم برات تنگ شده

خدا میدونه چقد دلتنگتم مادر

باران نان ندارد
چشم های تابه تای مادرم میگویند
و کفشهای کهنه بابا رحیم
که از بالای کوچه
استغفرالله الرحمن الرحیم میخوانند
دلتنگی های مادر را یکی یکی شمرده ام
بی قراریهایش را هم اضافه کنید
حالم از تمام کوچه بهم میخورد
از خودیهای دیگری که آب هم ندارند پژمرده ام
از تمام مادران زمین پژمرده ام
و به اشکهای مادرانمان شک دارم

سکوتت مایه دلتنگی و غم
نبودت خانه ی دلواپسی هاست
حضورت مونس شب گریه هایم
صدایت آشنای پاک رویاست
از اعماق وجود بیکرانت
شمیم مهربانی می زد موج
از احساس قشنگ خنده هایت
شکوفه می زند تا آسمان پل
از افسون دو چشم پر فروغت
شکوه کهکشان معنا ندارد
برای التیام قلب خسته
به جز مادر..دلم مرهم نیابد

****************

دلتنگی های خود را
در انزوای تنهایی خویش
ضجه می زنم
و در امتداد خط ممتد درد مویه کنان
به سکوت پناه می برم
و سکوت ، مادر من است
سرشار از تحول سرشار از اندیشه
ولبریز از شوق ماندن
... وسکوت مادر من است

****************

کجاست مادرم ؟وقتی زمانه سخت میگیرد
وقتی که قلبم از بی انصافیِ آدم ها ترک بر می دارد
بغض که میکنم صدای جانم گفتن هایش
توی گوشم میپیچد ،برمیگردم و نیست ،
درد میکشم و نیست ،اشک میریزم و نیست !
بدونِ مادر ، همه هم که باشند،
انگار که هیچکس نیست !
همه هم که تو را بخواهند،انگار
که هیچکس تو را نمیخواهد
همه هم که نوازشت کنند، انگار
که هیچکس ... مادر "همه" است ،
همه ی آدم ،همه ی دنیای آدم !
من هم داشتمش ،
من هم در آغوشِ مادرانه ای بزرگ شده ام ،
من هم پا به پایِ مادری تمامِ
کوچه هایِ کودکی ام را دویده ام ،
بغض که میکردم دستانِ مادرانه ای
برایِ اشک هایم آستین میشد ،
من هم روزی مادری داشته ام ،
کسی که شیطنت های کودکانه ام
را به جانِ شیرینش می خرید
و من مشتاقانه تماشایش کرده ام
وقتی با عشقِ خالصانه اش برایم
خوش طعم ترین غذاهایِ دنیا را می پخت ،
وقتی پارگیِ پیراهنم را می دوخت ،
وقتی همپایِ کودکی ام می نشست
و همبازی ام میشد .
و حالا نیست !
به یادِ چهره ی مهربانش می افتم و بغض می کنم،
به جای خالی اش کنارِ بیقراری ام
خیره میشوم و از درون ،هزاران بار میشکنم .
چقدر در میانِ جمع، تنها و غریبم بدونِ او
چقدر بی کسم ، و چقدرغمگین و بی پناه ...
منی که دیگر کسی را ندارم برایم دعا کند ،
منی که حواسم نبود و فرشته ام
را به دورترین آسمانِ خدا فرستادند ،
می خواهمش و نیست ،
می جویمش و نیست ،
می گریمش و نیست ...
آی دنیا ! هرچه میخواهی به من سخت بگیر ،
من مادری ندارم که آهِ مادرانه اش زمین گیرت کند ...
ولی وای به حالت !
وای به حالت اگر "مادرم" بفهمد !
تقدیم به آنها که مادرانشان زمینی نیست !
اما هوایشان را دارد ،
حتی از دورترین آسمانِ خدا

****************

ای مادر ای واژه ی هستی بخش
چگونه تو را توصیف کنم
و چگونه از تو بگویم
که دلتنگی هایم را به نظاره نشسته ام
ای مادر ای اشک های نقره فام دریاچه ی ساحلی
کلبه ی به حقیر نشسته از با بی تو بودن احساس مرا می میراند
و تو در پشت زمان ها به پاره پاره های ابرگونه می مانی که صحبت از تو صحبت از باران نیست ، صحبت از قطرات به اشک نشسته است

****************

از بالای آسمان با خدا خانه را دیدم
لباسها بر بند آویزان عبور گربه ای بر دیوار
باد می نوازد گلبرگهای خانه را
پدر با نانهای داغ از درب خانه وارد شد
مادر با دلتنگی می گوید: جای فرزندمان خالیست
پدر با مکث می گوید: یاد او در قلب ما جاریست
مادر به آسمان نگریست و گفت: خدا با اوست
آری مادر راست می گوید خدا با من است
زیرا او این چنین می خواهد

از آسمان رسیده بود بالهایش را
ندیدن ما سوخت گیسوانش
در تیرگی شبها سوخت شروع شد
آسمان و باران شد و باز مادر شد
ملکوت را مسیح بشارت آورد
فرشته شد و باز مادرشد
نه بود و ماند مادر بود
تمام نبود ما دلتنگی مادر شد.