انشا از زبان یک پرنده در حال پرواز

انشا از زبان یک پرنده در حال پرواز  : در این انشا ، یک پرنده از زبان خودش ، تجربه پرواز را روایت می‌ کند. او از زیبایی دنیا از بالا و آزادی پرواز لذت می‌ برد. اما یک روز ، شاهد یک فاجعه می‌ شود و تصمیم می‌ گیرد از پروازش برای کمک به دیگران استفاده کند.

انشا از زبان یک پرنده در حال پرواز با مقدمه و نتیجه

با همه توانم در حال پرواز هستم . بال‌هایم را باز کرده‌ ام و نسیم لطیف صبحگاهی بر چهره‌ ام می‌ وزد. زیر پاهایم زمین سبز و خرم می‌ گذرد. درختان بلند و سرسبز ، رودخانه‌ های خروشان و گل‌ های رنگارنگ از زیر پایم می‌ گذرند. احساس می‌ کنم که دنیا در دستانم است.

از بالا همه چیز زیباتر به نظر می‌ رسد. ابرهای سفید و مواج ، مثل کوه‌ هایی غول‌ پیکر در آسمان می‌ چرخند. خورشید با نور طلایی‌ اش همه جا را روشن کرده است. انگار که در رویایی شیرین غرق شده‌ ام.

گاهی اوقات در آسمان اوج می‌ گیرم و به قله‌ های آسمان نزدیک می‌ شوم. انگار که می‌ توانم به خدا دست بزنم. گاهی اوقات هم پایین می‌ روم و از نزدیک به انسان‌ ها و حیوانات نگاه می‌ کنم. آنها مثل مورچه‌ هایی کوچک در زیر پایم هستند.

پرواز برای من یک نعمت بزرگ است. این فرصت را به من می‌ دهد که دنیا را از زاویه‌ ای جدید ببینم. این فرصت را به من می‌ دهد که آزاد باشم و هیچ محدودیتی نداشته باشم.

من از پرواز لذت می‌ برم. این لذتی است که فقط پرندگان می‌ توانند آن را تجربه کنند. لذتی است که هرگز تکرار نمی‌ شود.

نتیجه‌ گیری

پرواز یک نعمت بزرگ است. این فرصت را به ما می‌ دهد که دنیا را از زاویه‌ ای جدید ببینیم. این فرصت را به ما می‌ دهد که آزاد باشم و هیچ محدودیتی نداشته باشم.

اگر می‌ خواهید دنیا را از زاویه‌ ای جدید ببینید ، پرواز را امتحان کنید. پرواز یک تجربه فراموش‌ نشدنی است.

انشا ذهنی از زبان یک پرنده در حال پرواز

با همه توانم در حال پرواز هستم. بال‌ هایم را به شدت تکان می‌ دهم و با استفاده از جریان هوا ، خودم را به جلو می‌ کشم. از زیر پایم ، زمین با سرعت برق و باد به عقب می‌ رود. ابرها مثل کوه‌ های سفید در آسمان پهن شده‌ اند. خورشید نورش را با ملایمت بر من می‌ تاباند و من احساس می‌ کنم که در بهشت هستم.

از بالا ، همه چیز خیلی متفاوت به نظر می‌ رسد. خانه‌ ها و خیابان‌ ها مثل اسباب‌ بازی‌ ها هستند. درخت‌ ها مثل مخروط‌های سبز رنگ به نظر می‌ رسند. رودخانه‌ ها مثل نوارهایی آبی رنگ هستند. و ابرها مثل کوه‌های سفید و پف‌دار هستند.

من یک گنجشک هستم. من از صبح زود از آشیانه‌ ام بیرون آمدم تا به دنبال غذا بگردم. از مزارع و جنگل‌ ها گذشتم و حالا در حال پرواز بر فراز شهر هستم. من از تماشای همه چیز لذت می‌برم.

گاهی اوقات ، پرواز کردن را متوقف می‌ کنم تا استراحت کنم. در این لحظات ، می‌ توانم زیبایی دنیا را به طور کامل درک کنم. من صدای باد را در گوشم می‌ شنوم. صدای پرندگان دیگر را در اطرافم می‌ شنوم. و صدای زندگی را در همه جا می‌ شنوم.

پرواز کردن ، یک نعمت بزرگ است. این به من این امکان را می‌ دهد که دنیا را از دیدگاه متفاوتی ببینم. این به من این امکان را می‌ دهد که آزاد باشم و به هر کجا که دلم می‌ خواهد بروم.

من همیشه از پرواز کردن لذت می‌ برم. این یک تجربه‌ ای است که هرگز خسته نمی‌ شوم.

یک روز، در حال پرواز بودم که یک فاجعه اتفاق افتاد. یک هواپیما از آسمان سقوط کرد و در یک مزرعه آتش گرفت. من با وحشت به آن نگاه کردم. مردم در حال فرار بودند و آتش‌نشانان در حال تلاش برای خاموش کردن آتش بودند.

من می‌ دانستم که باید کاری کنم. من به مزرعه پرواز کردم و سعی کردم آتش را خاموش کنم. من پرهایم را در آب فرو کردم و آنها را روی آتش پاشیدم. اما آتش خیلی بزرگ بود و من نمی‌توانستم آن را خاموش کنم.

در نهایت ، آتش‌نشانان توانستند آتش را خاموش کنند. اما مزرعه کاملاً نابود شده بود. من از اینکه نتوانستم از مزرعه و مردمش محافظت کنم، ناراحت بودم.

اما من یاد گرفتم که پرواز کردن فقط برای لذت بردن نیست. گاهی اوقات ، پرواز کردن برای کمک به دیگران هم لازم است. من تصمیم گرفتم که از این به بعد، از پرواز کردنم برای کمک به دیگران استفاده کنم.

من از آن روز به بعد ، همیشه به دنبال فرصت‌ هایی برای کمک به دیگران هستم. من از پرواز کردنم برای نجات جان انسان‌ها، حیوانات و حتی گیاهان استفاده می‌ کنم. من از پرواز کردنم برای محافظت از محیط زیست استفاده می‌کنم.

من می‌ دانم که پرواز کردن، یک مسئولیت بزرگ است. اما من از این مسئولیت استقبال می‌کنم. من می‌ خواهم از پرواز کردنم برای ساختن دنیایی بهتر استفاده کنم.

انشا دانش آموزی از زبان یک پرنده در حال پرواز

من یک پرنده هستم ، آزاد در آسمان‌ های بی‌ کران . هر روز با طلوع خورشید ، بال‌ هایم را باز می‌ کنم و به پرواز در می‌ آیم. زیر پرهایم ، دنیایی پهناور و رنگارنگ قرار دارد. رودها مانند نوارهای نقره‌ ای در زمین جریان دارند و درختان سبز ، چون فرشی همیشه سبز، زمین را می‌ پوشانند.

هنگامی که در آسمان می‌ پرم ، احساس آزادی مطلق دارم. باد در بین پرهایم می‌ وزد و هر ضربه‌ ای که به بال‌ هایم می‌ زنم، مرا بالاتر و بالاتر می‌ برد. در این ارتفاع ، همه چیز آرام و ساکت است ، فقط صدای زمزمه باد را می‌ شنوم که گویی داستان‌ های ناشناخته‌ ای را در گوشم زمزمه می‌ کند.

زیر پای من ، انسان‌ ها و حیوانات در دنیای خود مشغول زندگی هستند. از بالا ، آنها بسیار کوچک به نظر می‌ رسند ، اما من می‌ دانم که هر یک داستان‌ ها و رازهای خود را دارند. گاهی بر فراز دریاها پرواز می‌ کنم و موج‌ هایی را می‌ بینم که به ساحل می‌ خورند ، گاهی بر فراز کوه‌ های بلند و دره‌ های عمیق ، که هر کدام زیبایی خاص خود را دارند.


در میان ابرها ، گاهی اوقات خود را گم می‌ کنم. احساس می‌ کنم که در دنیای دیگری هستم ، دنیایی که فقط برای من و بال‌هایم ساخته شده است. در این لحظات ، من فقط یک پرنده نیستم، بلکه یک روح آزاد در جستجوی ماجراهای ناشناخته‌ ام.

هنگامی که خورشید در حال غروب است و آسمان رنگ‌ های شگفت‌ انگیزی به خود می‌ گیرد ، به لانه‌ ام باز می‌ گردم. با خود فکر می‌کنم که چه خوشبختم که می‌ توانم هر روز این مناظر را ببینم و در این دنیای بزرگ و زیبا پرواز کنم.

پرواز یک پرنده فقط حرکت در هوا نیست؛ پرواز یعنی آزادی ، کشف و تجربه‌ های بی‌ پایان. من هر روز سپاسگزارم که بال‌هایی دارم که می‌ توانند مرا به هر جایی که می‌ خواهم ببرند و منظره‌ هایی را به من نشان دهند که فقط در رویاها دیده می‌ شوند.

انشا کودکانه از زبان یک پرنده در حال پرواز

سلام بچه ها ! من یک پرنده کوچولو هستم. اسم من «گنجشک» است. من عاشق پرواز هستم. وقتی بال‌هایم را باز می‌کنم و به هوا می‌ روم ، انگار که به دنیای دیگری وارد شده‌ ام.

من از بلندای آسمان می‌ توانم همه چیز را ببینم. زمین ، خانه‌ ها ، درخت‌ ها ، رودخانه‌ ها ، کوه‌ ها ، و حتی خورشید و ماه را. وقتی از بالا به زمین نگاه می‌ کنم ، همه چیز کوچک و زیبا به نظر می‌ رسد.

من همیشه دوست دارم در آسمان بگردم و به جاهای جدید بروم. من تا به حال به همه جای دنیا سفر کرده‌ ام. از جنگل‌ های پر از درخت گرفته تا دشت‌ های وسیع و بیابان‌ های خشک.

من در طول سفرم چیزهای زیادی دیده‌ام. من حیوانات مختلف ، گیاهان زیبا ، و مردمان مهربان را دیده‌ ام. من از هر آنچه که در سفرم دیده‌ ام ، لذت برده‌ ام.

اما بهترین چیز در مورد پرواز ، آزادی است. وقتی پرواز می‌ کنم ، انگار که هیچ محدودیتی ندارم. می‌ توانم به هر سمتی که می‌ خواهم بروم. می‌ توانم تا هر کجا که می‌ خواهم پرواز کنم.

من عاشق پرواز هستم. پرواز برای من ، یعنی آزادی.

یکی از بهترین خاطرات من از پرواز، مربوط به روزی است که به یک جنگل زیبا رفتم. جنگل پر از درخت‌ های بلند و سرسبز بود. من در میان درخت‌ ها پرواز می‌ کردم و از هوای تازه و مطبوع جنگل لذت می‌ بردم.

ناگهان ، پرنده دیگری را دیدم که در حال پرواز بود. پرنده خیلی زیبا بود. من از پرنده خوشم آمد و تصمیم گرفتم با او دوست شوم.

من به سمت پرنده پرواز کردم و با او سلام کردم. پرنده هم با من سلام کرد. ما شروع به صحبت کردیم و خیلی زود با هم دوست شدیم.

ما چند ساعتی با هم در جنگل پرواز کردیم و از همدیگر تعریف کردیم. ما از زندگی‌مان، خانواده‌مان ، و علاقه‌هایمان صحبت کردیم.

وقتی زمان جدایی فرا رسید ، خیلی ناراحت شدم. اما قول دادم که دوباره به دیدن پرنده بیایم.

من هنوز هم به یاد آن روز هستم. آن روز یکی از بهترین روزهای زندگی من بود. من آن روز ، یک دوست جدید پیدا کردم و لذت پرواز را با او تجربه کردم.

اگر شما هم دوست دارید پرواز کنید ، توصیه می‌ کنم که حتماً این کار را امتحان کنید. پرواز ، تجربه‌ ای بسیار لذت‌ بخش و فراموش‌ نشدنی است.

در ادامه ببینید :

انشا درمورد اگر می توانستم پرواز کنم با مقدمه و نتیجه گیری

انشا در مورد یک شخصیت خیالی

جملات زیبا در مورد پرواز پرنده

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...