انشا از زبان یک فرد نابینا

انشا از زبان یک فرد نابینا : در این انشا، یک فرد نابینا از دیدگاه خود به زیبایی‌ های دنیا می‌ نگرد. او می‌ گوید که هرچند نمی‌ تواند نور خورشید را ببیند یا رنگ‌ های دنیا را لمس کند ، اما از زیبایی‌ های آن به روش های متفاوت قدردانی می‌ کند. او دنیا را از طریق حس‌ های دیگر خود تجربه می‌ کند ، از جمله شنوایی ، بویایی ، لامسه و چشایی.

Essay from the language of a blind person

انشا از زبان نابینا

من از همان بدو تولد نابینا بودم. نمی‌ دانم دنیای اطرافم چگونه است. نمی‌ دانم رنگ‌ ها چه شکلی هستند. نمی‌ دانم نور چه احساسی دارد. اما این بدان معنا نیست که من از دنیای اطرافم بی‌ خبر هستم. من با کمک حواس دیگرم ، دنیا را به شیوه‌ ای متفاوت تجربه می‌ کنم.

من از طریق لمس ، دنیا را می‌ شناسم. وقتی چیزی را لمس می‌ کنم ، شکل ، اندازه ، بافت و دمای آن را احساس می‌ کنم. این به من کمک می‌ کند تا در مورد محیط اطرافم یاد بگیرم.

من از طریق شنیدن ، دنیا را می‌ شناسم. وقتی صدایی را می‌ شنوم ، منبع آن ، ارتفاع ، جهت و کیفیت آن را تشخیص می‌ دهم. این به من کمک می‌ کند تا با دیگران ارتباط برقرار کنم و از محیط اطرافم آگاه شوم.

من از طریق بویایی ، دنیا را می‌ شناسم. وقتی بوی چیزی را می‌ شنوم ، نوع آن ، شدت و ماندگاری آن را تشخیص می‌  دهم. این به من کمک می‌ کند تا غذا بخورم ، لباس بپوشم و از خطرات آگاه شوم.

من از طریق چشایی ، دنیا را می‌ شناسم. وقتی چیزی را می‌ چشم ، طعم آن را تشخیص می‌ دهم. این به من کمک می‌ کند تا غذا بخورم و از محیط اطرافم آگاه شوم.

من از طریق حس تعادل ، دنیا را می‌ شناسم. وقتی حرکت می‌ کنم ، می‌ توانم جهت و سرعت حرکتم را تشخیص دهم. این به من کمک می‌ کند تا در محیط اطرافم حرکت کنم.

من با کمک این حواس ، یاد گرفته‌ ام که چگونه در دنیای اطرافم کار کنم. من می‌ توانم راه بروم ، غذا بخورم ، لباس بپوشم ، با دیگران ارتباط برقرار کنم و کارهای روزمره‌ ام را انجام دهم.

زندگی من با سختی هایی همراه است. گاهی اوقات ، مشکل است که در دنیایی که برای افراد بینا طراحی شده است ، کار کنم. اما من همیشه راه‌ هایی برای غلبه بر این مشکلات پیدا کرده‌ ام.

من معتقدم که نابینایی مانعی برای زندگی کامل نیست. من می‌ توانم کارهایی را انجام دهم که افراد بینا می‌ توانند انجام دهند. من می‌ توانم در جامعه مشارکت داشته باشم و زندگی شاد و پربار داشته باشم.

نتیجه

نابینایی سخت است ، اما یک مانع نیست. افراد نابینا می‌ توانند در هر زمینه‌ ای به موفقیت برسند. با حمایت و کمک دیگران ، افراد نابینا می‌ توانند زندگی کامل و رضایت‌ بخشی داشته باشند.

نابینا
Essay from the language of a blind person

انشا از زبان فرد نابینا

من یک فرد نابینا هستم. از وقتی که به دنیا آمدم ، هرگز نور خورشید را ندیده‌ ام یا رنگ‌های دنیا را لمس نکرده‌ ام. اما این بدان معنا نیست که من از زیبایی‌ های جهان بی‌ خبرم. من فقط آنها را به شیوه‌ ای متفاوت تجربه می‌ کنم.

من دنیا را از طریق حس‌ های دیگرم می‌ بینم. من به صدای پرندگان در صبح گوش می‌ دهم ، به بوی گل‌ ها در بهار استشمام می‌ کنم و به لمس نرم چمن زیر پایم احساس می‌ کنم. من از طریق این حس‌ ها ، زیبایی جهان را به طور کامل درک می‌ کنم.

من می‌ توانم تفاوت بین یک روز آفتابی و یک روز ابری را احساس کنم. من می‌ توانم احساس کنم که هوا سرد است یا گرم است. من می‌ توانم تفاوت بین یک سطح صاف و یک سطح ناهموار را احساس کنم.

من از طریق این حس‌ هایم ، دنیا را به شیوه‌ ای عمیق‌ تر تجربه می‌کنم. من می‌ توانم زیبایی‌ های کوچکی را ببینم که افراد بینا اغلب از آنها غافل می‌ شوند.

من می‌توانم صدای امواج دریا را در ساحل بشنوم، صدای باد در درختان را بشنوم و صدای قهقهه کودکان را بشنوم. من از طریق این صداها ، شادی و زیبایی زندگی را احساس می‌ کنم

من می‌ توانم بوی غذای تازه پخته شده را استشمام کنم، بوی گل‌ های تازه را استشمام کنم و بوی خاک پس از باران را استشمام کنم. من از طریق این بوها ، لذت و خوشی را احساس می‌ کنم.

من می‌ توانم لمس لطافت پوست یک نوزاد را احساس کنم ، لمس گرما یک آغوش را احساس کنم و لمس قدرت یک دست را احساس کنم. من از طریق این لمس ها، عشق و ارتباط را احساس می‌کنم.

من ممکن است نتوانم دنیا را به همان شیوه‌ ای که افراد بینا می‌ بینند ببینم ، اما من از زیبایی‌ های آن قدردانی می‌ کنم. من از طریق حس‌ های دیگرم ، دنیا را به شیوه‌ ای عمیق‌ تر و کامل‌ تر تجربه می‌ کنم.

من یک فرد نابینا هستم ، اما این بدان معنا نیست که من از زندگی لذت نمی‌ برم. من یک زندگی پربار و رضایت‌بخش دارم، و من از همه چیزهایی که دنیا برای من به ارمغان می‌ آورد ، قدردانی می‌ کنم.

Essay from the language of a blind person

مطالب پیشنهادی :

انشا درباره از زبان حیاط مدرسه کلاس چهارم و ششم

انشا از زبان میز و نیمکت مدرسه به صورت ذهنی (2)

انشا درباره سرگذشت مداد سیاه از زبان خودش

انشا درباره از زبان نیمکت با دانش آموزان حرف بزنید

انشا از زبان یکی از اعضای بدن

انشا از زبان لامپ + انشا در مورد لامپ

انشا در مورد زندگی خود را توصیف کنید

انشا در مورد زمستان سرد از زبان یک درخت

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...