انشا درباره شب یلدا به صورت عینی ساده و قشنگ

⭐⭐ انشا درباره شب یلدا به صورت عینی ساده و قشنگ ⭐⭐

طبق برنامه ریزی که از قبل با دیگر اعضای خانواده داشتیم ، امسال شب یلدا قرار شد تا مثل همیشه به خانه پدربزرگم برویم ، چرا که او یکی از بزرگترین اعضای خانواده بود و همه از هر جایی که بودند ، در خانه‌ اش جمع شدیم. 

این شب ویژگی‌ های خاص و قشنگی داشت ؛ هر فرد از فامیل ، کلی خوراکی‌ های خوشمزه‌ ای را خریده بود و با خودشان آورده بودند. به عبارت دیگر ، هر نوع خوراکی که به ذهنتان بیاید ، در این مهمانی زیبا وجود داشت.

مادر بزرگمان انار و هندوانه نیز برای این جشن خریده بود. وقتی به خانه او رسیدیم ، همه به کمک هم مشغول شدیم تا انار ها را دانه کنیم و هندوانه‌ ها را برش دهیم. ما مشغول انجام دادن کارها بودیم که کم کم بقیه مهمان ها نیز از راه می رسیدند.

سپس ، ما همه به دور سفره جمع شدیم . بزرگتر ها از خاطرات خوب دوران کودکی و جوانی‌ شان صحبت می‌ کردند ، و این یکی از قشنگ ترین اتفاقات شب یلداست که به صحبت های آن ها گوش کنیم ، چرا که داستان های شنیدنی و جذاب زیادی برای گرفتن دارند.

پسر عمه بزرگم ، یک خواننده و شاعر خوب بود و بقیه از او خواستند که برای همه‌ ی ما فال حافظ بگیرد. او یک فال دسته جمعی گرفت و برای هر فرد فال مخصوص خودش را معنی کرد . این مراسم باعث شد تا همه به هم نزدیک‌ تر شویم و لحظات خوشی را کنار همدیگر داشته باشیم.

در این جشن زیبا بزرگترها به کوچکترها و مخصوصا بچه ها تذکر می دادند که خوارکی ها را با هم دیگر نخوریم چرا که ممکن هست دچار دل درد شویم ، ولی بچه ها به سخن او توجهی نداشتند و با بازیگوشی می گفتند ، این همه خوارکی خریده شده که آن ها را بخوریم ، اگر قرار بود مصرف نکنیم پس چرا خریدیم؟!

در این شب خاص ، همه عکس‌ هایی از خودشان و از سفره‌ ای که گذاشته بودند ، گرفتند. حتما در سال های بعد این تصاویر تبدیل به خاطره های زیبا و دوست داشتنی می شوند که وقتی آن ها را می بینیم ، ذوق زده و خوشحال می شویم.

مادر بزرگمان همواره تاکید داشت که عکس‌ ها و یادگاری‌ ها مهم هستند، اما بیشتر مهم این است که از لحظات زندگی لذت ببریم و وقت خود را صرف عکس‌ گرفتن نکنیم. او با کلام گرم خود تذکری به ما داد که ما را به ارزش واقعی لحظات خوب زندگی فراموش نکنیم.

درس مهم و بزرگی که می توانیم از شب یلدا بگیریم ، این هست که همیشه قدر در کنار هم بودن را بدانیم ، قدر پدر و مادر ، و بزرگترها و عزیزانمان را بدانیم ، و با آن ها مهربان باشیم و همیشه به آن ها احترام بگذاریم.

⭐⭐ انشا درباره شب یلدا به صورت عینی ساده و قشنگ ⭐⭐

تنها چند ساعت تا شب یلدا باقی مانده بود و من به تازگی با دوستی آشنا شده بودم که در یک حادثه تصادفی پدر و مادرش را از دست داده بود. از آنجایی که می‌دانستم او این شب یلدا را به تنهایی با مادربزرگش سپری خواهد کرد و احتمالاً به جای شادی ، غصه مهمان خانه‌اش خواهد بود ، تصمیم گرفتم که این موضوع را با اعضای خانواده ام در میان بگذارم.


ما تصمیم گرفتیم که خوراکی‌های مخصوص شب یلدا را تهیه کنیم و مادرم آن‌ ها را با ظرافت در ظروف قشنگ بچیند و با سلفون بپوشاند. در شب یلدا ، همه ما به خانه دوستم رفتیم.

او بسیار خوشحال شد که ما را به عنوان خانواده‌ اش در خانه‌ اش دید و مادربزرگش نیز با گرمایی ما را استقبال کرد. مادرم یک سفره از مادربزرگ دوستم گرفت و جلوی او قرار داد.

تمام خوراکی‌ هایی که با خود آورده بودیم را با زیبایی در سفره یلدا چیدیم . دوستم همچنین مقداری خوراکی در خانه داشت و آن‌ها را به سفره اضافه کرد. پدرم دوستم را کنار خود نشان داد و دست محبتی روی سرش گذاشت و با او کمی گفتگو کرد. مادرم نیز با مادربزرگ گپ زد.

همه ما با یکدیگر شب یلدا را با به اشتراک گذاری خاطرات ، جوک‌ها ، حرف‌های بامزه و شادی گذراندیم. دوستم دیگر تنها نبود و مادربزرگش نیز شاد و پرانرژی به نظر می‌آمد. از این که با کمک پدر و مادرم توانستم در طولانی‌ترین شب سال ، اندوه را از دل دوست صمیمی‌ام بزرگتر کنم ، بسیار خوشحال بودم و این لحظه شیرین در دفتر خاطرات من ثبت شد.

انشا در مورد شب یلدا عینی و ذهنی 

شب یلدا برام واقعا یکی از بهترین شب‌ های ساله . تصور کنید ، من و پدرم مثل هر سال به بازار رفتیم و انار ، هندوانه ، آجیل و کلی خوراکی دیگر  خریدیم. بعدشم با مامانم به خونه مادربزرگمون رفتیم.

واقعا مادربزرگمون با لبخند بر لب به ما خوش آمد گفت . وقتی رسیدیم ، خیلی از فامیلامون هم اومده بودن. من و بچه‌ ها زیر کرسی‌ پدربزرگمون رفتیم و خیلی ذوق کردیم و کلی خندیدیم.

بعد از شام ، یه سفره پهن شد با میوه و آجیل . پدربزرگمون یه هندوانه بزرگ و مادربزرگمون هم یه دیس لبوی قرمز از آشپزخونه آوردن. شب یلدا من خوردم تا دلم درد گرفت. البته بچه‌های دیگه هم کم نخوردن.

واقعا این شب یکی از به یاد ماندنی ترین شب های سال است ، و هر چقدر از زیبایی های این شب تعریف کنیم باز هم انگار خیلی چیزها را جا انداختیم.

بعد از شام و دسر ، نوبت به فال حافظ رسید. هر خانواده یه دیوان حافظ باز کردن و به همه خونواده اعضای خودشون فال گفتن.

بعدشم نوبت به شاهنامه خوانی رسید. پدربزرگمون میگه که تو خونواده‌مون رسمه که در شب یلدا قصه‌ های زیبای شاهنامه رو بخونیم. واقعا من عاشق شنیدن داستان‌ های شاهنامه از دهان پدربزرگم هستم.

مادرمم میگه: "شب یلدا طولانی ترین شب ساله." این شب به خاطر اینکه معمولا بیشتر از سایر شب‌ ها بیدار می‌ مونیم و وقت خوبی با عزیزانمون داریم، واقعا برام مهم و خاصه.

انشا در مورد شب یلدا عینی و ذهنی

شب یلدا بالاخره اومد ! شبی که شاید خیلی شور و ذوق داشتم تا هر چه زودتر فرا برسه ، شکر خدا امسال هم بازم توفیق داشتیم که شب یلدای جدید را تجربه کنیم.

خب ، مثل هر سال ، عصر آخر آذر به خونه پدربزرگمون رفتیم. همون جا که همیشه اون خاطرات دلچسب و دوست داشتنی رو برام زنده می‌ کنه.

وقتی ما کوچیکتر بودیم ، همه خانواده‌ ها زودتر جمع م ی‌شدن. مادر ها به هم کمک میکردن تا شام شب یلدا رو درست کنن ، پدرها دور کرسی نشستن و از هر دری حرف میزدن. ما بچه‌ ها هم به بازی و سرگرمی می‌ پرداختیم. ولی الان که سال‌ ها گذشته ، مشغله‌ ها بیشتر شده و شاید خانواده ها خیلی کمتر دور هم جمع میشن.

توی خونه پدربزرگ ، هر سال پدربزرگمون هندوانه رو خریداری میکنه و این سنت قشنگ را گرامی میداریم . سفره ما رنگینه و هندوانه قرمز پدربزرگ توی وسط سفره چشم نوازی میکنه. همه آروم و تا حدی رسمی دور سفره کنار هم جمع شدیم.

بعضی از نوجوان‌ ها و بزرگتر ها دائم به گوشی نگاه میکنن و حواسشون پرت میشه و حقیقتا این یه عادت خیلی بد و البته جدید هست. ولی مادربزرگ همیشه با ناراحتی میگه : "لطفا امشب یلدا ، گوشی رو کنار بذارید !" که خب ، بچه‌ها در آخر همیشه گوشی‌ هاشون رو کنار میذارن.

پدربزرگمون هر سال به شیوه سنتی‌ اش دیوان حافظ رو باز میکنه و برای هر کسی چند بیت شعر می‌ خونه. همه ما دوست داریم و این فال حافظ اون رو به عنوان یه هدیه ارزشمند از طرف پدربزرگ می‌ پنداشتیم.

خب ، امسالم با اصرار همه که می‌ گفتن باید با گوشی فال بگیریم ، پدربزرگ با دیوان حافظش برامون فال گرفت. توی راه برگشت به خونه هم دائم به اون دوران خوبی‌ های کودکی فکر میکنم که همیشه می‌ گفتیم: "چقدر زود گذشت !" اما به هر حال ، یلدا همیشه یلداست!

انشا درباره خاطره شب یلدا برای پایه های تحصیلی مختلف :

شب یلدا ، آخرین شب قشنگ و دوست داشتنی فصل پاییز و همچنین بلندترین شب سال ، با اینکه مدت زمان آن خیلی طولانی نیست و تنها یک دقیقه یا حتی کمتر از آن است ، همچنان جلوه‌ ی خاص خود را دارد.

در این سال نیز ، مانند سال‌ های گذشته ، مدرسه برای جشن شب یلدا برنامه های جدیدی را تدارک دیده بود. این جشن با حضور همهٔ دانش‌آموزان در مدرسه برگزار شد و برای همگی این جشن با اهمیت بود.

من به عنوان عضوی از گروه نمایش در این برنامه شرکت کردم ، و بعضی از دوستانم هم به عنوان اعضای گروه‌ های سرود و سایر برنامه‌ ها به جشن پیوستند.

مسئولان مدرسه و معلمان هر کلاس وسایلی را برای پذیرایی از دانش‌ آموزان آماده کرده بودند و اتاق‌ ها و تالار ها را با زیبایی تزیین کرده بودند. 

یک میز بزرگ در وسط راهرو مدرسه گذاشته شده بود و انواع خوراکی خوشمزه مثل انار ، هندوانه، آجیل و شیرینی‌ ها روی آن چیده بودند.

پس از برنامه جشن در مدرسه ، به خانه برگشتیم ، که همیشه در شب یلدا مهمان خانهٔ پدر بزرگ و مادر بزرگ خود هستیم. 

پس از کمی استراحت ، با پدر و مادر به خانهٔ مادر بزرگ رفتیم.در مسیر من پیشنهاد دادم که یک کیک شکلاتی بزرگ و زیبا بخریم ، که اتفاقا روی کیک نوشته شده بود یلدا مبارک !

پس از ورود به خانه ، با نوه‌ های دیگر پدر بزرگ که همگی قبل از ما رسیده بودند ، به بازی و شیطنت پرداختیم. بعد از یک ساعت بازی ، خسته شدیم و به پذیرایی آمدیم.

همه چیز برای شب یلدا آماده شده بود. ظرف‌ های بزرگی از انار دانه‌ شده با گلپر های زیبا ، هندوانه با طرح گل ، میوه و آجیل در وسط میز و یک کتاب دیوان حافظ روی میز قرار داشت. 

همه ی ما مشتاقانه منتظر بودیم تا بزرگترین جمع خانواده یعنی پدربزرگ برای ما فال حافظ بگیرید و پدربزرگ نیز با مهربانی و شوخ طبعی ، فال تک تک اعضای خانواده را گرفت.

مادر بزرگ نیز همچون همیشه ، برای شب یلدا سبزی‌ پلو و ماهی آماده کرده بود و بوی خوشایند آن در تمام خانه می‌ پیچید.

به قدری سرگرم شده بودیم که اصلا فراموش کردیم کهنصفه شب شده  ! و ما به سادگی از گذر زمان خبری نداشتیم. 

بعد از شادی و خنده‌ های فراوان ، بازی و خوردن خوراکی‌ های خوشمزه، و بودن در کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ ، به خانه برگشتیم و منتظر شب یلدایی دیگر و لحظات شادی بیشتر شدیم.

ادامه را حتما ببینید :

انشا درباره شب یلدا با مقدمه و نتیجه گیری

انشا در مورد شب یلدا در خانه مادر بزرگ ❤️ ساده و قشنگ

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...