دلنوشته پنجشنبه برای اموات

روز پنجشنبه را به یاد اموات بگذرانیم، به یاد همان ها که حالا برایمان چیزی دیگری جز خاطراتت شان را به جای نگذاشته اند، همان ها که حالا دستشان از دنیا کوتاه شده، همان ها که با رفتن شان غمی به جان ما انداختند. بیاییم در این روز با خیرات برای آنها هم روح آنها را شاد کنیم و هم دل خود را آرام نماییم.

اگر روز پنجشنبه رسیده و به یادت اموت تان دلتان گرفته، در این مطلب دلنوشته هایی برای اموات در روز پنجشنبه قرار داده ایم که پیشنهاد می کنیم حتما آنها را بخوانید چرا که حرف دل بسیاری از شما در همین جملات و متن هایی که در ادامه می خوانید نهفته شده است. همراه ما باشید.

متن دلنوشته برای اموات در پجشنبه

هر پنجشنبه که می شود به یادشان نذرهای مختلفی می کنم. حس میکنم آنها چشم انتظارند، آنها دستشان از دنیا کوتاست و امید دارند که بازماندگانش به فکر آنها باشند، بازماندگانش برای مغفرت روح شان کاری کنند. حالا هر پنجشنبه که می شود، به یادشان نذری های مختلفی تهیه کرده و بین مردم پخش می کنم تا روح آنها هم در آرامش باشد. همه ما روزی خواهیم رفت، مقصد نهایی همه مشخص است و همه ما بالاخره به جایی که آنها رفته اند می رویم. اما همه ما هم مانند آنها چشمی به انتظار خواهیم داشت، همه ما هم به مانند آنها دستمان از دنیا کوتاه خواهد شد و منتظر خواهیم بود تا کسی از این دنیا برای شادی روح مان کاری کند. حال که من این را میدانم حاضرم در این پنجشنبه ها که می گویند روزی مخصوص اموات است با نذری های مختلفی که می دهم روح اموات و از دست رفتگانم را شاد کنم. کاری به این ندارم که برخی می گویند خرافات است، کاری به دیدگاه ها و عقاید مختلف ندارم که عده ای می گویند زندگی پس از مرگ وجود ندارد، عده ای می گویند این نذری دادن ها هیچ به کار اموت نمی آید، من کاری که دلم را آرام می کند انجام می دهم، من کاری که قلبم را خوشحال می کند انجام میدهم حال میخواهد این کار نتیجه ای در بر داشته باشد یا خیر، برای من مهم این است که هدفم را عملی کنم. من با این کار پیش دل و قلب خود راحتم، پیش احساس خودم راحتم که هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم حال این کار می خواهد ثمره بخش باشد یا خیر.

********************

دوباره پنجشنبه رسید و حال و هوای دلتنگی تمام وجود مرا فرا گرفت. این دلتنگی برای عزیزانیست که دیگر در کنارم ندارم، برای عزیزانیست که وقتی به نداشتن شان فکر میکنم تمام وجودم سرشار از غم می شود. این پنجشنبه از راه رسید و من مجبورم دوباره با همین حس دلتنگی تمام روزم را سپری کم. کاش مرگی وجود نداشت، کاش میان ما و عزیزانمان فاصله ای نمی افتاد. فکرش را بکن، با یکی خاطره های بسیاری ساخته ای، یکی همه زندگی ات شده است، یکی بهترین عزیزت در زندگی ات شده است و به یک بار مرگ او را از تو جدا می کند و برای همیشه او می رود. چه اتفاق غم انگیزی که تک تک ما آدم ها مجبوریم روزی آن را تحمل کنیم. به نظرم این تلخ ترین اتفاقی است که خدا انسان را به آن دچار کرد. نمی دانم، شاید من درست هدف خلقت را درک نکرده ام اما چه کنم، دل و قلبم آرام نمی گیرند. حالا که من تمام وجودم دلتنگیست، حالا که من تمام وجودم غم است، چطور می توانم آرام شوم؟ چطور می توانم به خود بقبولانم که این هم بخشی از خلقت است و باید آن را به جان خریده و دم نزنم؟ نه من نمی توانم. هر بار که خاطره هایشان را مرور میکنم، هر بار که به قاب عکسشان نگاه می کنم، حس میکنم من و آنها هنوز هم باید کنار هم میبودیم و از زندگی لذت میبردیم اما مرگ آنها را از من جدا کرد و برای همیشه از من گرفت. همین است که مرا به غم وا می دارد و مانع این می شود تا هیچ منطقی برای مرگ را نپذیرم.

********************

پنجشنبه از راه رسید، این روز چه چیزی را به یادت می آورد؟ خوب فکر کن! مقصد نهایی ما کجاست؟ آری مرگ. دوباره پنجشنبه رسید، دوباره یاد گذشتگان در دلت زده می شود و دوباره غم از دست دادن شان به جانت می افتد. اما به این ها کاری ندارم، این غم را همه ما باید روزی برای عزیزانمان به جان بخریم اما حرف من این است که چرا وقتی می دانیم که همه ما به کجا می رسیم و مقصد راهمان چیست اما با این حال بدی می کنیم؟ اما با این حال این دنیا را جایی بدتر برای زندگی می کنیم؟ با این حال کاری میکنیم که زندگی دیگران نابود شود و در حق دیگر انسان ها بدی می کنیم؟ آیا واقعا این دنیایی که انسان از لحظه دیگرش هم خبری ندارد آنقدر ارزشمند است که ما برایش اقدام به انجام چنین کارهایی می کنیم؟ کارهایی که یک مرگ سخت نصیب مان می کند، کارهایی که یک درد بزرگ پس از بعد به جان روح مان می اندازند! کاری ندارم، عده ای به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارند و عده ای هم ندارند. آنها که اعتقاد دارند که تکلیفشان مشخص است و باید به این سوال پاسخ دهند که چرا با وجود این زندگی اینقدر در این دنیا بدی می کنیم؟ اما همان ها هم که اعتقادی ندارند آیا با خود فکر نمی کنند که حداقل باید برای پس از خود خاطراتی خوش برای دیگران به جای بگذارند؟ خاطراتی که هر بار به ذهن دیگران خطور می کند فقط از خوبی های آنها سخن بگویند و از قلب پر مهرشان حرف بزنند؟!

********************

روز پنجشنبه رسید و این روز را به یاد اموات خیرات پخش می کنم. این تنها مرحمیست که می توانم بر دل بی قرارم بگذارم. اگر این کار را انجام ندهم، تمام وجودم غرق در همان حس ناراحتی و غمی می شود که برای از دست دادن عزیزانم در وجودم نهادینه شد. همین کار وجود مرا آرام می سازد چرا که حس میکنم او در دنیای دیگریست و چشم انتظار است که من برای او این کار را بکنم. می دانی این خیرات پخش کردن باعث می شود که حس کنم او را واقعا از دست نداده ام، او واقعا از پیش من نرفته و من هم روزی او را ملاقات خواهم کرد و روزی دوباره در کنار هم خواهیم بود. این خیرات بیشتر برای همین پخش می شود چرا که اگر فکر کنم واقعا او را از دست داده ام و دیگر ندارمش، زندگی برایم بسیار تلخ و غم انگیز خواهد شد. او بخش مهمی از زندگی من بود و نمی توانم با نبودش زندگی کنم. حالا با همین کار ساده خیال بودنش را در ذهنم تداعی می کنم تا به این واسطه آرام گیرم.

********************

دوباره پنجشنبه از راه رسید. بیاید یادی کنیم از همه آنها که از پیش ما رفته اند و حالا فقط خاطرات شان است که برایمان مانده. بیاید یادی کنیم از آنها که هر بار که فکرشان به ذهن مان خطور می کند و خاطرات شان برایمان مرور می شود لبخند به لب می زنیم اما بعد که به خود می آییم و می بینیم دیگر نیستند تمام وجودمان را غم فرا می گیرد. بیایید در این روز به یاد آنهایی باشیم که حس می کردیم برای همیشه در زندگی مان حضور دارند، حس می کردیم برای همیشه کنارمان هستند و هیچ وقت به ذهنمان خطور نمیکرد که می خواهند برای همیشه از ما جدا شوند اما جدا شدند و فاصله ای به اندازه فاصله دو دنیا میان ما و آنها افتاد. بیایید در این روز به یاد آنهایی باشیم که دست شان از دنیا کوتاست و شاید منتظر عزیزان شان هستند که با خیرات و نذری روح شان را شاد کنند. این یاد کردن ها باعث می شود که به خودمان هم یادآوری شود که ما جدای از آنها نیستیم، این مرگ برای ما هم اتفاق خواهد افتاد و روزی از ما هم به مانند آنها فقط خاطره هایی باقی خواهیم ماند. این یاد کردن ها به ما هشداری می دهند که خوب باشیم، خوبی کنیم، خاطره هایی خوش با حضورمان برای دیگران بسازیم تا اگر روزی ما هم رفتیم و پنجشنبه از راه رسید، آن ها هم ما را یاد کنند و برای شادی روح مان خیرات نمایند.

********************

پنجشنبه که از راه می رسد، مردم برای اموات شان خیرات می کنند. من این کار را مشکل نمی دانم اما با خود می گویم که همه اموات فرصت زندگی داشته اند، می توانستند خوبی کنند، بدی کنند، آنها می توانستند عشق بورزند و می توانستند نفرت و کینه را رواج دهند. آنها از این فرصت خود چه خوب و چه بد استفاده کردند و حالا دیگر فرصت شان به اتمام رسیده. حالا آنها در دادگاه قضاوت خدا قرار گرفته اند و حال قرار است مجازات یا پاداش کارهایشان را ببینند. وقتی به این ها فکر میکنم حس میکنم که این خیرات بی ثمر هستند چرا که قاضی دادگاه کسی است که از حق نمی گذرد و به فرد نتیجه هر آنچه که در مزرعه دنیا کاشته بود را می دهد. او هیچ ضمانتی را نمی پذیرد و فقط تنها چیزی که برایش اهمیت دارد اعمال و رفتار خود آن شخص است. من حس میکنم این خیرات فقط دل ما را آرام تر می کنند اما در نهایت روی این قضاوت تاثیر نخواهند گذاشت. گرچه که ممکن است این کار باعث شادی روح اموات شود و آنها بدانند که کسانی هستند در این دنیا که به یادشان هستند و آنها را در ذهن دارند اما می گویم این در حد همین شادیست و روی قضاوت خدا تاثیری نمی گذارد.

********************

در روز پنجشنبه همه آن کسانی که از زندگی ام رفتند و هیچ کس نمی تواند جایشان را برایم پر کند به خاطرم می آیند. در این روز دوباره خاطرات آنها مانند فیلمی در ذهنم پخش می شود. چه فیلم غم انگیزی، کاش این فیلم ها از حافظه ام پاک شوند آخر تمام وجود مرا به لرزه در می آورند! این فیلم ها به من یادآروی میکنند که دیگر بازیگران آن در زندگی تو نیستند، این بازیگران حالا زیر خروارها خاک خوابیده و تو برای همیشه آنها را از دست داده ای. این رسم زندگی من در هر پنجشنبه شده است که آنها را به خاطر می آورم، خاطراتشان را مرور میکنم و عذاب نداشتنشان به جانم می افتد.

********************

خدایا چرا او را از من گرفتی؟ چرا میان من و او فاصله انداختی؟ یعنی خنده های من و او آنقدر تو را اذیت می کرد که او را محکوم به بودن در زیر خروارها خاک کردی و مرا محکوم به گریه هایی که پایانی ندارند؟ حال پنجشنبه شده، من چطور برای او خیرات کنم؟ من هنوز حس میکنم دارمش و در کنارم است. مگر پنجشنبه برای اموات نیست؟ خب من که او را جزو اموت نمی پندارم پس چطور برایش خیرات کنم؟ خدایا چطور با غم نبودنش کنار بیایم و چطور بپذیرم که حالا او در دنیایی دیگر است و من هم در این دنیا؟

********************

نمی توانم بپذیرم که میان من و او فاصله افتاده، نمی توانم بپذیرم که او دیگر کنار من نیست. حالا پنجشنبه است و می گویند به یاد اموات فاتحه ای بخوانید. حالا من باید برای او فاتحه بخوانم؟ همانی که تمام زندگی من بود و فکر می کردم که هیچ وقت از دستش نمی دهم؟ چطور برایش فاتحه بخوانم؟ با رفتن او گویی روح من هم از من پر کشید پس برای خودم هم باید فاتحه بخوانم! بین من و او فاصله ای وجود نداشت، من و او خیلی به هم نزدیک بودم و حالا او مرده؟! چطور این را بپذیرم؟

********************

خدایا، در این روز پنجشنبه، تمام اموات و از دست رفتگان را بیامرز و روح آنها را به لطف و عنایت خویش شاد فرما. خدایا همه ما بندگانی خطاکار هستیم که در دنیایی فریبنده زندگی می کنیم، این دنیا خوب بلد است که بدی را با نقاب خوبی بپوشان و انسان ها را به تله خود بیندازد. خدایا، تمام آنهایی که در تله دنیا گرفتار شدند و حالا دست شان از دنیا کوتاه هست را بیامرز. پروردگارا، روح تمام اموات را در این روز شاد بفرما. چه آنهایی که بازماندگانی در این دنیا دارند و چه آنهایی که ندارند، همه آنها را قرین رحمت خویش بفرما و از مرحمت خود کاری کن که در این پنجشنبه روح آنها در شادی باشد. خدای من، این دعای من در این روز است پس از تو می خواهم که آن را برآورده کنی چرا که تو بهترین برآورده کننده دعاها و خواسته هایی. الهی آمین.


در ادامه ببینید :

متن روز پنجشنبه برای پدر فوت شده

دلتنگی متن زیبا برای شادی روح اموات


هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...