جملات فلسفی درباره طبیعت

طبیعت قلب تپنده دنیاست و اگر نباشد گویی دنیا از زیستن باز ایستاده. طبیعت به آدمی درس های زیبایی می آموزد، درسهایی که در پی همه آنها معنای حقیقی زندگی نهفته است. وقتی که به قلب دنیا دقت میکنی، وقت که توجه ات را روی آن میگذاری، میبینی که او در حال فریاد زدن این درسهاست و اگر آنها را بیاموزی میتوانی معنای حقیقی سعادت را درک کنی.

در ادامه این مطلب قصد داریم برایتان متن هایی فلسفی درباره طبیعت را قرار دهیم. شما می توانید این متن ها را خوانده و از آنها درس زندگی بگیرید و همچنین می توانید آنها را با دیگران در شبکه های اجتماعی تان به اشتراک بگذارید. همراه ما باشید.

متن فلسفی در مورد طبیعت

درخت وقتی که رشد می کند، می تواند شاخ و برگ هایش را این و سو آن سو ببرد و در نهایت با تمام این ها، شکل و شمایل اصلی اش را نمایان سازد. انسان هم به مانند همین درخت در دل طبیعت جهان است و می تواند با اقدام هایش این سو و آن سو برود تا در نهایت از خودش انسانی با تجربه بسازد که این تجربه ها شکل و شمایل اصلی زندگی او را نشان می دهند.

********************

اگر انسان موجودی با طبیعت و خوی آرام نبود شاید اکنون جهانی هم در کار نبود. انسان در بین موجوداتی که خدا آفریده خطرناک ترین نوع است و یقیناً اگر بی قانون و بی عدالت بود، بی توجه و بی فکر بود، دنیایی که در آن زندگی میکنیم دیگر نامش دنیا نبود، جهنمی بود که آدمی آن را ساخته بود.

********************

مانند طبیعت شو! آرام و ملایم، زیبا و دلنواز. روحت را سرشار از آرامش کن و دلت را سرشار از حس خوب. طبیعت را الگوی خود قرار بده که چگونه آرامش دارد، چگونه آرام است و در آن حس خوب را می یابی. وقتی که این کار را کنی، راه آرام زیستن و راه داشتن ذهنی سرشار از آرامش را خواهی آموخت..

********************

انسان ها را می توان به مانند درختانی در دل طبیعت دید. برخی درخت ها هستند که میوه و برگ شان پر ثمر و پر سود است و میتوان از آنها به جهت مثبت استفاده کرد. برخی درختان هم هستند که ثمره ای ندارند اما وجودشان هم مانعی برای ادامه طبیعت نمی شود. اما برخی درختان هم هستند که نه تنها ثمره نمی دهند بلکه موجب تخریب طبیعت و دیگر درختان هم می شوند. حال این را می توان در میان انسان ها همین دید. برخی برای جهان مفید و پرفایده اند، برخی زندگی خود را دارند و اگر به رشد جهان کمکی نمی کنند مانع آن هم نمی شود و اما برخی دیگر هستند که نه تنها خود به پیشرفت جهان کمکی نمی کنند بلکه مانع آن و دیگران هم می شوند. این ها همان درختان هرزی هستند که تا وقتی که باشند طبیعت زندگی انسان ها به خاطر وجود آنها نازیبا خواهد بود.

********************

دلم برای طبیعت می سوزد. او با آغوشی باز از انسان پذیرایی می کند و او را به دل خود دعوت می کند تا از آن آرامش بگیرد. حال انسان چه می کند؟ طبیعت را از بین میبرد، به آن صدمه میزند و آن را نادیده می گیرد تا خود به آرامش برسد. در زندگی مانند طبیعت نباشیم. برای این انسان ها هر قدر که خود را فدا کنی، آنها بیشتر نادیده ات میگیرند و بیشتر از تو سوءاستفاده خواهند کرد. در قبال آدم ها باید فروشنده ای متبحر باشی و برای هر حس خوبی که به آنها می دهی چندین برابرش را درخواست کنی تا برایشان عزیز شوی.

********************

وقتی به چرخه طبیعت می نگری تازه با معنای چرخه زندگی آشنا می شوی. همین زمینی که ما را تغذیه می کند، آبی برای آشامیدن در اختیار ما میگذارد، وقتی که میمیریم این خود است که از ما تغذیه می کند. بله، زمین از جسد انسان تغذیه می کند. وقتی که به اینها می نگری تازه به معنای واقعی چرخه زندگی پی میبری که منظور از آن چیست و چرا اینگونه نامی به خود گرفته است.

********************

بعضی از انسان ها هستند که می خواهند طبیعتی که خدا آفریده را تغییر دهند. منظور از طبیعت جنگل ها و درختان نیستند، منظور طبیعتی نظام مند است که بر جهان هستی حاکم شده و آن را حکم فرمایی می کند. انسان هایی در تلاش اند تا فقر را از بین ببرند و انسان هایی تلاش می کنند تا فقر را بیشتر به وجود آورند، عده ای ظلم را از بین میبرند و عده ای دیگر ظلم می کنند، عده ای میخواهند جلوی جنگ را بگیرند و عده ای هم از جنگ جلوگیری می کنند. اما هیچکدام از اینها نمی دانند که تلاششان بی فایده است چرا که قانون و طبیعت دنیا هر دوی آنها را برای تکامل لازم دارد و هیچ گاه، هیچ کدام هیچ چیزی را از بین نخواهند برد. و جالب ماجرا اینجاست که تمام تلاش هایی که ما انسان ها برای این موضوعات می کنیم هم جزوی از همین قانون طبیعت است. یعنی هر کدام از ما تلاشی برای از بین بردن و به وجود آوردن چیزی می کنیم و همین است که چرخه این طبیعت را زنده نگه داشته.

********************

وقتی که در زندگی با شکستی رو به رو می شوی، نه خدا و نه طبیعت را مسئول ندان. تنها کسی که مسئول این ماجراست خود تو هستی. تو می توانستی راهی بهتر را با دقت بیشتر انتخاب کنی، تو می توانستی با دانش بیشتری قدم در مسیر بگذاری، تو می توانستی بگذاری متناسب با تکاملت پیش بروی تا اتفاقی فراتر از حد توانت رخ ندهد که شکست بخوری اما هیچ کدام از این کار ها را نکردی. حال نه طبیعت و دنیایی که خدا آفریده و نه خود خدا مقصر نیستند. بهتر است به آینه نگاهی بیندازی چرا که اینجاست که مقصر واقعی را خواهی یافت. گاهی به جای اینکه انگشت اشاره ات را به سمت اتفاقات یا دیگران ببری به سمت خودت ببر چرا که همین هم مقدمه ایست برای پیروزی.

********************

در طبیعت خورشید است که به موجودات جان می دهد و به آنها انرژی می بخشد و اگر نباشد زندگی این موجودات هم مختل خواهد شد. در واقع خورشید را می توان قلب تپنده طبیعت دانست. در مورد آدم ها نیز این مسئله وجود دارد. قلب تپنده وجود آدمها عشق است. در واقع کاری که خورشید برای موجودات و زمین می کند را عشق برای انسانها انجام می دهد. عشق است که به زندگی انسانها می تابد و زندگی آنها را جان می بخشد و اگر نباشد وجود آدمی هم رو به زوال خواهد رفت.

********************

گاهی با خود می اندیشم که اگر آدمی در دل همان طبیعت رشد می کرد، با همان جانوران بزرگ میشد، شاید هیچوقت معنای فساد را درک نمی کند، شاید هیچوقت به معنای گناه پی نمیبرد. اما از وقتی انسان طبیعت را رها کرده و به اجتماع روی آورد، فساد به معنای حقیقی را شناخت و در پی این فساد، طبیعت را هم دارد کم کم از بین می برد.

********************

می دانی بزرگترین لذتی که خدا در اختیارت گذاشته چیست؟ اینکه به دل طبیعت بنگری و از آن درس زندگی بگیری. این بزرگترین لذتیست که خداوند می تواند در وجود آدمی نهادینه کند. وقتی که به طبیعت می نگری، کافیست کمی توجهت را بالا ببری تا درس هایی از زندگی که تو را به سعادت می رسانند از آن بگیری. درس هایی مانند صبر، مانند اینکه بایستی تا تکاملت تکمیل شود، مانند کوتاه نیامدن در برابر شرایط سخت و مانند طراوت و سرحالی در عین شرایط سخت. همه این ها را می توانی از همین طبیعتی که خدا آفریده بیاموزی و وقتی که آنها را آموختی لذت واقعی انتظار تو را می کشد.

********************

بسیاری از انسان ها فکر میکنند باید برای شناخت دنیایی که در آن زندگی می کنند دل به طبیعت بیرونی بزنند و به آنجا سفر کنند تا بتوانند به معنا دست یابند. اما این درست نیست، آدمی در وهله اول باید به طبیعت خویش سفر کند، منظور از طبیعت خویش همان دنیای درونش است. انسان با شناخت خودش است که می تواند دنیایی که در آن زندگی می کند را هم بشناسد و معنایش را درک کند. وقتی آدمی خود را نشناخته، طبیعت خویش را درک نکرده، یقیناً دنیایی که در آن زندگی می کند را هم نمی شناسد و نخواهد شناخت.

********************

صدای آرام جنگل و صدای رودخانه و دریاچه در واقع همان صدای تپش قلب طبیعت است. وقتی که صدای این دو به گوش می رسد یعنی هنوز طبیعت جان دارد و هنوز هم زندگی میکند و این یعنی هنوز هم می تواند رشد کند و از آنچه که هست زیباتر شود. آدمی هم قلبی تپنده دارد، قلبی تپنده به نام احساس که به او می گوید تا وقتی میتوانی احساس کنی، تا وقتی می توانی چیزی را حس کنی، یعنی هنوز زنده ای پس باید ادامه دهی و باید راهت را فراموش نکنی.

********************

به طبیعتی که خدا آفریده بنگری، میبینی همه چیز طبق یک قانونمندی خاص به پیش می رود، همه چیز طبق یک تعریف منظم رو به جلو حرکت میکند و هیچ چیز هم از حرکت نمی ایستد. حال انسان چگونه فکر میکند که خارج از این طبیعت است؟ حال او چگونه می اندیشد که بخشی مجزا از دنیایی که خدا آفریده هست و گاهی به پیش می رود و گاهی می ایستد؟ اگر آدمی بایستد با قانون سرسخت دنیا رو به رو می شود چرا که دنیا همواره در حال حرکت است. اگر بایستی، اگر حرکت نکنی و درجا بزنی، دنیا به قدری سرسختانه با تو رفتار میکند که تو مجبور به حرکت میشوی. پس تا وقتی که دنیا و طبیعت به پای قانونش تو را به حرکت در نیاورده، خودت به پا خیز و حرکت کن.

********************

جهانی که خدا آفریده متعلق به توست، متعلق به همه است و تو هم سهمی از آن داری پس خودت را از آن دریغ نکن. به دنیا و طبیعتی که خدا آفریده برو و از آن لذت ببر، به درونش سفر کن و تجربه اش کن. زندگی همین است، تجربه کردن جهانی که خدا پیش رویت قرار داده. چرا وقتی می توانی دنیا را تجربه کنی، از آن لذت ببری و معنای حقیقی زندگی را دریابی درجا بزنی و هیچ حرکتی نکنی؟ یقینا وقتی این کار را کردی، نه تنها لذتی نمیبری بلکه سختی هم خواهی کشید چرا که قانون این دنیا حرکت کردن است نه درجا زدن و کسی که درجا می زند محکوم به سختی کشیدن است.

********************

به طبیعتی که خدا آفریده بنگر. وقتی حیوانی شکار میشود حس میکنی که قرار است نسل او منقرض شود، وقتی درختی قطع می شود حس میکنی قرار است تمام طبیعت از بین برود، اما با وجود تمام اینها، زمین هزاران سال است که زندگی میکند. این ها بخش جدا نشدنی طبیعت هستند و همین ها هستند که چرخه آن را کامل می کنند. یادت باشد که زندگی تو هم همین گونه است. وقتی که به مشکلی بر میخوری، حس میکنی قرار است همه چیز تمام شود، وقتی مسئله ای سخت پیش رویت می آید، حس میکنی قرار است تو به خاطرش تمام شوی اما همه اینها چرخه تو را کامل می سازند و باعث رشد و ادامه دادن تو می شوند. نگاهت را به زندگی ات تغییر بده تا از این حرکت و ادامه دادن نهایت استفاده را ببری.

********************

خدا زیبایی را دوست دارد و در پاداش چیزهای زیبا آفریدنت لذتی بیشتر به تو میبخشد. نکته جالب هم اینجاست هر چقدر این زیبایی را بگسترانی، زیبایی های بیشتر آفریده می شود. در طبیعت درختی بکاری زیباییش را بیشتر کرده ای و در دل خودت احساس خوب بیشتری بیافرینی درونت را زیباتر کرده ای. به دنبال زیبایی ها باش و تا می توانی این زیبایی ها را گسترش بده تا در دل آنها غرق شوی و معنای حقیقی لذت زندگی در دل زیبایی ها را درک کنی.

********************

خودت را بشناس و طبیعتی که داری را دوست داشته باش. بعضی ها ممکن است از سبک زندگی تو راضی نباشند، بعضی ها ممکن است به پای خودخواهی خویش بخواهند طبیعتی که خود در زندگی دارند را قالب طبیعت زندگی تو کنند اما حواست باشد که هرگز به آنها این اجازه را ندهی. تو با پذیرش طبیعتی که خود داری می توانی معنای حقیقی زندگی و زیبایی را احساس کنی. پس هر آنچه که هستی، هر آنچه که درونت هست را بپذیر و آن را دوست داشته باش و نخواه که به خاطر دیدگاه دیگران، به خاطر چیزی که آنها دوست دارند خودت را از چیزی که حق مسلم توست یعنی همانگونه زندگی کردن که خود میخواهی محروم کنی. اگر تو در حق آن ها چنین کاری کنی، فوراً تو را از زندگیشان حذف خواهند کرد پس تو هم همین کار را در مقابل چنین آدم هایی انجام بده.


پیشنهاد داغ و جدید :

سخنان بزرگان درباره طبیعت


هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...