شعرهای بسیار سوزناک برای سنگ قبر پدر (3)

دیدن مزار پدر شاید غم انگیزترین صحنه­ای است که آدمی در طول عمر خود می­بیند. نه که آدمی بی غم باشد! درد نداشتن پدر و گریستن بر مزار او بیش از هر دردی جانسوز است. از همان غم هایی است که شاید تاب و توان تحمل داشته باشی، اما دیگر هرگز مثل روزهای بودن پدر از ته دل نخواهی خندید.

شعر سنگ قبر پدر مرهمی است برای زخم دل. گر چه جانسوز، گر چه حزن آلود، گر چه اشکبار اما آتش دل را خاموش می­کند. شعر سنگ قبر پدر از درد دل فرزندان با مردم سخن می­گوید. می­گوید که ای مردم بدانید در این مزار قهرمان زندگی ما آرمیده است.

پدرم یاد تو هرگز نرود از دل ما مگر ان روز که درخاک شود منزل ما

آدم بی پدر هزار ساله هم باشد، پشت و پناه ندارد انگار. شبیه آدم­های بی نام و نشان می­شود.

این گوهر گم گشته به دنیا پدرم بود

محبوب همه یار همه تاج سرم بود

هرجا که زمن نام ونشانی طلبیدند

آوازه همه نامش سند معتبرم بود

وقتی می­دانی در این دنیا تنها چند نفر انگشت شمار تو را بخاطر خودت دوست دارند، با دیدن مزار پدر دو چندان خواهی گریست.

آن کس که مرا روح وروان بود پدر بود

آن کس که مرا فخر زمان بود پدرم بود

افسوس که رفت از سرم آن سایه رحمت

آن کس که برایم نگران بود پدرم بود

شعر سنگ قبر پدرم

وقتی پدر می­گوید:«همه چیز درست خواهد، شد.» خاطرت جمع می­شود. می­دانی حتما درست خواهد شد. اما وای بر وقتی که قهرمانی نباشد که با تو سخت گوید.

پدر جان یاد آن شب ها که ما را شمع جان بودی   

میان نا امیدی ها چراغ جاودان بودی

برایت زندگی کردن اگرچه رنج وسختی بود

 بنازم همتت بابا صبور ومهربان بودی

شاید بچه­ها بیشتر نور پدر را می­بینند؛ چون وقتی از راه می­رسد به آغوش او می­دوند. بزرگترها وقتی پدر رفت خاموشی دنیا را درک می­کنند. چقدر دور، چقدر دیر... .

باورم نیست پدر رفتی وخاموش شدی

ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود

ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی

گاهی می­دانی پدر رفته است. اما تا سال­ها بعد دلت می­خواهد وقتی در خانه را باز می­کنی، به رویت لبخند بزند و تو را در آغوش بگیرد. شاید پدر رفته است، اما چشم تا سال­ها همچنان به دنبال اوست.

پدرم دیده به سویت نگران است هنوز

غم نادیدن تو بار گران است هنوز

انقدر مهر و وفا برهمگان کردی تو

نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز

شعر سنگ قبر پدر زحمت کش

شاید تنها تسکین دل بی قرار فرزند این است که بداند حال پدر در دیار باقی خوب است.

روح پاکت با امیر المومنین محشور باد

خانه قبرت زالطاف خدا پر نور باد

ای چراغ زندگانی ای پدر یادت به خیر

خاطرت در باغ فردوس برین مسرور باد

طلوع خورشید بعد از نبودن پدر، رنگی ندارد. با امید ادامه دادن بعد از پدر چه دشوار است.

گشته از سیلاب غم چشمان من دریا پدر    

من چه گویم بی تو از فردا وفرداها پدر

تکیه گاهی بودی وتنها امید و آرزو پدر

بی تو این دنیا ندارد رنگ شادی ها

پدرها بهترین هدیه خداوند هستند. خدایا کاش داده­هایت را انقدر زود پس نمی­گرفتی.

پدر ای آیت عشق خدایی

گل خوشبوی باغ اشنایی

از آن روزی که رفتی در دل خاک

دلم میسوزد از درد جدایی

به راستی دنیا بی قهرمانی که بی دریغ برای وجودت تلاش می­کند، چقدر ترسناک است.

پدر سنگ مزارت را به آه وناله میبوسم   

به عشق وزحمت چندین وچندین ساله میبوسم

اگر دنیا شود گلشن گلی جز تو نمی یابم

ز چشمم ژاله میریزد تورا چون لاله می بوسم

اشعار زیبا برای سنگ قبر بابا

مردم تنها نقشی بر مزار پدر می­بینند. دل خون شده را فقط آن که پدر ندارد، می­بیند.

ای گل باغ وچمن از ما گسستن زود بود

پشت فرزندان از این ماتم شکستن زود بود

بهر تو همسر ندارد صبر در این انتظار

ای پدر بر سنگ نامت نقش بستن زود بود

بعد از پدر حتی پناهی برای غصه خوردن هم نداریم.

همیشه مونس ویاورم پدرم بود

به وقت رنج غمخوارم پدر بود

چو پروانه اگر بال وپرم سوخت   

ولی شمع شب تارم پدر بود

فقط پدرها می­توانند آنقدر بچه­ها را بلند کنند تا دستشان به ماه و ستاره­ها برسد! آن­ها همه جا کارگشا هستند.

پدرم بارش باران خدا بود

پدرم جلوه ایمان وصفا بود

پدرم حاکم پیمان و وفا بود

پدرم درهمه جا کار گشا بود

کاش گلچین روزگار کمی وفا داشت. پدرها و مادرها برای زود رفتن آفریده نشده­اند!

پدرم تاج سرم چشم به راهت بودم

همه دم عاشق لبخند نگاهت بودم

ای فلک از چه زدی اتش غم بر جگرم

کاش جای پدرم من سر راهت بودم

چه حسرت بزرگی است بوسیدن مزار پدر به جای دستانش.

ای پدر ای عارف نیکو خصال  

ای که قدرت را ندانستیم ایام وصال

خوش بخواب اینجا که این دنیای دون

چون تو گوهر کم دهد از خود برون

همه می­گویند پس از مرگ آسودگیست. مگر می­شود پدر حزن فرزندان را ببیند و همچنان آسوده باشد؟

ای سفر کرده به معراج به یادت هستیم

ای پدر ما همگی چشم به راهت هستیم

تو سفر کردی واسوده شدی از دوران

همه ماتم زده هر لحظه به یادت هستیم

شعر مذهبی برای سنگ قبر پدر

شاید شقایق دلسوخته حاصل اشک چشم فرزندی بر مزار پدر باشد.

پدرم دست اجل زود تو را پرپر کرد

مادرم گریه کنان خاک برسر کرد

اهل منزل همگی در غم تو محزونند

اشک چشم همگان خاک مزارت تر کرد

کسی تا به حال رفتن پدر خود را باور کرده است؟ مگر می­شود قهرمان­ها تسلیم شوند؟

باورم نیست پدر رفتی وخاموش شدی                           

ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود

ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی

خدایا؟ پدر به تو و دوستانت اعتقاد داشت. تو و دوستانت مراقب پدر باشید.

خواهید که مرا سوی نگارم ببرید

پیوسته به زیر این شعارم ببرید

با مهر حسین آمده ام من به جهان

با یاد حسین از این دیارم ببرید

کاش می­شد با سرنوشت جنگید و پیروز شد! بردن پدر عادلانه نبود.

خدا آن مهربان ما کجا رفت

ز حال ما نشد آگه چـرا رفت

هزاران سعی کـردم تا بمـاند

ولی کاری نشد تیرم خطا رفت

اولین شبی که پدر نیست، اولین شبی است که فرزندان غصه می­خورند و کسی نیست که غبار غم از دل آن­ها پاک کند.

امشب انگار، دگر زندگی ام باور نیست

کس به جز غصه، در این خانه مرا یاور نیست

سوختم در طلب دست نوازشگر ولیک

دو صد افسوس که دیگر به برم پدر نیست

شعر روی سنگ قبر پدر

قبل­ترها مرهم این دل اینقدر نایاب نبود. تا دلمان می­گرفت دست پدر بود، نگاه پدر بود، حرف پدر بود، پدر بود...

درد من، درد فراق است، خدایا کم نیست

اشکهایم بجز از فراق و غم و ماتم نیست

بر دل غم زده و بغض پر از فریادم

بجز آن لطف نگاه پدرم مرهم نیست

پدر که می­روند تنها چشم نیست که می­گرید. دل خون می­شود، کمر خم می­شود، پا ناتوان می­شود. بعد رفتنش تازه می­فهمی که چقدر پدر همه چیز بود.

پدرم در سوگ تو دلهای ما پیوسته می گرید

سراپا همچو شمعی بی فروغ آهسته می گرید

تویی در خاطر ناشاد ما تا آخرین لحظه

به یادت چشم، چون ساغر بشکسته می گرید

رفتن پدر بهار را هم خزان می­کند. دیگر نوید هیچ شادی دل آدم را خوش نمی­کند. پدر که نباشد دنیا را میخواهیم چکار؟

ما که باغ بهارمان پژمرد

ما که پای امیدمان فرسود

بی تو از سوز عشق با که نالیم

بی تو درمان درد از که جوییم؟

بی تو رسم محبت از که آموزیم؟

و بی تو یاس و شمعدانی خانه ات را

به کدامین بهار بشارت دهیم؟

پدرها الگو هستند، اسطوره هستند، پشت و پناه هستند. بعد از آن­ها فرززندان راه پدر می­روند که بیراهه نباشد.

رفتی ولی مهر و وفایت ماندنی شد

همیشه در دل ما، خاطراتت خواندنی شد

یقین هرگز نگردد، زحمت و رنجت فراموش

ترا رحمت، که راهت، رهنمای زندگی شد

شعر بابا

مگر می­شود از یاد برد؟ مگر می­شود قبول کرد که دیگر پدری نیست، بال و پری نیست؟!

چگونه فراموش کنیم غایت نگاهت

مهربانی و صفایت و راست قامتی و وقارت

و چگونه تاب آوریم فراق گرمی وجودت

ببار ای بارون ببار! بر دلم گریه کن خون ببار! در شب تیره چون زلف یار. بهر لیلی چو مجنون ببار! ای بارون...

آسمان امروز ببار، اينجا گلي پژمرده گشت

از غم داغ رخش، يک محفلي افسرده گشت

آسمان امروز ببار، ما صد جگر سوزانده ايم

چون پدر از بين ما رفت، قلب ما هم مرده گشت

پدر با خدا خیلی رفیق بود. امروز رفت که سری به رفیقش بزند. حتما پیش خدا جای خوبیست دیگر؛ پدر که بیهوده ما را رها نمی­کند.

از عرش صدای ربنا می آید
فریاد خوش خدا خدا می آید

فریاد که درهای بهشت باز کنید

میهمان خدا پیش خدا می آید

زمین برای پدر من کم بود. ماه بلند آسمان ما روی زمین جایی نداشت. آسمان خانه بهتری برای اوست.

رفت تا نامش از گرد زمین پاک بماند

آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند

میروی و نمی­بینی تا چه سان از رفتنت می­پاشم، میمیرم، میسوزم. میروی و چرا نگاهم نمیکنی؟

آفتابی در جهان تابید رفت

عمر کوتاهش جهان دید ورفت
هیچ کس از دست او رنجش نداشت

از چه رو از دست ما رنجید و رفت

خدا به ما یکدانه پدر داد. همان یکی را آفریده بود، آن هم برای ما. خاک جسمش را و آسمان روحش را برای خود برداشتند.

فلک آخر ربودی گوهر یکدانه ما را

بگو بر ما چرا بردی تو ان دردانه ما را
ندانم از چه رو کردی شعار خویش گل چیدن

گل ما را چیدی و برهم زدی گلخانه ما را

شعر سنگ مزار پدر

برای پدرمان فاتحه­ای بخوانید. می­گویند فاتحه آرامش می­کند. نشان می­دهد به یادش هستیم و فراموشش نخواهیم کرد.

بر پینه دست پر توانش صلوات

بر روح بلند و مهربانش صلوات

او آینه تمام خوبی­ها بود

بر سفره مانده در جهانش صلوات

ما از خاکیم و به خاک می­رویم. ما به سوی خدا باز میگردیم. این­ها میگویند پدر جای خوبی رفته. پس خدا به همراهت. شاد بمان پدر!

در خوردن بشر، خاک از بسکه حرص دارد از سنگ قبر هر روز دندان نو گذارد!!!!
سنگ مزار عاشق سرپوش نامرادیست این سنگ را کس ایکاش از جای برندارد
بهتر رود ز سیصد الحمد و قل هو الله صاحبدلی کز اخلاص ما را به حق سپارد
ما کودکانی خاکیم، این خاک مادر ماست زین رو بود که ما را در سینه می فشارد!!
پاداش اشک حسرت کامد به چشم عاشق ابریست کز پس مرگ بر تربتش ببارد

برای رفتن پدر نمی­گریم. برای خودم در این دنیا می­گریم که تنها ماندم، که دلتنگ ماندم، که بی پناه ماندم.

به روز مــرگ چــو تــابـوت مــن روان باشـد    گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مـگـری و مـگـو دریـــــغ دریــــــغ بدوغ دیو در افتـــی دریــــــغ آن باشد
جنازه ام چو بـبـیـنـــــی مگو فــراق فــراق مرا      وصـــــال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گـــور ســــــپاری مـگــو وداع وداع     که گور پرده ی جمعیــــت جنان باشد
کدام دانه فرو رفـــــــت در زمین که نرســت       چرا به دانه ی انسانیت این گمان باشد
دهان چو بستی ازین سوی . آن طرف بگشای     که های هوی تو در جو لامکان باشد

پدرم خانه جدید مبارک. اینجا بعد از رفتنت شب شد. تو با ما بگو، احوال مردم بالادست چطور است؟ از خانه جدیدت چه خبر؟

من از نهایت شب حرف می‌زنم

 من از نهایت تاریکی

 و از نهایت شب حرف می‌زنم

اگر به خانه من آمدی برای من  

ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه

که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

پرواز قصه قشنگی نیست وقتی درباره روح پدر باشد.

سفر تن را تا خاک تماشا کردی

 سفر جان را از خاک به افلاک ببین

 گر مرا می‌جویی

 سبزه‌ها را دریاب با درختان بنشین

آسمان بار امانت نتوانست کشید و قرعه عشق به نام پدر من زدند این بار. عشق الهی مبارک بادت پدر!

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد                                         عشق پیدا شد وآتش به همه عالم زد

بر مزار پدر دلسوخته می آید، عاشق می آید، لیلا می آید، مجنون می آید. پدر هرگز تنها نخواهد بود.

بر سر تربت ما چون گذری همتی خواه                                    که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

شب تار ما دگر بی تو سحر نمی­شود....

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود

گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی

آن منی کجا روی بی تو به سر نمی شود

بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی

باغ ارم سقر شدی بی تو به سر نمی شود

گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من

مونس و غمگسار من بی تو به سر نمی شود.

زیباترین اشعار مخصوص سنگ قبر بابا

نمیدانم پدر چه دید که ما را گذاشت و این گونه شتابان راهی آسمن شد. هیچ نگفت، هیچ نپرسید، فقط رفت! حتی دگر باز نگشت که بجوید حال ما....

ای که اندر جمع ما چون ماه تابان رفته ای

گوهر ارزنده بودی و چه ارزان رفته ای
دیگر اندر جمع ما شادی نمی گنجد دریغ

 از میان دوستدارانت شتابان رفته ای

فهمیدم که راست می­گویند. گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است....

رسم گلچین فلک گرچه همه یغما بود

 لیک اینبار گلی چید که بی همتا بود
ای بال و پر کشیده به عرش کبریا

 بی تو دلم زبودن خود سیر میشود

پدر از نبودن به که پناه برم؟ روی کدام شانه اشک بریزم؟ پدر تو بگو من تنهایی با نبودنت چه کنم؟

آنکه آواز مرا آزرد و رفت بهترین تصنیف من را برد و رفت
رفت و گرداب نگاهم را ندید رفت و طوفان های آهم را ندید
بی تو با داغ خودم دق میکنم بی تو احساس شقایق میکنم
بی تو باید زندگی را چید و برد بی تو باید عشق را نوشید و مرد

بر سنگ مزار پدر می­شود نشست، می­شود حرف زد و ساعت­ها می­شنود. اما آغوشش دیگر تکرار نخواهد شد.

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
دل به امید صدائی که مگر در تو رسد ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد

میگویند: به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی است. پدر که نباشد حکایت دیگر لطفی ندارد؛ میخواهد باقی باشد، میخواهد به پایان برسد.

یک چند به کودکی به استاد شدیم

 یک چند ز استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که مارا چه رسد

از خاک بر آمدیم و بر خاک شدیم

بی تو با حسرت نبودنت چه کنم؟

قدر آئینه بدانید چو هست

 نه در آن وقت که افتاد و شکست

گلم را گم کرده ام در باغ هستی. گلم گم شد و من ماندم و همه گل­هایی که هیچ یک عطر و رنگ گل من را ندارند.


گلی نصیب اجل شد که هیچ باغ نداشت فلک به روشنی ماه چراغ نداشت
جهان به خوبی او به خویش ندید زمانه بهتر از اوسراغ نداشت

شعر گریه دار واسه مزار پدرم

پدرم رفتی ولی یاد تو، راه تو و حرف­های تو بر جان ما نقش بسته است.

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

دنیا وفا ندارد، ای نور هر دو دیده! این را وقتی پدرم رفت فهمیدم.

هر که باشی و به هر جا برسی آخرین منزل هستی این است
آدمی هرچه توانگر باشد چون بدین نقطه رسد مسکین است
خرم آنکس که در این محنت گاه خاطری را سبب تسکین است

پدرم راستش را بخواهی، نشستن بر مزار پدر خیلی زود بود...

قصه مرگ تو را ناگه شنیدن زود بود

در عزایت جامه را تن دریدن زود بود
آخر ای یار همه ای مظهر مهر و وفا

در سرای جاودان منزل گزیدن زود بود

شعر سوزناک و ادبی مناسب سنگ قبر پدر

پدرها که میروند خوبی­های دنیا مداک کمتر و کمتر می­شود. خدایا مباد آن روز که دنیا را بی خوبی رها کنی.

ای جوانمردان جوانمردی دگر در خاک رفت

 گوهری پاک از زمین برجانب افلاک رفت
بار خود بربست از این خاک تیره دل برید

پاک جان آمد به گیتی پاک ماند و پاک رفت

دل خون است ولی زبان اعتراض نیست.

ای سفر کرده به معراج روانت شاد است

 روح تو در کنف رحمت حق ازاد است
مهر تو نور وصفا بود و به کاشانه ما

 هر زمان عزت و پیمان تو مارا یاد است

عشق چیز عجیبی است. حتی با رفتن و ندیدن هم از بین نمیرود. چه کسی بود میگفت: از دل برود هر آنکه ازدیده برفت؟ لاجرم عاشق نبودشت حتما.

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به صبح روز قیامت که سر ز خاک برآرم

در آرزوی تو خیزم به جست جوی تو باشم

کاش پدر برایمان یادگاری میگذاشت. لبخندی، نگاهی، آغوشی؛ آخ آغوشی...

سایه اش همچون پناهی بود و رفت

شانه هایش تکیه گاهی بود و رفت
شادی ما بود دیدار رخش

شادی ما یک نگاهی بود و رفت

شعرهای سوزناک واسه مزار پدر

آه از تو ای گلچین روزگار! کاش زبان اعتراضی بود، کاش کسی میگفت چرا؟

فلک آخر ربودی سرور فرزانه ما را

 به خاموشی سپردی محفل و کاشانه ما را
ندانم از چه رو کردی شعار خویش گل چیدن

گل ما چیدی و بر هم زدی گلخانه ما را

چه کسی می­گوید با یک گل بهار نمی­شود؟ پدر من گلی بود که جهانم را بهار کرده بود. پژمردنش خزان را مهمان دنیایم کرد.

تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم

 آهسته ز دوری تو فریاد کنم
وقت است که دست از این دهان بردارم

از دست غمت هزار بیداد کنم

مرگ یک سفر است. نباید غصه خورد. اما ای کاش این سفر بی بازگشت نبود.

در مرگ حیات اهل داد و دین است

وز مرگ روان پاک تمکین است
این مرگ لقاست نی جفا و کین است

نامرده همی میرد و مرگش این است

آی آدم­هایی که پدر دارید! از من به شما نصیحت قدر بدانید، قدر بدانید، قدر بدانید.

ای دوستان بگویید آرام جان من کو

راحت فزای هر کس محنت سرای من کو
هر کس به خانمانی دارند مهربانی

 من مهربان ندارم نامهربان من کو

تا وقتی بود نمیدانستم پدر داشتن، پدر بودن یعنی چه. غریبی بی پدری این را به من آموخت

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم

روزی سراغ وقت من ایی که نیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل ی

ک روز خنده کردم و عمری گریستم

تهیه کننده : توپ تاپ

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...