عکس نوشته در مورد ساعت صفر عاشقی

نوشته شده توسط مدیر · در۱۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۷:۱۳.

نگاهت کافست ،تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم ، تو همیشه دعوتی راس ساعت دلتنگی ، در این مطلب از توپ تاپ شاهد آلبوم عکس نوشته های زیبا و عاشقانه ای با موضوع ساعت صفر عاشقی هستید، بعضی از ایام به قدری خوش و خوب هستند که تقریبا تا همیشه در خاطر و در زهن آدمی ثبت می شوند ، شاید مطالب متن و تصاویر پروفایلی این مطلب نیز در مورد خاطرات فراموش ناشدنی ساعت صفر عاشقی صحبت میکنند ! در ادامه همراه باشید...

کلیپ کوتاه و زیبای صفر عاشقی

شبیه پیچ و خم های هراز و جاده ی چالوس دلم آشفته ی پاییز جنگل های موهایت

دل ببر با خنده هایت گل بریز از دامنت زندگی گل می دهد در لحظه ی خندیدنت

تمام قصه ها روزی به پایان می رسد بی شک یقینا با تو پایانی ندارد داستان من

دیدم رسیدنم به تو هی سخت می شود در گیرودار این همه غم شاعرت شدم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

من تو یعنی کار دنیا صده من تو یعنی دوری با ما بده من خب بدون ❤️ تو❤️ حالم بده

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

روزها را به دور از هم و در کنار دلتنگی هایمان سپری کردیم غافل از اینکه عشق همان آغوشی بود که از هم دریغ کرده ایم ! این روز ها که نیستی یادت را در آغوش می گیرم و خاطره هایت را می بوسم . محبوب من ! یادت باشد دلیل زنده ماندن دلی هستی که به یادت می تپد

خاطراتت را برایم می گذاری ، می روی با دل دیوانه از چشمان تو باید چه کرد ؟

در ساعت صفر عاشقی
همان هنگام که تو در من شعله ور می شوی
و من از درون می سوزم
درثانیه ای که
دیروز به پایان رسیده
و فردا هنوز آغاز نشده است
مرزی برای دیروز و فردا
اما نه امروز
شب و ساعت صفر عاشقی
ساعتِ از لهیبِ کابوس پریدن
ساعتِ نعره ی سایه ها در گوش من
وقت فراغ ، وقت حسرتِ بی معنی آغوش من
در ساعت صفر عاشقی

امشب, راس ساعت صفر عاشقی
کمی کمتر بر من بتاب
تا به وقت کوچ,
به وقت ساعت بیست و پنج تنهایی
نبودنت را تاب بیاورم

زمانی که عقربه های ساعت روی ساعت صفر قرار می گیرند و ثانیه شمار نیز نزدیکتر و نزدیکتر می شود، قلبم برای لحظه ای می ایستد و احساس می کنم دنیا آخرین ثانیه هایش را می گذراند و قیامت در شرف آغاز است..

بايد به صدای شومِ اين ناقوس عادت كرد
چند شب است كه ساعت را
به وقت نيامدن اش كوك مي‌كنم
حالا شما هی از ساعتِ صفر عاشقی برايم بگوئيد!

باز رسیده لحظه و ساعت صفر عاشقی
باز نیامدی تو و من از همیشه تشنه تر
باز من و یاد تو و یک دهه دلتنگی تو
گرد همیم و هجر تو به قلب ما است دشنه تر
باز هوا دهد فقط بوی ز انتظار تو
و در وجود من همین کُند مدام رخنه تر
لحظه به لحظه های این نیامدن های تو را
به لحظه ی وصال تو بسازمش زمینه تر
و کعبه ی خیال تو چو نقش زد به خاطرم
به خاطر تو شد دلم از همه جا مدینه تر
حریف باز گفتنت سفینه ی غزل نشد
قطعه به قطعه دل کنم به یاریش سفینه تر
و آخرین قافیه از غروب ارغوانیش
نذر وجودی که کنم دل به دلش قرینه تر

معتاد شده اند
لب هایم
سر ساعت صفر عاشقی
برای چشیدن
طعم لب هایت

00:00
صفر عاشقی
صفر اول غرق در چشمان زیبایت شدم
صفر دوم مست و مدهوش از جمالاتت شدم
صفر سوم عقل و هوشم فارغ از دنیا که شد
صفر آخر عاشقی دیوانه در عشقت شدم

قرارمون ساعت صفر
اول راه عاشقی
به وقتِ انتظارِ سخت
کنارِ دلشوره ی من
نگاه ها به انتها
به آخرِ خطِ جنون
...ساعتِ خوبِ دیدنت
عقربه ها چه بی قرار
ثانیه در حال سکون
من مانده ام چشم به راه
نیومدی!!!؟ بگو چرا !!!؟
باور کن این بار دیگه
غرورِ من تا ته شکست
قلب و دل و احساس من
فلج شد و به گل نشست
قصه ی خوبِ من و تو
چه بد به انتها رسید
دوباره شب شد و غزل
به کوه ی پر غصه خزید
بذار فراموشش کنیم
عشق به ظاهر خوبمون
بیا کفن پوشش کنیم
به یاد ایام قدیم