یا صاحب الزمان متن دلنوشته و تصاویر مذهبی زیبا

در دریای بیکران هستی، در میان انبوه انسان‌ها، در این دنیای پر از آشوب و هیاهو، دل‌هایی هستند که به دنبال نوری در تاریکی، امیدی در ناامیدی، و منجی‌ای در میان ظلم و ستم می‌گردند. این دل‌ها، دل‌های منتظران، دل‌های شیفتگان یگانه منجی عالم بشریت، حضرت مهدی (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) هستند.

این دلنوشته، نغمه‌ای عاشقانه از دل یک منتظر، نغمه‌ای سرشار از امید، عشق، و دلدادگی به یگانه منجی عالم بشریت است.

در این دلنوشته ، نویسنده با تمام وجود، درد دوری از امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) را فریاد می‌زند، به انتظار فرج آن حضرت ابراز می‌کند، و از اشتیاق خود برای یاری رساندن به ایشان در زمان ظهور سخن می‌گوید.

این دلنوشته، دریچه‌ای به سوی دنیای پر از عشق و امید منتظران حضرت مهدی (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) است. دریچه‌ای که ما را به تماشای زیبایی‌های این عشق و امید دعوت می‌کند.

دلنوشته‌ای به صاحب الزمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)

ای منجی عالم بشریت!

ای یگانه امید مستضعفان و پابرهنگان!

قلبم از درد دوری تو لبریز غم و اندوه است.

دنیایی پر از ظلم و ستم، پر از تاریکی و تباهی، پر از ظلم و بی‌عدالتی، در انتظار طلوع خورشید عدالت و مهر توست.

ای کاش می‌دانستم در کدام لحظه، در کدام مکان، در کدام نقطه از این کره خاکی منتظر ظهورت باشم.

ای کاش می‌دانستم چگونه می‌توانم خود را برای یاری رساندن به تو در آن روز بزرگ آماده کنم.

ای کاش می‌دانستم چگونه می‌توانم از گناهانم دست بردارم و قلبم را برای استقبال از تو پاک و منزه کنم.

می‌دانم که لیاقت دیدار تو را ندارم، اما تمام آرزویم این است که در لحظه‌ی ظهورت زنده باشم و شاهد شکوه و عظمت آن روز باشم.

ای کاش می‌دانستم چگونه می‌توانم در آن روز به تو یاری برسانم.

ای کاش می‌دانستم چگونه می‌توانم از سربازان تو باشم و در رکاب تو در راه یاری رساندن به مظلومان و مستضعفان جان فشانی کنم.

می‌دانم که ظهور تو نزدیک است.

این را از اعماق وجودم حس می‌کنم.

این را از امید و عشقی که در قلبم نسبت به تو دارم می‌دانم.

ای صاحب الزمان!

ای منجی عالم بشریت!

به فریاد ما برس.

ما منتظر تو هستیم.

ما چشم به راه تو هستیم.

دل‌هایمان در حسرت دیدار تو می‌سوزد.

عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف  

دلنوشته‌ برای صاحب الزمان (عج)

ای مهدی موعود، ای منجی عالم بشریت!

سلامی به بلندای آسمان‌ها و به ژرفای اقیانوس‌ها نثار وجود نازنینت باد.

من، بنده‌ای حقیر و گناهکار، در این وانفسای ظلم و جور، در این دنیای پر از تاریکی و تباهی، به انتظار فرج تو نشسته‌ام.

قلبم پر از درد و غم است، از دیدن بی‌عدالتی‌ها، از دیدن ظلم‌هایی که بر بندگان خدا روا می‌شود، از دیدن فساد و تباهی‌ای که در عالم ریشه دوانده است.

اشک در چشمانم حلقه زده و ناله در گلویم خفته است، اما امید به ظهور تو، نوری در تاریکی وجودم روشن کرده و امیدی در دلم زنده نگه داشته است.

می‌دانم که روزی خواهی آمد، روزی که ظلم و ستم از بین خواهد رفت، روزی که عدالت و صلح در سراسر عالم حاکم خواهد شد، روزی که پرچم اسلام بر فراز تمام قله‌های زمین به اهتزاز درخواهد آمد.

ای صاحب الزمان! من در انتظار آن روز موعود لحظه شماری می‌کنم، و از خداوند منان می‌خواهم که هرچه زودتر تو را به ما منتظران برساند.

می‌دانم که لیاقت یاری تو را ندارم، اما از تو تقاضا می‌کنم که مرا در زمره یارانت قرار دهی و در رکاب تو علیه ظلم و جور جهاد کنم.

ای کاش روزی برسد که تو را با چشمان خود ببینم و دست‌های مبارک تو را ببوسم و سرباز فداکارت در راه امامت و عدالت تو باشم.

اللهم عجل لولیک الفرج

یا صاحب الزمان

یا صاحب الزمان ! داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست . شرمنده ایم . می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست . می دانیم کوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است که در حق تو کرده ایم . یعقوب به پسران گفت : به جستجوی یوسف برخیزید ، و ما با روسیاهی و شرمندگی ، آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم . به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم . اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم . اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم . اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به کوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم . ای یوسف زهرا ! خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند ، ما و خاندانمان نیز گرفتاریم ، روی پریشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببین . به ما ترحم کن که بیچاره ایم و مضطر ای عزیزِ مصرِ وجود ! سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است . نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهکار از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر کن . یابن الحسن ! برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند کالایی – هر چند اندک – آورده بودند ، سفارش نامه ای هم از یعقوب داشتند . اما … ای آقا ! ای کریم ! ای سرور ! ما درماندگان ، دستمان خالی و رویمان سیاه است . آن کالای اندک را هم نداریم . اما… نه ، کالایی هر چند ناقابل و کم بها آورده ایم . دل شکسته داریم و مقدورمان هم سری است که در پایت افکنیم . ناامیدیم و به امید آمده ایم . افسرده ایم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ایم . سفارش نامه ای هم داریم . پهلوی شکسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ایم . یا صاحب الزمان ! به یقین ، تو از یوسف مهربانتری . تو از یوسف بخشنده تری . به فریادمان برس ، درمانده ایم . ای یوسف گم گشته ! و ای گم گشته ی یعقوب ! یعقوب وار ، چه شبها و روزها که در فراق تو آرام و قرار نداریم . در دوران پر درد هجران ، اشک می ریزیم و می گوییم : تا به کی حیران و سرگردان تو باشیم . تا به کی رخ نادیده ترا وصف کنیم . با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا کنیم . سخت است بر ما ، که از دوری تو ، روز و شب اشک بریزیم . سخت است بر ما ، که مردم نادان تر واگذارند . سخت است بر ما ، که دوستان ، یاد ترا کوچک شمارند . یا بقّیةالله ! خسته ایم و افسرده ، نالانیم و پژمرده ، گریه امانمان را بریده است . غم دوری ، دیوانه مان کرده است . اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است که می گوییم : کجاست آن که از غم هجران تو ناشکیبایی کند .

یا صاحب الزمان

دلم ... تنگ است یامهدی کجاماندی؟ بگوامشب نمازت راکجاخواندی؟ کناربارگاه مرتضی بودی؟  ویاکه زائرموسی الرضا بودی؟ بگودرمکه درحال دعاهستی ؟ ویامهمان شاه کربلا هستی؟ ویاهرنیمه شب دلتنگ وتنهایی.. عزاداربقیع وقبرزهرایی؟ دلم تنگ است یامهدی برای دیدنت هردم  حلالم کن اگریکدم توراآزرده ات کردم  دراین دنیاکه گردیده پراز نیرنگ و نامردی  دعایت می کنم هرشب که فردایش تو برگردی...  ای کاش وقتی خدا در صحرای محشر بگوید چه کردی! یوسف زهرا پاسخ دهد! منتظر من بود... *اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*

متن و عکس درباره امام زمان

این جمعه نیا وزیرمان می آید... آن جمعه نیا سفیرمان می آید... داریم حساب میکنیم آقاجان... باآمدنت چه گیرمان میآید... هم چاه سر راه تو ماها بکنیم... هم از غم هجران تو هی دم بزنیم... این نامه چندم است شما میخوانید... داریم رکورد کوفه را میشکنیم... نه شرم و حیا نه عار داریم از تو... اما گله بیشمار داریم از تو... ما منتظر تو نیستیم آقا جان... تنها همه انتظار داریم از تو...از شنبه درون خود تلنبار شدیم...تا آخر پنجشنبه تکرار شدیم...خیر سرمان منتظر دیداریم...جمعه شده ظهر جمعه بیدار شدیم...هر چند که بیمار تو هستیم همه. ..دیوانه و شیدای تو هستیم همه...بین خودمان بماند آقا عمری ست...انگار طلبکار تو هستیم همه...چندیست دلم به کوچه عقل زده است...دیوانه چه داند که چه خوب و چه بد است...عشق تو به غیر درد سر نیست ولی...قربان سری که درد کردن بلد است...تعجیل در فرج صلوات.......  

1 نظر

  1. علیعلیsays:

    السلام علیک یا صاحب الزمان