انشا در مورد سرگذشت یک رود کلاس پنجم

انشا در مورد سرگذشت یک رود

عنوان : سفر طولانی رودخانه

در دل کوه‌ های بلند و پوشیده از برف ، جایی که هوا همیشه سرد است و باد های قوی می‌وزند، من ، یک رودخانه کوچک ، به دنیا آمدم. آغاز سفر من از آب‌ های ذوب شده برف‌ های قله‌ های بلند بود.

در ابتدا ، جریانم خیلی آرام و سرد بود. من از بین صخره‌ ها و سنگ‌ ها می‌ لغزیدم ، گاهی بالا و پایین می‌ رفتم و گاهی درون دره‌ های عمیق سفر می‌ کردم. در طول راه ، آب‌ های دیگر از چشمه‌ ها و جویبار ها به من می‌ پیوستند و کمک می‌ کردند تا قوی‌ تر و پرآب‌ تر شوم.

انشا پیشنهادی : انشا در مورد جنگل بارانی قشنگ و ساده

با گذشت زمان ، من از کوهستان دور شدم و وارد دشت‌ های سرسبز شدم. اینجا ، من به یک رودخانه پهن و آرام تبدیل شدم. کشاورزان در کنارم مزارع سبز و زیبایی داشتند و از آبم برای آبیاری محصولاتشان استفاده می‌کردند. در این بخش از سفرم ، من به یک منبع حیات برای انسان‌ ها و حیوانات تبدیل شده بودم.

هرچه به سوی دهانه‌ ام نزدیک‌ تر می‌ شدم ، جریانم پرتلاطم‌ تر می‌ شد. من از میان جنگل‌ های انبوه و زیبا می‌ گذشتم ، جایی که درختان بلند و حیوانات وحشی زندگی می‌ کردند. صدای آبشار های کوچک و بزرگی که از من جدا می‌ شدند ، مانند موسیقی طبیعت بود.

و در نهایت ، من به سوی دریای بزرگ و بی‌ انتها حرکت کردم. این لحظه‌ ای بود که منتظرش بودم. وقتی به دریا رسیدم ، آب‌ های من با آب‌ های گرم و شور دریا مخلوط شدند. من دیگر یک رودخانه کوچک نبودم ؛ من قسمتی از اقیانوس عظیم شده بودم.

سفر من نشان‌ دهنده حیات و تغییر است. از یک چشمه کوچک در کوهستان تا یک رودخانه پرآب و در نهایت یکی شدن با دریای وسیع. هر قطره آب در من داستانی دارد و هر جریان ، بخشی از تاریخ طبیعت است.

سرگذشت یک رود از زبان خود و مسئله آلودگی راه :

به عنوان یک رود ، من از دل کوه‌ های بلند و دشت‌ های سر سبز سفر خود را آغاز می‌ کنم. 

از چشمه‌ های خروشان و برف‌ های آب شده بر کوهستان‌ ها ، جریانم به وجود می‌ آید و راهی طولانی را در پیش می‌ گیرم. 

در طول مسیرم ، دهکده‌ ها ، شهر ها و جنگل‌ ها را پشت سر می‌ گذارم ، همیشه در حرکت ، همیشه زنده و پویا.

در دوران کودکی‌ ام ، یک جویبار کوچک و شاداب بودم ، با آبی زلال و پاک که در آن ماهی‌ ها شنا می‌ کردند و حیات‌ وحش از آن سیراب می‌ شد. 

کودکان کنارم بازی می‌ کردند و صدای خنده‌ هایشان با جریانم همراه می‌ شد. من نمادی از زندگی و شادابی بودم.

اما هرچه بزرگتر شدم و به سمت دشت‌ ها و شهر های بزرگتر حرکت کردم ، با مسئله‌ ای تلخ روبرو شدم : آلودگی . صنایع با رها کردن فاضلاب‌ های خود در من ، شادابی و زلالی‌ ام را گرفتند. 

زباله‌ ها ، پلاستیک‌ ها و مواد شیمیایی دیگر ، آبم را کدر و زندگی در من را دشوار کردند. ماهی‌ ها کمتر شدند و صدای خنده کودکان دیگر کنارم شنیده نمی‌ شد.

آلودگی آب نه تنها زیبایی‌های طبیعی‌ ام را از بین برد ، بلکه سلامتی انسان‌ ها و حیواناتی که به من متکی بودند را نیز تهدید کرد. 

وقتی آب آلوده می‌ شود ، تأثیر آن فقط محدود به یک نقطه نیست ؛ این آلودگی در تمام طول مسیرم پخش می‌ شود و حتی به دریا ها می‌ رسد، جایی که من در نهایت به پایان می‌ رسم.

امروز ، من دیگر همان رود شاداب و زلال دوران کودکی‌ ام نیستم ، اما هنوز هم امیدوارم .

امیدوارم که روزی انسان‌ ها اهمیت حفاظت از منابع طبیعی مانند من را درک کنند و اقداماتی برای پاک‌ سازی و حفاظت از محیط زیست انجام دهند. 

با این کار، نه تنها زندگی در من بلکه کل اکوسیستم می‌ تواند دوباره شکوفا شود.

انشا در مورد سرگذشت یک رود کلاس پنجم

من یک رودخانه زیبا و زلال هستم ! من در دل یک جنگل زندگی می کنم و در هر فصل از سال اتفاقات مختلفی را در زندگی ام تجربه می کنم. وقتی باران الهی بر جنگل وسیعی که در آن زندگی می‌کنم می‌ بارد ، پر از آب می‌شوم و با هیجان می‌ جوشم و مسیرم را در دل جنگل پیدا می کنم. به سفرم ادامه می دهم تا به دریا برسم و در آن غوطه ور شوم.

در درون جنگل ، وقایع مختلفی رخ می دهد ، که هر کدام را می توان معجزه ای از سوی خدای مهربان و بزرگ ، در نظر گرفت و درس های ارزشمندی درباره زندگی به ما می دهد.

هر روز شاهد جنب و جوش حیوانات مختلف هستم که اغلب از طریق شکار برای زنده ماندن و تأمین رفاه فرزندان خود تلاش می کنند.

در مجاورت منطقه ای که من ساکن هستم ، هوا فوق العاده مرطوب و لذت بخش است. هوا آنقدر تمیز است که حتی افراد خیلی بیمار که مشکل تنفسی دارند در این هوای سالم به خوبی تنفس میکنند و لذت می برند.

زندگی من پر از فراز و نشیب است ، تا جایی که در فصول گرم ممکن است کاملاً خشک شوم و با نگرانی منتظر بمانم تا بار دیگر باران پر جنب و جوش و سرزنده شود. من از این شرایط شکایتی ندارم زیرا همه اینها حکمت خداوند متعال است و از نظر من بسیار قابل ستایش است.

شما احتمالا صدای من را شنیده اید و بسیاری از مردم آن را تحسین می کنند. همه می گویند صدای آب بسیار آرام بخش است و برای برخی شادی و نشاط می آورد. من هم راضی هستم که یکی از معجزات خداوند متعال باشم و باعث شادی موجودات دیگر باشم.

جنگل با من زیباتر می شود و روح تازه ای به خود می گیرد. صدای من به جنگل جان می دهد و بعد دیگری به زیبایی آن می بخشد.

با این حال ، یک چیز من را آزار می دهد و آن آلوده شدن توسط انسان هایی است که برای تفریح به جنگل می آیند. برای آنها، لذت بردن خودشان تنها دغدغه است و به سختی به آینده طبیعت قشنگ و معجزه آسایی که با آن روبرو می شوند فکر می کنند.

بزرگترین درخواست من از شما این است که مانند من به پاکیزگی رودخانه ها و طبیعت زیبایی که معجزه بزرگ خداوند متعال است اهمیت بدهید، همانطور که برای پاکیزگی و خانه خود ارزش قائل هستید. برای محافظت از رودخانه ها نیز تلاش کنید و در حفظ آنها کوشا باشید.

انشا در مورد سرگذشت یک رود کلاس پنجم :

من از در هم آمیختن چند چشمه کوچک به وجود آمدم و رودخانه ای روان و قشنگ هستم که در میان کوه ها و دره ها و جنگل ها به زندگی مشغول است و راه خود را می جوید تا به دریای بی کران برسد.

هر جا می روم زندگی و سرسبزی و شادی را به اطراف می بخشم. در کنار من ، گیاهان سبز کوچک و گل های رنگارنگ رشد می کنند و در نور طلایی خورشید غرق می شوند تا گرما و انرژی آن را جذب کنند.

حیوانات مسیر طولانی را طی می کنند تا مرا پیدا کنند و در حالی که تشنگی خود را رفع می کنند در کنار من آرامش پیدا کنند. پرندگان با دیدن من بالهای باز خود را جمع می کنند و فرود می آیند تا سرحال شوند و خستگی خود را از تنشان بیرون کنند.

انسان ها نزد من می آیند و برای نیازهای روزانه خود به من تکیه می کنند. از من آب آشامیدنی می‌ گیرند ، لباس‌هایشان را کنار من می‌شویند و گاهی ظرف‌ هایی را از قطره‌ های من پر می‌ کنند تا با خود ببرند.

طبیعت با من مهربان است و همه موجودات می دانند که به حضور من نیاز دارند. با این حال ، فقط انسان ها هستند که گاهی مهربانی خود را فراموش می کنند. کنارم می‌ نشینند ، از طریق من آرامش پیدا می‌ کنند، اما وقتی می‌ خواهند بروند ، زباله‌هایشان را کنار من می‌گذارند و می‌روند.

آن تکه های زباله یادآورهای زشتی هستند که سال ها در کنار من مانده اند. زیبایی صورتم را از بین می برد و بوی خیلی بدی  را در فضایی که در آن زندگی می کنم پخش می کنند. مقداری از زباله ها نیز با عجله همراه من می آیند و گاهی تا دریا مرا همراهی می کنند.

این نامهربانی همیشه من را آزار می دهد و با هر فرد جدیدی که مواجه می شوم نگرانی تازه ای وارد وجودم می شود. من استرس دارم که این شخص رودخانه را کثیف نکند و یا زباله اش را درون آن رها نکند ، و سپس امیدوارم که حواسش بیشتر باشد تا بتوانم زیبا و تمیز بمانم.

حتما ببینید : انشا در مورد رودخانه کلاس پنجم سری (2) ساده و قشنگ

1 نظر

  1. آیناز ناروییآیناز ناروییsays:

    یا انشل