مجموعه شعر درباره برادرزاده

شعر درباره برادرزاده در واقع یادآوری این نکته است که می توان محبت هایی را که به برادر دارید بار دیگر با عشق و محبتی که به برادرزاده تان بروز می دهید رنگ و بوی دیگری ببخشید. برادر، عزیز است و برادرزاده نسبتی ناگسستنی با آن عزیز دارد.

 شعر درباره برادرزاده قصد دارد تا از خلال تجدید محبت ها و ارادت ها خلوص نیت و عهد برادری را نیز یادآور شود. در این مجموعه شعر سعی کرده ایم تا راوی بی چون و چرای علاقه و عشقی باشیم که از جانب اطرافیان به برادرزاده هیا عزیز و دوست داشتنی ابراز می شود.

زاویه دیدهای متفاوت در مجموعه شعر درباره برادرزاده

یکی از تمایزها و تفاوت هایی که مجموعه شعر درباره برادرزاده از آن بهره مند است در نظر گرفتن زوایای دید مختلفی است که در نظر گرفته شده است. بدین معنی که اگر در یک شعر از زاویه دید عمو به نقش برادر زاده پرداخته ایم سعی کرده ایم تا شعر دیگر رنگ و بوی عمه جان را بدهد. 

بنابراین اگر تا کنون با فضا و زبانی یکنواخت و کلیشه ای در شعر مواجه بوده اید به شما این نوید را می  دهیم که مجموعه شعر درباره برادرزاده فاقد این ویژگی کسالت بار بوده و شما می توانید شاهد اشعار متنوعی در این زمینه باشید.

واژگان صمیمی در مجموعه شعر درباره برادرزاده

همچنین این مجموعه از واژگان شعری ملموس و از سویی کاملا همسو با جریان شعری استفاده می کند. اگر قرار است واژگان بیانگر وزن و ثقل مفاهیم و مضامینی از این دست باشند پس چه بهتر که شعر از واژگانی گرم و آهنگین بهره گیرد.

در سرایش اشعار موجود در این مجموعه نیز سعی شده است تا واژگان خشک و بی روح استفاده نشود بلکه تلاش کرده ایم تا از دریچه شعر و بهره گیری از کلماتی گرم و عطوفت آمیز بتوانیم اشعاری گرم و صمیمی را به شما تقدیم کنیم.

تازگی و خلاقیت در شعر

یکی دیگر از ویژگی های برجسته ای که در این مجموعه شعر به آن پرداخته شده است بهره مندی از تازگی در سرایش و پردازش شعر می باشد. به عبارت دیگر از هر گونه کلیشه و تکرار اشعار دیگران خودداری شده است. اشعار این مجموعه کاملا نو بوده و برای نخستین بار است که در این مجموعه گردآوری شده و در اختیار علاقه مندان قرار می گیرد.

همچنین در این مجموعه شعر از خلاقیت تصویرسازی و فضای شعر استفاده شده است. اشعار کاملا همسو و حول محور موضوع ارائه شده سروده شده اند و از اطناب و اطاله اشعار پرهیز شده است. خلاقیت هم در فرم و هم در محتوا به کار گرفته شده است. 

از چاشنی خیال و واقعیت همزمان بهره گرفته شده است و شاعر سعی کرده است تا دریچه های دیگری را به روی خوانده بگشاید که مجال کمتری برای پرداختن به آنها فراهم شده است. در ادامه از شما دعوت می کنیم تا با مجموعه شعر درباره برادرزاده با ما همراه باشید. توصیه می کنیم لذت خواندن این اشعار را با دوستان و دوستداران شعر نیز سهیم شوید.

شعر زیبا درباره برادرزاده

شعر درباره برادرزاده به نام گل هر چه باشد (1)

من اعتقاد دارم

گلاب هر جا باشد

آنجا گلستان من است

حتی اگر روی طاقچه

باشد

مهم این است

گلاب فقط عطر گل ندارد

روح گل را هم تداعی

می کند

آرتین برادرزاده ام

یکی از همین روح های

بیرنگ را

دارد

روحی که در خیالات من

شبیه ترین کس

به پدرش است

حتی آوازش

صدایش

طرز نگاه کردنش

و مهربانی هایش

شعر درباره برادرزاده به نام گل هر چه باشد(2)

یک روز از من

پرسید:

چه شباهت ها

که با پدرم دارید

عمو جان؟

گفتم:

پدرت قند

مجسم

است

تو شاخه نباتی

من آب نباتم

آرتین که می خندد

صدای خنده های

برادرم

می آید

آرتین که می دود

در حیاط کوچک خانه

گویی برادرم است

که سر در پی کبوترها و

گربه ها و

هر چیزی می گذارد

حتی دیده ام مثل برادرم

به آفتاب چشم می دوزد

و خواب که می بیند

تا مدتها غرق تعبیر

آن است

شعر در مورد برادرزاده

شعر درباره برادرزاده به نام گل هر چه باشد(3)

بعضی وقتها

برایش قصه می خوانم

قهرمان قصه

هرچه و

هر کس که باشد

حتی اگر بخواهد بمیرد

برای آرتین

با خودش اضطراب می آورد

این را از ابرهایی

که بر پیشانیش

می دوند می فهمم

قهرمان قصه

نباید سراغ کامیون

برود

و توی دره سقوط کند

قهرمان قصه باید

مواظب خودش باشد

این همان چیزی است

 که در آخر قصه هایم می گویم

و قهرمان به خوبی

 و خوشی

به زندگی کردن ادامه

 داد

آرتین چشمهایش که

می درخشند

یعنی یاد بابایی اش افتاده

است

وقتی صدایش

می زنم

گویی از خوابی عمیق

بیرون می پرد

هر بار می گوید:

فکر کردم

صدای پدر بود

شعر درباره برادرزاده به نام گل هر چه باشد(4)

آه، اگر عموها

مهربان نبودند

اگر آرتین لج می کرد

اگر کسی قصه خواندن

وخندیدن

بلد نبود

اگر مادرش هنوز

به یاد او

روزهای چهارشنبه

قورمه سبزیش

به راه نبود

اینجور وقتها گمان

می کنم آرتین

یتیم می شد

آرتین گم می شد

و از او چیزی نمی ماند

و البته

پدرش

 میمرد

توی یک پرتگاه

خیلی ساده

 در ستون حوادث روزنامه

 جای می گرفت

ولی برای آرتین

هیچ چیز ساده ای نبود

اینجور وقتها

پدرش هر بار

و هر بار می مرد

بغلش که می گیرم

عطر برادرم

همه جا می پیچد

و انگار چیزی نرم

در برادرزاده ی شش ساله ام

می شکند

چیزی به نام بغض

بغضی که تلخ است

شعر درباره ی برادرزاده

شعر درباره برادرزاده به نام از نزدیکان رستم (1)

پس از بارش

خمپاره و تیر و خمسه

خمسه های عراقی

وقتی

در جبهه های جنوب

 هوا بین غبار و مه

می ماند

در بحبوحه تلاش برای

ماندن

و مرگ

جایی که گلوله ها تمام

می شود

و خرمشهر سر بر

می آورد

غیرت برادرزاده ام مرا

شگفت زده کرد

کودکی ده ساله

با چکمه های پلاستیکی

و چفیه ای

با عطر گلاب و

شور کربلا

وقتی بعثی ها توی شهر

رجز می خوانند

اسلحه ای هم قد خودش

را برمی دارد

و به کوچه می گریزد

شاید تانک ها او را

جدی نمی گیرند

ولی او شهادت پدرش را

جدی گرفته است

شعر درباره برادرزاده به نام از نزدیکان رستم (2)

برادرزاده ام میزان

و وزن آدم های بعثی

را با کلاهخود هایشان

می سنجد

با غلظت خشمی که

اندوخته اند

نمی دانم

ولی شاید عده ای

خندیدند

عده ای فکر کردند

همه چیز به

شوخی سال می ماند

ولی فکر نمی کردند

 ژ.س

برادرزاده ام

خشابی قدیمی با چند گلوله

داشته باشد

آنها که دیده اند

می گویند وزن تفنگ

از وزن برادرزاده ام

بیشتر بود

قاعده و طول

تفنگ فقط

کمی کوتاهتر بود

ولی او ترازوی ناپیدایی

در ذهن داشت که

قاعده جهان را به

هم می ریخت

اسمش غیرت بود

شاید باید جدی گرفته می شد

شعر برای برادرزاده

شعر درباره برادرزاده به نام از نزدیکان رستم(3)

نقش دو گلوله

بر سینه

لجنی یک بعثی

گلوله ای بر بازوی دیگری

و نیمی از گوش بریده ی یک ی

دیگر

چیزی بهشت آور بود

یک اتفاق

یک شگفتی روی داده

بود

یک شگفتی که شهر

را تکان می داد

تانکی که غرید

پایان ماجرا نبود

این اتفاق

از جنس اتفاق نبود

چرا که پرده ای

از شب

را دریده بود

شاید  فریاد

 او زیر زنجیر و

چرخ تانک ها

گم می شد

ولی او شهید

جاوید

از شهدای راه

نور

کوچک مرد ده ساله

از نزدیکان

 رستم بود

شعر درباره برادرزاده به نام هیولا را باور کردی(1)

عمه جان که می گوید

گویی قند در

دلم آب می شود

پاسخی ندارم

جز این که هر بار

بگویم

عمه جان

به قربانت

مگر می شود

آدم برادر

داشته باشد

و مهرش را با

برادرزاده اش

قسمت کند

عمه جان که می گوید

گویی بارها

از زیر درختان

اقاقی

و کوچه های لبریز از پیچ

امین الدوله می گذرم

عمه جان که می گوید

یاس های همسایه هر روز

عطر نایاب خود را

منتشر می کنند

 و جهان من عوض می شود

شعر زیبا درباره برادرزاده

شعر درباره برادرزاده به نام هیولا را باور کردی(2)

عمه جان که می گوید

یعنی دیگر

رازی بین ما نمانده

است

یعنی چند قدم

دیگر به او

و عطر نفس هایش

که بوی آب نبات

و زعفران می دهد

نزدیک تر شده ام

یعنی او را دیگر بار

و دیگر بار یافته ام

و به او رسیده ام

رسیدن درد ما

آدمهاست

همان چیزی که

پسر کوچولوی

پنج ساله برادرم

آن را آسان کرده است

با تو عزیزترینم

هیچ چیز

این جهان دیگر دشوار

نیست

نهایتش برای من

شاعر

می شود یک غزل

و قصیده ای

که از مهربانیش بگویم

عمه جان که

می گوید

گویی در این جهان

غیر از من

و غیر از او

کسی دیگر نمانده است

کلمات در دهانش چون

عسل مزه می کند

برادرزاده ی عزیز من

عمه جان که می گوید

ناگهان تمام گل های

وحشی کوهستان های دور

شکفته می شوند

و این بیهوده نیست...

شعر درباره برادرزاده به نام نازنین من

دیدن یک جفت

چشم عسلی

با یک بسته مداد رنگی

قابل توصیف نیست

باید آن را داشته باشی

تا درکش کنی

گفتم مداد رنگی

یادم آمد

 که بگویم اگر

تمام رنگ های عالم

را داشته باشی و

نتوانی تصویری از

دلبند ترین موجودات عالم

برای خودت ترسیم کنی

یعنی از درک

زندگی عاجر هستی

برای من

زیباترین و ناب ترین تصاویری

که بر بوم نقاشی

می توانند بنشینند

به برادرزاده ام تعلق

دارند

شاید نتوانم

شاید این شعر هم

در برابر حس

غریبی

که با نظاره اش

به من دست می دهد

عاجز باشد

با این همه

می گویم

دوستت می دارم

عزیز من

برادرزاده نازنینم

اشعار قشنگ در وصف برادرزاده

شعر درباره برادرزاده به نام درخت انار

چند سال قبل بود

 که گویی یک قرن بر من

و ما گذشته است

همان سالی را می گویم

که برای شیرین برادرزاده ام

یک نهال انار

در باغ خانه شان

کاشتیم

شیرین بزرگ می شد

و انار را کسی نمی دید

شیرین زبان باز می کرد

و انار باز هم به چشم

 نمی آمد

شیرین، شروع به رفتن

کرد

 و انار را فراموش کرده

بودند

نه این که کسی

به فکر آب دادن

 و کود دادنش نباشد

نه این که در باغچه

 جایش تنگ باشد

همه این کارها

را می کردند

ولی بزرگ شدن انار

را نمی دیدند

شیرین

اولین کسی بود که

شکوفه هایش را

کشف کرد

نمی دانم آن را

چه مینامید

ولی هنوز

انگشت های کوچک

 برادرزاده ام

شیرین را یادم

هست که

رو به درخت انار

 دراز شده بود

انار شیرین

شکوفه زده بود

ولی انار به شکوفه زدن

بسنده نکرد

چند ماه بعد

شیرین میوه های انار

را هم کشف کرد

و اکنون انار شیرین

فقط یک داستان نیست

شعری است بلند

که برای شیرین

هر روز معما

طرح می کند

انار شیرین برای من

تعبیر همین انار است

شعر درباره برادرزاده به نام لبخند یا سپیده؟

من نمی دانم کدام را

باید باور کنم

وقتی میخندی چهره ات

بیشتر به پیرمردهای هفتاد و

اندی ساله شبیه است

عزیز من

دنیا پر است

از بهانه های کوچک برای

خنده های زیبای تو

حنی اگر شبیه پیرمردهای

هفتاد و اندی ساله

باشی برادرزاده عزیز

من

خنده تو مرز

لبخند و سپیده را

در نوردیده است

خنده تو

زندگی من است...

شعر برادرزاده

شعر درباره برادرزاده به نام هر چه که باشد

برادرزاده من

رسم نیست شاعران

از برادرزاده هایشان

تمنا کنند

یا چیزی بخواهند

ولی من می گویم

نازنین من

فرهاد باشی

یا خسرو

حتی اگر اسمت عبود باشد

و در بیغوله های یک شهر

بزرگ به دنیا آمده باشی

هر جای این عالم

که باشی

مادامی که نگاهت

فانوسی باشد

برای روشنی روزهای تاریک

تو همواره برادرزاده

 عزیز من می مانی

بخشی از وجودم

تکه ای از اقلیم روحم

تمامت قلبم

مهم این است

 آدم باشی عزیز من

بقیه اش حل می شود...

شعر راجب برادرزاده

شعر درباره برادرزاده به نام قاب مهربانی

من تو را قاب

می گیرم

یک قاب طلایی

یک قاب نقره ای

هر چیزی

یا هر تصویری

که تو را

به برادرم

پیوند می دهد

حتی اگر قرار باشد

عطر شکوفه های

بهارنارنج را

به تصویرهام بکشانم

من تو

را قاب می گیرم

یک قاب طلایی

 یک قاب نقره ای

قابی از جنس قلبم

مهربان برادرزاده ی

نازنینم

فرشته کوچک من

تو را در قاب آسمان

در قاب کهکشان

و هر چیزی فراتر

از این جهان و از این زمان

فقط

برای خودم قاب می گیرم...


دیگر مطالب پیشنهادی و ویژه : 

جملاتی زیبا در مورد عشق عمه به برادرزاده

عمه شدنت مبارک,تبریک عمه شدن

متن زیبای تبریک تولد به برادرزاده + آلبوم عکس نوشته

شعر برای عمه شدن


2 نظر

  1. شهرام کشهرام کsays:

    ی مشتی چرتو پرت گذاشتین ب خدا .ی متن کوتا بزارید ۴نفراستفاده کنن چیه اینا ک گذاشتین.مسخره بازی دراوردین

  2. صلح طلب جابرصلح طلب جابرsays:

    عزیز اینا چیه نوشتید یه دو بیت درست حسابی رمان نوشتی اسمشو شعر گذاشتی بردار جان من حذف کن