عکس نوشته چه غریب ماندی ای دل + شعر

عکس نوشته چه غریب ماندی ای دل + شعر ، محتوایی جدید از توپ تاپ است که شامل عکس پروفایل و شعرنوشته های غمگین و سوزناک است و در یک مطلب کامل ارسال شده است ، جملات ناب را با سلیقه های مختلف میتوانید از داخل این پست پیدا کنید ، در ادامه برای دیدن این مجموعه همراه باشید...


عکس نوشته چه غریب ماندی ای دل

چه غریب ماندی ای دل
ز جفا و فرقت یار
همه عمرم چشم بودم
که مگر نگار آید
همه مست عشق گردم به سرشک روی دلدار
بنگر دل غریبم
ز وفا و مهر دلدار
سر بی پناه و حسرت به کنار گیر و بنگر
که به غیر او نشاید گذر عمر دیگر ..

شعر نوشته، چه غریب مانده ای ای دل
عکس نوشته چه غریبم

چه غریب ماندی ای دل، نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری

غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید یاری

چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری

دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری

نرسید آن که ماهی به تو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری

همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری

سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری

به سرشک همچو باران زبرت چه برخورم من؟
که همچو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری

چو به زندگانی نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری

نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری

سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر
که به غیر مرگ دیگر نگشایدت کناری

به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری

شعر نوشته، چه غریب مانده ای ای دل
عکس نوشته چه غریب ماندی ای دل

نگار من نگاه کن به اشکهای بیقرار
گهی چو رود میرود گهی چوبارش بهار
امان من بریده شد زگریه و زهای های
روا مدار بیش از این غریب را تو بی نگار

شعر نوشته، چه غریب مانده ای ای دل
عکس پروفایل چه غریب ماندی ای دل

غریب، نام غریبیست برای تو
ای آشناترین در دیار غریب
سبز ترین ماندگار روزگار غریب
و عطری ترین نام در این دیار ، روزگار...
ماندگار غریب...
خاک غریب، قریب ترین شد
با قدم هایت...
ذکرهایت...
شکوه سایه ی نام بلندت
رضایت تسبیح عاشقانه های غریب
چقدر غبطه می خورم من
به رودها ی غریب
دشت های غریب
آهوان رمیده در پناه غریب
وغریبه های مانده در گلستان رضای غریب
چقدر دلم هوایی می شود

شعر نوشته، چه غریب مانده ای ای دل
عکس نوشته چه غریب ماندی ای دل

بر دیوار کاهگلی دلم
غریبه
ای آشنا مشت میکوبد
غریبه ای که سالها میهمان خانه ی دلم بود
و اینک بازگشته تا پرده ی آبرو
از دل ویرانم بدرد
ترس همچون هوا در نفس هایم جاریست
دلم با هر مشت می لرزد
گویی هر لحظه ویران می شود
عشق پس از سالها بازگشته
تا تمام حجم بی کسیم را در کام گیرد..

شعر نوشته، چه غریب مانده ای ای دل
شعر چه غریب ماندی ای دل

هی غریبه نمیدونم چرا ولی از خیلیا برام آشنا تری
نمیدونم چرا ولی از خیلیا خیلی بهتری
تو این دنیا که همه آشناها شدن آس و پاس و
فقط به یه جمله اعتقاد دارن همه چی واسه ماس و
من از تو میسازم یه بت فقط برا خودم
منم مثه همون آشناها میشم تو رو میخوام فقط واسه خودم
از تو میسازم یه سنبل برا همه نداشته هام
مثه پول مثه عشق مثه همه خواسته هام

شعر نوشته، چه غریب مانده ای ای دل
عکس نوشته چه غریب ماندی ای دل
شعر نوشته، چه غریب مانده ای ای دل
چه غریب ماندی ای دل برای پروفایل
شعر نوشته، چه غریب مانده ای ای دل
طراحی نوشته چه غریب ماندی ای دل
شعر نوشته، چه غریب مانده ای ای دل

گردآورنده: توپ تاپ

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...