شعر در مورد حسادت به دیگران

شعر در مورد حسادت به دیگران از انواع اشعاری است که می تواند زشتی این خصوصیت اخلاقی را نشان دهد. این اشعار دارای سروده های مختلفی هستند که زیبایی خاصی دارند و برای هر خواننده ای جذابیت خاصی دارند. قالب های شعری مختلف از جمله شعر نو در این مورد مشاهده می شوند.

در مورد حسادت به دیگران اشعار بسیار زیبایی توسط شاعران هنرمند ایرانی سروده شده است. حسادت به دیگران یکی از رذایل اخلاقی می باشد که در شعرهای بسیاری مورد توجه شاعران قرار گرفته است. گاهی شعر در مورد حسادت ناشی از حسادت عاشقانه می باشد و از عجز و ناتوانی در دست یافتن به معشوق بر می خیزد.

شعر در مورد حسادت

من حسادت می‌کنم حتی به تنها بودنت

من به فرد رو به رویی، لحظه خندیدنت

من به بارانی که با لذت نگاهش می‌کنی

یا نسیمی که رها می‌چرخد اطراف تنت

من حسادت می‌کنم حتی به دست گرم آن

شال خوشرنگی که می‌پیچد به دور گردنت

وقتی انگشتان تو در گیسوانت می‌دود

من به رد مانده از این جور سامان دادنت

اینکه چیزی نیست، گاهی دل حسادت کرده به

عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت

هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت

من حسادت می‌کنم حتی به قلب دشمنت

کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه

پلک‌هایش روی هم می‌رفت وقت دیدنت

شعر در مورد حسادت به دیگران

برای من

دوست داشتن

آخرین دلیلِ دانایی‌ست

اما هوا همیشه آفتابی نیست

عشق همیشه علامتِ رستگاری نیست

و من گاهی اوقات مجبورم

به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم

چقدر خیالش آسوده است

چقدر تحمل سکوتش طولانی‌ست

چقدر...

شعر در مورد حسادت به دیگران


به انگشت‌هایت بگو

لب‌های مرا ببوسند

به انگشت‌هایت بگو

راه بیفتند روی صورتم

توی موهام

قدم زدن در این شب گرم

حالت را خوب می‌کند

گل من

گاهی نفس عمیق بکش و

نگذار تنم از حسودی بمیرد

شعر در مورد حسادت به دیگران می تواند هر خواننده ای را تحت تاثیر قرار دهد. گاهی این اشعار به صورت شعر دو بیتی و کوتاه و گاهی در قالب شعر نو و غیره سروده شده اند.

حسودی‌ام می‌شود

به لباس‌هایت

که هر روز تو را در آغوش می‌گیرند

حسودی‌ام می‌شود

به بالِشَت

که هر شب سرت را

روی سینه‌اش می‌گذاری

حسودی‌ام می‌شود

به همه چیز

به همه کس

به کسانی

که سال‌هاست

در کنار تو زندگی می‌کنند

می‌بینی؟

دوری‌ات آنقدر دیوانه‌ام کرده

که هیچ تیمارستانی قبولم نکند

شعر زیبا در مورد حسادت به دیگران

حسودم

به انگشت‌هایت

وقتی موهایت را مرتب می‌کنند

حسودم

به چشم‌هایت

وقتی تو را در آینه می‌بینند

و حسودم

به زنی که رد شدن از لنزهای رنگی‌اش

رنگ پیراهنت را عوض می‌کند

چه کار کنم؟

من زنِ روشنفکری نیستم

انسانی غارنشینم

که قلبم هنوز در سرم می‌تپد

که بادی که پنجره‌های خانه‌ام را به هم می‌کوبد

روزی اگر موهای دیگری را پریشان کرده باشد چه؟

و بارانی که باریده و نباریده تو را یادم می‌آورد،

روزی اگر دیگری را یادت بیاورد چه؟

حسودم

و هی می‌ترسم از تو

از خودم

از او

می‌ترسم و هی شماره‌ات را می‌گیرم

و صدای زنی ناشناس

که شاید عطر تو از گل‌های پیراهنش می‌چکد

که شاید بوی تو از انگشتانش می‌چکد

که شاید حروف نام تو از لبانش می‌چکد

هر لحظه از دسترسم دورترت می‌کند

تو دور می‌شوی

من فرو می‌روم در غار تنهایی‌ام

کنار وهم خفاشی که این روزها

دنیایم را وارونه کرده‌ست

گاهی حسادت به دیگران در بسیاری از اشعار از عشق بی حد و برمز عاشق نسبت به معشوق سرچشمه می گیرد و با کلامی زیبا این حسادت دیوانه وار را بیان می کند.

آغوشت را تنگ‌تر کن

حسادت می‌کنم

حتی به هوایی که میان من و توست

آغوشت را تنگ‌تر کن

بی مرز می‌خواهمت

شعر در مورد حسادت به دیگران


همیشه ترسیده‌ام

از این که چشم باز کنم و تو نباشی


در افکارم، مخفی‌ات می‌کنم

اسمت را هیچ کجا بر زبان نمی‌آورم

تا کسی به دوست داشتنت

حسادت نکند

می‌بینی! ترس‌هایم هم کودکانه است

اما دوست داشتنت

دل بزرگی می‌خواهد

که من دارم

و این کودکانه‌ترین اعتراف دنیاست

شعر در مورد حسادت به دیگران

این همه حسود بودم و نمی‌دانستم!

به نسیمی که از کنارت موذیانه می‌گذرد

به چشم‌های آشنا و پرآزار که بی‌حیا نگاهت می‌کنند

به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد

به همه‌شان حسادت می‌کنم

من آنقدر عاشقم که به طبیعت بدبین‌ام

طبیعت پر از نفس‌های آدم‌هاست

که مرا وادار می‌کند حسادت کنم

به تو و رویای نداشته‌ام

شعر در مورد حسادت به دیگران


یاد آن دوره بخیر

از حسادت

دل من می سوزد 

از حسادت به کسانی که تو را می بینند

مثل آن کاسب خوشبخت محل

مثل آن مرد فقیر سر راه

مثل همسایه و همکار و رییس

ازحسادت دل من می سوزد

از حسادت به محیطی که در اطراف تو هست

مثل ماه و خورشید

مثل آن خانه که حجم تو در آنجا جاریست

مثل آن بستر و آن رخت و لباس

که ز عطر تن تو سرشارند

از حسادت دل من می سوزد

ازحسادت به همه اشیایی

که سر و کار تو با آن ها هست

مثل آن تلوزیون

که تو هر روز دمی چند به آن می نگری

مثل آن گوشی همراه

که همراه تو هست

مثل آن تل

که همیشه به سرت می بستی

یاد آن دوره بخیر

که تو را می دیدم

شعر در مورد حسادت به دیگران

من حسادت می کنم
به نگاه تنگ اینه در قفس
به صدای تند ساعت در سحر
به هوای تلخ بارون در غروب
من حسادت میکنم
به بودنت در کنار این سرود
من حسادت میکنم
به نگاه بی فروغ اون رغیب بی نفس
حسادتم در این غروب
در این نوای بی طلوع 
برای دیدن نگاه اتش است
برای شنیدن نوای عاشقیست
برای بودن در کنار تو یک نفس تا اخر است
تو ای ستاره ی شبای مشرقی 
تو ای عزیزترین عزیز من
چرا در این خموشی مانده ای؟
چرا نشسته ای تو بی خبر؟
چرا برای دیدن نگاه بی قرار من 
به خواب من نیامدی؟
مگر ندانستی که من چگونه بی قرارتم؟
مگر ندانستی که من در این سراب عشق تو 
ویرانه گشتم هر نفس؟
مگر ندانستی که من در حسادت مانده ام؟
بدان حسادت میکنم
بدان حسادت می کنم
به نگاه تنگ بارون در قفس
به نسیم بی صدای عاشقی در وقت شام

شعر در مورد حسادت به دیگران

حسادت میکنم ، 
به گامهای بی خبر انهایی که ، 
در کوچه پس کوچه های زندگیشان،
آرام و بی دغدغه قدم بر میدارند
آن زمان که من در عمق گودال زمان ، 
دست بر گریبان صخره های سخت حادثه میشوم
حسادت میکنم به انهایی که ،
ایینه ی بودنشان 
گرد و غبار دور جدایی و تنهای نمیگیرد، هرگز
این چنان، چون آیینه ی بودن من ،
که دست خوش هزاران رنگ و بوی رفته میشود

گردآورنده : توپ تاپ

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...