یه دلنوشته از من واسه شب یلدات

شب یلدا

آذر
یادش رفته
که پاییز است !
نمیبارد ..
فقط
یخ میزند !
به گمانم
کسی
به طرز فجیعی
تنهایش گذاشته ..
وگرنه
اینگونه
ماتش نمیبرد ...
صدای تیک تاک ساعت می آید
زمان می گذرد
ویلدا دستهای پاییز را در دستان زمستان می گذارد
کاش یلدا فکری به حال دستهای ما می کرد..

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...