جملات بسیار زیبا راجب پدر و روز پدر + عکس

جملات و دلنوشته های روز پدر

گلچینی از زیباترین و جدیدترین جملات برای روز پدر مقام پدر و روز مرد

جملات کوتاه و احساسی برای پدر و روز پدر

 

جملات بسیار زیبا برای روز پدر همراه عکس

 

دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته

 

 

گفــت : با پدر یه جمـــله بســـاز
گفتــم: من با پدر جمله نمیســازم ،
دنیــــــــامو می سازم

 

 

خدایـــا !
به بزرگیـــــت قســـم …
توعکس های دست جمعی …
جای هیچ پدر و مـــــادری رو خــالی نذار …
آمیـــــن

 

 

با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : پدر نوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفیه …
اتفاقا” دو حرف اولشم در اومده بود , یعنی ب و الف
یه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابا
با اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباهه
گفت ببین اگه بنویسی بابا عمودیشم در میاد …
… تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم میدونم میشه بابا ولی …
اینجا نوشته چهار حرفی، ولی تو که حرف نداری …

 

 

من نبودم و تو بودی ،
بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی ،
حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم ،
هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی
ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت ،
ببخش تمام نادانیها و نفهمی ها و کج فهمی هایم را،
اعتراض ها و درشتیهایم را ، و هر آنچه را که آزارت داد
دستانت را می بوسم و پیشانیت را ،
که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود ،
خاک پایت هستم تا هست و نیست هست
به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم می کنم

 

 

زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ
زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز
زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز
زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست،
زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه ی دست پدر است، زندگی مثل زمان در گذر …

 

راحت نوشتیم بابا نان داد !
بی آنکه بدانیم بابا چه سخت ، برای نان همه جوانیش را داد …

 

ســـَــر ســُـفره چیزی نبود . . .
یــخ در پــارچ
و
پدر هــر دو آب شــدند !
چــه دنــیای بی رحمــیست . . .

 

 

پدر مثل خودکار می مونه
شکل عوض نمی کنه
ولی یه دفعه می بینی که نمی نویسه
مادر مثل مداد می مونه
هر لحظه تراشیده شدنشو می بینی
تا اینکه تموم می شه

 

 

پدر؛ تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست
اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند؛
و با وجود همه مشکلات, به تو لبخند زند تا تو دلگرم شوی
که اگر بدانی … چه کسی ،
کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است؛
“پدرت”را می پرستیدی …

 

پدر! می‏خواستم درباره‏ات بنویسم؛ گفتم: یداللّهی؛ دیدم، علی است. گفتم نان‏ آور شبانه کوچه‏ های دلم هستی؛ دیدم علی است. خلوص تو در عشق ورزیدن را نوشتم و روح تو را از هر طرف پیمودم، به علی رسیدم.
آن‏گاه، دریافتم که تو، نور جدا شده‏ ای از آفتاب علی هستی، تا از پنجره هر خانه‏ ای، هستی را گرما ببخشی ؛ و این‏گونه بود که علی علیه‏السلام ، نماینده خدا و نبی شد و پدر، نماینده علی علیه‏السلام .
تو را به من هدیه دادند و من امروز، تمامی خود را به تو هدیه خواهم کرد؛ اگر بپذیری.

 

ـ پدرم! تو تپش قلب خانه ‏ای؛ وقتی هر صبح، با تلنگر عشق، از خانه بیرون می‏روی و با کشش عشق، دوباره باز می‏گردی. دهلیزهای قلبم، تقدیم مهربانی تو باد!
ـ علی آموخت هر جا که جای مهر پدر خالی است، می‏توان پدر بود تا جامعه را از یتیمی بی‏ مهری، رهایی بخشید؛ آن وقت است که می‏توان خیبر دل‏ها را فتح کرد.

 

 

پشتم به تو گرم است. نمی‏دانم اگر تو نبودی، زبانم چطور می‏چرخید، صدایت نزنم!
راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت می‏زنم؛ بابا!
آن‏قدر با دست‏هایت انس گرفته‏ام که گاهی دلم لک می‏زند، دستانم را بگیری.
هر بار دستانم را می‏گیری، خیالم راحت می‏شود؛ می‏دانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی، گم نمی‏شوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمی‏کنی …

 

 

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...