شعر برای عشق واقعی

شعر برای عشق واقعی در سروده های مختلف در قالب اشعار نو را می توان تقدیم به همه افرادی کرد که عاشقانه آنها را دوست دارید. این اشعار با زیبایی هرچه تمام تر حاصل ذوق و قریحه شاعرانی است که دارای احساساتی لطیف هستند و علاقه خاصی به معشوق خود دارند.

شعر برای عشق واقعی و معشوق از دیرباز دارای تنوع زیادی است و سروده های مختلفی از شاعران مشهور و بنام را می توان در این زمینه مشاهده نمود که با ذوق و علاقه خاصی به سرودن این اشعار پرداخته اند.

***************************

شعر برای عشق

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان

نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین

گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند

کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر

که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم

اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار

ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

***************************

شعر نو برای عشق

آزاد آزادم ببین


چون عشق درگیر من است


دیگر گذشت آن دوره که


تقدیر زنجیر من است


شاید نمی دانی، ولی، از خود خلاصم کرده ای


آیینه خالی فقط، امروز تصویر من است


از عشق تو بر باد رفت آن آبروی مختصر


من روح بارانم ، ببین ، چون عشق تقدیر من است

***************************

شعر برای عشق را می توان در قالب اشعاری که برای معشق، پدر و مادر و یا فرزند سروده شده اند نیز مشاهده نمود. همه این اشعار دارای مضامینی محبت آمیز و عاشقانه می باشند.

شعر برای عشق

هرشب بیقرار میان کوچه ها دور میزنم

پای هر پنجره از دل صدایت میزنم

مردمان همه خسته اند ز بس که من

در پی تو به هرشیشه سنگ میزنم

رخسار و روی تو را می جویم ز هردرگاه

به امید یافتنت به هر دری میزنم

تا تو را نبینم نمی روم از این دنیا

عشق حقیقت است مگو لاف میزنم

اگر بیایی از پشت پرده ها بیرون

تا جان دارم از عشق حرف می زنم

***************************

شعر برای عشق از حافظ شیرازی

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت

کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب

چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است

به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم

که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم

جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند

جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو

که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ

که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

***************************

شعر برای عشق با توصیفی زیبا

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس

طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من

بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست

سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر

هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست

بس نگویم شمه‌ای از شرح شوق خود از آنک

دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست

گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا

خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست

میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق

ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست

حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز

زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست

***************************

شعر برای عشق

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت


دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت


پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد


اما مرا به عمق درونم کشید و رفت



یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را


بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت



من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت


خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت



تا از خیال گنگ رهایی رها شوم


بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت



شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق


مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت



تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم


رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت



دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم


از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت

تهیه کننده : توپ تاپ

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...