مجموعه شعر درباره بیشعوری

مجموعه شعر درباره بیشعوری در واقع یادآوری یک نوع فرهنگ نابجا و فرسایشی برای جوامع می باشد. زمانی که در وصف فرهنگ جوامع داد سخن می رانیم در واقع قبل از هر چیزی شعور و خرد تک تک آحاد جامعه را در نظر میگیریم. 

بدین معنی که ملاک و تراز سنجش هنجارهای جمعی را می توان از خلال فرهنگ آن جامعه مورد ارزیابی قرار داد. از همین رو داشتن یک فرهنگ که در آن شعور حرف اول را میزند مقدم بر سایر زمینه ها می باشد. فراموش نکنید جامعه ای که خدا و انسانیت را در راس امور قرار دهد قطعا می تواند از آفت بیشعوری به دور باشد.

چرا مجموعه شعر درباره بیشعوری را باید بخوانیم؟

شعر درباره بیشعوری یک نیاز است. باید این قضیه را به طور کلی و با ذکر جزئیات و مثال هایی در قالب اشعار مختلف ارائه نمود. در واقع این وظیفه بر دوش هنر و ادبیات نهاده شده است. همانطور که یک نقاش با تابلوهایش یا یک فیلمساز از طریق فیلم هایش می تواند این نکته را برجسته و بارز نموده و به آن اشاره نماید به همین ترتیب یک داستان نویس یا یک شاعر هم می تواند از خلال نوشته هایش چه به شکل منثور و چه به شکل نظم به این مهم دست پیدا کند. 

در واقع هدف یک نوع فرهنگ سازی است. شاید لازم باشد که خانواده ها به صورت اساسی در زمینه تربیت و پرورش فرزندانشان به این نکته توجه کنند. شعر درباره بیشعوری قصد دارد به این نکته اشاره کند که اتفاقا بیشعوری نباید تبدیل به عادت شود و می تواند در بسیاری موارد حتی ریشه کن شود. زیباترین واژگان نیز زمانی که قادر نباشیم به فهم آن دست پیدا کنیم چیزی عبث و بیهوده است. بهترین اشعار هم نمی توانند در صورتی که فرد پذیرای واقعیات موجود خود و اطرافیانش نباشد کاری از پیش ببرد.

ویژگیهای بارز شعر درباره بیشعوری

مجموعه شعر درباره بیشعوری بر خلاف سایر اشعاری که با مضامین هشدار دهنده سروده شده اند دارای ویژگی ها و خصوصیات قابل اهمیتی می باشد که برخی از مهمترین انها عبارتند از:

تکیه بر ملموس بودن و مانوس بودن واژگان شعر

واژگان شعری از هر نظر با خواسته های شعر و اهداف شعری منطبق بوده و چنین نیست که حتی کلمات بدون هدف خاصی در شعر آورده شده باشند. در واقع حتی مفهوم سازی و آهنگ خاص کلمات نیز با آگاهی شاعر سروده شده است.

پرهیز از طولانی شدن اشعار و رعایت ایجاز در مجموعه شعر درباره بیشعوری

برخی مطالب هشدار دهنده و جدی لازم نیست تا از طریق کلمات طولانی و مباحث کسالت بار به خواننده انتقال پیدا کند بلکه فقط کافی است تا در این زمینه با کمترین کلمات و به طور اختصار این اشعار بیان شوند. مجموعه شعر حاضر نیز دارای این ویژگی منحصر به فرد بوده و از این نظر دارای نقاط قوت قابل توجهی می باشد.

توجه به سلایق و ذائقه خوانندگان و دوستداران شعر

زمانی که شعر می سراییم لزوما نباید به طیف خاصی نظر داشته باشیم مگر در مواردی که هدف به عنوان مثال رده های سنی کودکان یا نوجوانان است که باید با حساسیت خاصی به این موضوعات پرداخته شود در خصوص مجموعه شعر درباره بیشعوری نیز سعی شده است تا حتی المقدور هر نوع گرایش و سلیقه خوانندگان در نظر گرفته شود.

مطرح نمودن موضوعات جدید و غیر تکراری

اشعاری که در این مجموعه گردآوری شده و در اختیار شما علاقه مندان جهان شعر و ادبیات پارسی قرار گرفته است از هر نظر بی تکرار بوده و از کلیشه ای بودن آنها در این زمینه پرهیز شده است.

توجه به جذابیت و آهنگ خاص اشعار

اشعار این مجموعه دارای وزن و آهنگ خاصی بوده و می توان به راحتی با این لحن آهنگین و فضای مورد نظر ارتباط برقرار کرد. بنابراین از شما میخواهیم که این اشعار را سر صبر و با حوصله بخوانید و لذت خواندن آنها را تا پایان با دوستداران و علاقه مندان این اشعار نیز به اشتراک بگذارید.

شعر درباره بیشعوری

شعر درباره بیشعوری به نام  جهانی دیگر(1)

من بین جغد و طاووس

فرق می گذارم

بین صداهایشان و پروازشان

از نظر من یک طاووس همان است

که بر درختی

لانه دارد و یک جغد

همان است

که پرهای زیبایی دارد

و آنها را به شکل یک فرش بزرگ یا

 یک قالیچه رنگارنگ

بر زمین می گستراند

من اینطور می اندیشم

و از نظر خودم

این چیز زیبایی است

حتی اگر همسایه ام

از سوء تغذیه بمیرد

من از خوردن خوراک لوبیا

 و مرغ دست بر نمیدارم

وظیفه من نیست که جهان را

نجات دهم

یا یک صفحه کتاب بخوانم

به من چه ربطی دارد

که آدم های کوچک

 بعضی وقت ها

 دوست دارند بزرگ

باشند یا

به قولی رشد کنند

شعر زیبا درباره بیشعوری

شعر درباره بیشعوری به نام جهانی دیگر(2)

جهان من شاید کمی

 وارونه باشد

 و کمی دیوانه

شاید مرا به دیوانگی متهم کنند

 و دروغگو بپندارند

شاید این بیشعوری با

 گروه خون من

و پرت کردن

یک بطری نوشابه

 از پنجره اتوبوس

و خوردن غذاهایی که

هورمون های مرا

 بالا می برند

تا از من موجود

عجیبی بسازند

کاملا منطبق باشد

شاید این زندگی

یک نوع اعتراف باشد

ولی هر چه هست

فقط به درد خودم

 می خورد

بعضی می گویند

پدرت

 آدم خردمندی

 بوده است

خوب چه دخلی

به من دارد

وقتی او فقط گل هایش را آب

می داد

 و کتاب می خواند

 صبحانه می خورد

و کتاب می خواند

قدم می زد و

 کتاب می خواند

به دیدار دوستانش

می شتافت

 و کتاب می خواند

من که می گویم

 او هم دست کمی

از من

نداشت

شعر بیشعوری

شعر درباره بیشعوری به نام جهانی دیگر(3)

حتی اگر تمام زمین را

 آب ببرد

من خوابم را

 رها نخواهم کرد

چرا که مسئول

خودم هستم

 و بس خیلی زود

تمام شد

خردمند یعنی همین؟

یعنی تمام شدن

یعنی دیابت و

فشار خون و نقرس گرفتن؟

یعنی فقط این که

مثل من نباشی

یک با شعور هستی

نه دوست من

اتفاقا باید بعضی چیزها در

روح تو تکان بخورند

مثل صدای جغجغه

صدایشان در

بیاید

آن وقت می بینی

 سموم زیادی

 را بیرون میریزی

سموم حرف های بیهوده

 و رویاهای طولانی که

همراه تو پیر می شوند

و هدر می روند

زندگی همین چیزهاست

 و یک چیز دیگر

بعد از ظهرهای یک روز تابستانی با

کلاه لبه دار توری توی آفتاب

دراز بکشی

و بلند بلند بخندی

این جهان ارزشش را ندارد

که روزنامه صبحگاهی اش را

بخوانی

شعر درباره بیشعوری به نام جهانی دیگر(4)

من که می گویم پوست تخمه هایت را

توی آن بریز

راستی یادم رفت

عکس یک بیشعور را

توی روزنامه گذاشته اند

می بینید؟

این که من هستم

حتی همان پوزخند همیشگی

را هم بر لب دارم

 و با کاکتوس هایی در بغل

دارم به عکاس می خندم

 هنوز آن دندان جلوییم

کمی بلندتر از دیگری

 است و نوک زبانم

 از آن بیرون مانده است

خودم هم انگار

 به دامان این جهان

آویزان مانده ام

انگار که هوا را چنگ

زده باشم

اشعار زیبا در مورد بیشعوری

شعر درباره بیشعوری به نام جهانی دیگر(5)

یا یک عقربه ساعت را

یا حتی انگار به پاندولی بی نشان

و ناپیدا چنگ زده ام

تا زنده بمانم

برای من فرقی نمی کند

حتی اگر پله های مترو را

دو تا یکی طی کنم

و به زیر باران بدوم

و در اتوبوس های

خالی قدیمی

تنها بنشینم

و تخمه بخورم

حتی برایم فرقی

 نمی کند

 که تخم مرغ آب پز بخورم

و در بین مسافران

 اتوبوس بنشینم

با ولع به حرف های مسافر

 بغل دستیم گوش میکنم

حتی با همدیگر

 سیر ترشی می خوریم

شعر درباره بیشعوری به نام جهانی دیگر(6)

و در برابر زنی که می گوید

بوی بدی می دهم

مقاومت میکنم

برای من هیچ توفیری ندارد

 دیگران چطور در مورد

من قضاوت می کنند

من مسئول خودم هستم

و می گویند اتفاقا

همین است که

کار را خراب می کند

اگر قرار باشد

 من مسئول خودم نباشم

 پس شما بفرمایید

من مسئول چه کسی

 باید باشم؟

زندگی در نهایت به هیچ

چیزی شبیه نیست

برای همین

هر وقت به دوستم این را

 می گویم

او می زند زیر خنده

حتی اگر همسایه ام دچار

 سوء تغذیه شود

شعر برای بیشعوری

شعر درباره بیشعوری به نام جهانی دیگر(7)

من نمی توانم هیچ یک از قوانین این

جهان را عوض کنم

یعنی کار من نیست

بقیه بروند این کارها را بکنند

 چرا من؟

دیروز یک پوست موز را توی

خیابان انداختم

یک پیرزن به من

 چشم غره رفت

ولی یک پسر بچه بود

که مرا تنبیه کرد

شما فکر میکنید کسی

 می تواند یک روز

بارانی

مرا کتک بزند

آن هم درست روزی

 که عجیب عاشق باران

شده ام

و دلم

آواز و لبخند می خواهد

آن هم یک پسر بچه هفت

 یا هشت ساله

او پوست موز مرا برداشت

شعر درباره بیشعوری به نام جهانی دیگر(8)

و با لبخند به من برگرداند

شاید فکر می کنید که باید آن را بر می داشتم و

یک سیلی هم میزدم توی گوش

بچه ولی نه

خواستم کمی حرصش

دهم پوست موز را

دوباره انداختم روی زمین

پسر بچه دوباره و

چندین بار

همین کار را تکرار کرد

بالاخره این

من بودم که از دست

یک بچه لجوج

خسته شدم

ترجیح دادم

 آن را با خودم

ببرم

و جای دیگری

 روی زمین بیندازم

ولی تمام آن روز حتی با

وجود آن که باران می بارید

سایه پسربچه هفت

یا

هشت ساله مرتب در تعقیب من

بود و

مرا  می پایید

شعرهای قشنگ درباره بیشعوری

شعر درباره بیشعوری به نام جهانی دیگر(9)

با خودم گفتم قرار نیست

اتفاق های ناگهانی

آن هم در روزهای بارانی

زندگی مرا تغییر دهند

یا روز مرا خراب کنند

پوست موز را به خانه بردم

و همانجا درست توی راهرو

 روی زمین انداختم

شب که خوابیدم

 کابوس بدی دیدم

در واقع همه جا پسر بچه

جلوی چشمم بود

 و داشت با لبخند

 به من میفهماند

که یک بیشعور مطلق هستم

ولی بعضی وقتها چندان

هم چهره مهربانی نداشت

یعنی خشونت

 از سر و وصورتش

می بارید

وقتی از خواب پریدم

حس کردم کسی دارد

زنگ در

را فشار می دهد

 با عجله دویدم

شعر درباره بیشعوری به نام جهانی دیگر (10)

سمت راهرو

پایم روی پوست موز لیز خورد

حالا چند هفته ای می شود

که با پای گچ گرفته

دارم به مرغ مینای خودم

غذا می دهم

و جغدها و طاووس ها

توی اتاق بغلی من

دارند با هم بازی می کنند

گربه های من

 اسم های دیگری هم

دارند

شاید فکر می کنید

دیوانه هستم

ولی من

عاشق باران هستم

و با این همه با روزهای بارانی

و تمام پسر بچه های

با شعور مشکل دارم

میتوانم کت و شلوار سرمه ای

با کفش های ورنی سفید بپوشم

و هر جا که بروم

سیگاری دستم بگیرم

اشعار بیشعوری

شعر درباره بیشعوری به نام جهانی دیگر(11)

یاد گرفته بودم

به حریم دیگران احترام

نگذارم

حتی اگر آن فرد

آسم یا هر بیماری تنفسی دیگری

 داشته باشد

می توانم هر کاری بکنم

ولی مدتی است که

 هر وقت به این چیزها فکر

می کنم 

سر و کله آن پسر بچه

توی خیالاتم

پیدایش می شود

دارد موزهایم را جمع می کند

دارد به من نیشخند

می زند

 و انگار کاری از من

ساخته نیست

همین امروز باید

بر سر مزار همسرم بروم

و سالگرد ازدواجم را

تبریک بگویم

تصمیم میگیرم کمی با

 احتیاط نزد او اقرار کنم

که دیگر از بیشعوری خسته ام

می دانم این را که بشنود

 خوشحال خواهد شد

شعر درباره بیشعوری به نام جهانی دیگر(12)

و پسر بچه شاید دیگر

هرگز سراغ من نیاید

حالا دیگر جهانم فرق دارد

 و رنگ ها و عطرها عوض شده اند

زندگی زیباتر شده است

و دیگر هیچ چشم اندازی غریبه نیست

و هیچ درختی

هیچ گلی یا

شکوفه هیچ درخت گیلاسی

به من حس غربت

نمی دهد

من

به خدا عشق می ورزم

و فکر می کنم

شعور خودم را دارم

این اشتراک من با کسانی است که

به شدت دوستشان می دارم

حتی همین پسربچه

برای زندگی همین بهانه ها

کافیست

و ضروریست

قطعات کوتاه شعر درباره بیشعوری بخش نخست

1.

امروز دیگر پوست شکلاتم را

روی زمین نینداختم

حس کردم خیابان به من

لبخند زد

 و چراغها سبز شدند

2.

شعر و شعور از

یک ریشه اند

خوشحالم که شاعر هستم

شعر در وصف بیشعوری

قطعات کوتاه شعر درباره بیشعوری بخش دوم

3.

این یک هدیه است

از جانب خداوند

مرا انسان ناطق

نامیده اند

انسان با شعور

خردمند

انسان حقیقی

هر چند دستانم

بوی گندم می دهد

4.

در زندگی چیزهای

زیادی هستند

که شاید تصور کنید

با خردمندی

منافات دارند

مثل عشق

مثل جنون

مثل حس پروانه بودن

ولی خردمندی من

بخشی از همین چیزهاست

غیر از این نیستم...

تهیه کننده : توپ تاپ

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...