مجموعه شعر درباره رازداری برای کودکان

شعر درباره رازداری برای کودکان تحقق برخی کارکردهای ادبیات و به خصوص ادبیات منظوم در زمینه معنا بخشی و ابراز مشکلات جامعه و خانواده ها می باشد.  شاید در گذشته چنین پنداشته می شد که بعضی از مسائل و مشکلاتی که  خانواده ها با آن مواجه هستند نمی تواند در قالب  اشعار یا هر نوع هنر دیگری نمود پیدا کند. رازداری و صداقت از جمله مواردی محسوب می شود که نخستین بار در خانواده ها باید به آن پرداخته شود. 

زمانی که کودک با عدم رازداری والدین و اعضای خانواده مواجه می شود به تدریج در می یابد که شاید این خصوصیت اخلاقی جندان هم که فکر می کند چیز ارزشمند و قابل اهمیتی نباشد. از همین رو مجموعه شعر درباره رازداری برای کودکان در تلاش است تا بر این تصورات خط بطلان بکشد.

ادبیات زمانی که تعهد خود را در عرصه اجتماعی ادا می نماید میتواند به تنهایی به یک منبع قابل اتکا و کاربردی در این زمینه تبدیل شود. شاید با توجه به شناخت ناقصی که برخی افراد از دنیای شعر و سایر ژانرهای ادبیات و  هنر دارند چنین گمان می کنند که شعر صرفا زبان و واژگان زیبا به منظور انتقال مفاهیم ذهنی و بصری به خوانندگان است حال آن که خیلی وقت است که این تصور مورد تردید و تحول قرار گرفته است. 

شاید اگر درست بیندیشیم و درک ناقص خودمان را با خواندن اشعار زیبا و همسو با اندیشه های انسان گرایانه ارتقا دهیم می توانیم به این حقیقت نیز دست پیدا کنیم که امروزه بنیان های اصول اخلاقی در زیر سایه بی تفاوتی خانواده ها و تغییر سبک زندگی دستخوش تغییرات اساسی و قابل تاملی شده است. با این همه از شما دعوت می کنیم که اگر تمایل دارید تا با یکی از این اشعار معناگرا و زیبا آشنا شوید حتما مجموعه شعر درباره رازداری برای کودکان را تا انتها بخوانید و البته لذت خواندن و سفر در دنیای این مجموعه بی نظیر را با دوستان و علاقه مندان شعر نیز سهیم شوید.

مجموعه شعر درباره رازداری برای کودکان را به این دلیل باید بخوانید

مجموعه شعر درباره رازداری برای کودکان به شما درک درستی از موقعیت کنونی شما در جامعه و خانواده می بخشد. شما را با ظرافت های دوران کودکی و باید و نبایدهای این دوره بیشتر آشنا می سازد. شما را با آموزه های اخلاقی و پسندیده بیشتر آشنا می سازد و موجب می شود تا در کنار بهره مندی از اهداف این مجموعه همچنین لحظات خوب و خوشی را با این مجموعه بی نظیر سپری نمایید. 

بدون شک  رازداری به خصوص برای فرد مسلمان می تواند نشانه ای از رشد و  کمال  وی باشد و به همین دلیل  پیامبر بزرگوار ما حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) بزرگان، ائمه و اولیای دین  همواره بر این جنبه از خصوصیت اخلاقی یک فرد مسلمان تاکید داشته اند.  شاید جنبه های آموزشی مجموعه شعر درباره رازداری برای کودکان بتواند تا حدودی به افرادی که فکر می کنند با فرزندانشان در این زمینه مشکل دارند یاری برساند.

بارزترین ویژگی های ساختاری در مجموعه شعر درباره رازداری برای کودکان

زبان این مجموعه یک زبان خاص و دارای شیوایی و گیرایی دلنشینی است که می تواند شما را تا پایان با خود همراه سازد. اشعار به زبان کودکان نزدیکان است و همزمان هم کودکان و هم بزرگسالان می توانند از این اشعار استفاده کنند.

بنابراین اینطور نیست که مجموعه شعر درباره رازداری برای کودکان  صرفا برای یک طیف سنی خاص به عنوان مثال برای کودکان سروده شده و بزرگترها یا والدین محترم در آن نقشی ندارند. در واقع هدف این است تا ضمن جذابیت در متن و محتوا همچنین کوچکترها را با قصه محور بودن این اشعار به دنیای خاص صداقت و رازداری بکشانیم. 

به آنها با همین زبان شعر و با بهره گیری از استعاره ها و زبان تمثیلی این نکته را یادآوری کنیم که حفظ اسرار شخصی و خانوادگی می تواند در تکوین شخصیت آنها در آینده نقش اساسی و چشمگیری داشته باشد. انسان ناطق و ذی شعور البته از این نظر دارای خصایص بارز و برجسته ای است که بالطبع در بین سایر موجودات چنین چیزی دیده نمی شود. 

شاید هم توقع زیادی باشد که تصور کنیم قادر هستیم تمام دستاوردهایی را که برخی آموزه های اخلاقی از قبیل رازداری دارند می توانیم صرفا با این مجموعه شعر درک کنیم. با این وجود بهره مندی این مجموعه از ایجاز در انتقال مفاهیم و نیز پرهیز از تکرار مفاهیم و موضوعاتی که تا پیش از این در سایر اشعار مورد استفاده قرار گرفته است نیز می توان از جنبه های مثبت و بارز این مجموعه برشمرده شود.

شعر کودکانه درباره رازداری

شعر درباره رازداری برای کودکان به نام حلالیت (1)

من و داداشم

قدیم قدیما

بیرون شهر

توی بر و بیابون خدا

یه کوتوله دیدیم

که داشت زباله ها رو

جمع می کرد

پلاستیک یه جا

آهن قراضه یه جا

مس و روی

هم یه جا

کوتوله اسمش همین نبود

 اسمش آقا رامین بود

همسایه ما بود

مرد خیلی مهربونی

هم بود

با دیدن آقا رامین

با این کارهایی

که می کرد

دو به شک شدیم

که هین

پس آقا رامین

اینه کارش نگو

 چند سال بود

کسی نمیدونست

شغلش چیه

کارش چیه

بارش چیه 

آقا رامین ساکت

و سر به زیر تا

ما را دید از جا پرید

گفت:

بچه ها هیس

ساکت شین

خواهش میکنم

اینو به کسی نگین

شعر درباره رازداری برای کودکان به نام حلالیت (2)

زن و بچه م فکر می کنن

من میرم یه اداره

اداره ای که اسم عجیبی داره

هم بیرون شهره

هم اسم عجیبی داره

نکنه یه هو آبروم رو ببرین

پیش زن و بچه م شرمنده م کنین

داداشم گفت:

آقا رامین باکیت نباشه

دهنمون قرصه

خیالت تخت

اگه اجازه بدین

ما هم بیایم کمک؟

آقا رامین

وقتی داداش اینو گفت

گل از گلش وا شده بود

چشمان درشت و سیاهش

عین به دریا شده بود

گفت: بچه ها ممنونم

تا عمر دارم مدیونتم

کمک نمیخوام

کثیف میشین شما هم

فقط یه لطفی کنید

اینو به کسی نگید

شعر رازداری برای بچه ها

شعر درباره رازداری برای کودکان به نام حلالیت (3)

آقا رامین تو کوچه

یه مرد مهربون بود

قدش خیلی کوتاه

بود

همیشه خوشحال

و شیرین زبون بود

یه بار صاحب خونه شون

وسایلشو بیرون انداخت

 آقا رامین

 کم نذاشت

همونجا با زن و بچه ش

توی کوچه بساطشو انداخت

هرچی همسایه بود

میگفتن: یه شب در میون مهمون

اهل محل باشین

چشم و چراغ محله اید

دوست داریم با هم باشیم

آقا رامین راضی نشد

بشه اسباب دردسر کسی

بالاخره حاج رضا خیرخواه محل

یه خونه ته کوچه براش پیدا کرد

آقا رامین وسایلشو برد و

بعد دوباره شال و کلاه کرد

توی محل ما

از بد ماجرا

یه فضول هم داشتیم

هاشم لوچه

فضول کوچه

یه روز پته

 آقا رامین رو

روی آب

ریخت

شعر درباره رازداری برای کودکان به نام حلالیت (4)

توی کوچه جار می زد

رامین کوتوله کارمند نیست

آشغال جمع کنه

دستش هم جایی بند نیست

پدرم تا این رو شنید

یقه هاشم رو چسبید

گفت:

گناه داره مرد حسابی

نکنه یادت رفته

این چیزا رو نباید بگه

نکنه توی خوابی

مسلمون این حرفا چیه

اقا رامین دخلش به این کارها چیه؟

هاشم لوچه از دست بابام در رفت

رفت توی خونه شون درهم

پشت سرش بست

بابام داد زد:

هاشم عیب کن

این کارها رو

رها کن

از خدا و پیامبر شرم کن

آقا رامین تا فهمید رازش

برملا شده

اومد سراغ داداشم

انگار حالی نداشت

درست مثل کسی

که به دردی مبتلا

شده

شعر در مورد رازداری برای کودکان

زیباترین شعر درباره رازداری برای کودکان به نام حلالیت (3)

شنیده بود

اهل محل چو انداختن

که آقا رامین زباله جمع میکنه

داداشم گفت:

آقا رامین

کار که عیب نیست

حتما همه کارها که

مثل هم نیست

شما را به جون بچه هاتون

سخت نگیرید

وا کنید اون اخماتو

آقا رامین با بغض می گفت:

دلم از این میسوزه

یه دروغی گفتم به زینت

زنم که برای زندگی

همیشه یه جور پاسوزه

گفتم: نگهبان یه شرکتم

ولی حالا فهمیده

هیچی نیستم

یه ادم سربار و

بیکار و دچار نکبتم

داداش هی دلداریش داد

بابام که اومد

آقا رامین گریه کرد

بابام گفت:

مرد که گریه نمیکنه

دردها را تو خودش

هم جمع نمیکنه

آقا رامین

همین که شغلت شریفه

یعنی بقیه کارها ردیفه

قطعه شعر درباره رازداری برای کودکان به نام حلالیت (4)

حتما لازم نیست

کوه جابه جا کنی

 یا هواپیما برونی

یا کلی درس بخونی

کل علم عالم رو

بدونی

خوب مهم اینه دستت

به دهنت میرسه

شرمنده زن و بچت نیستی

ولی ای کاش از همون اولش

به زینت خانوم دروغ نمیگفتی

این کارها یه کم

میدونی که خودت

درست نیست

عیبه

ولی بشنوید از سرگذشت هاشم

هاشم لوچه

هاشم فضول توی محل یا

بهتره بگیم همون فضول کوچه

هاشم بعد از این جار زدن ها

بیشتر از همیشه

منفور اهل محل شد

مثل کاکتوسی

توی گلدون

هی تیغ می زد

هی جیغ و ویغ می زد

نک و نالش بلند بود

کارش تهمت و شایعه

و دروغ های نیم بند بود

شعر راجب رازداری برای کودکان

بهترین شعر درباره رازداری برای کودکان به نام حلالیت (5)

یه روز بی هوا

آه آدم های مظلوم

 آدم های بی گناه

یکی مثل آقا رامین

دامنش رو گرفت

یعنی خونه ش آتش گرفت

و هر چی داشت

 جزغاله شد

و به قول مامانم

هاشم که خیرش به

پدر و مادرش هم نرسیده بود

یه دفعه بلا و مصیبت و

عاقش گرفت

زینت خانوم چند روزی

با آقا رامین

حرف ند

قهر که نه

ولی محلی بهش نمی گذاشت

تا این که یک روز دیدم آقا رامین

با دسته گل و

یک بغل کباب کوبیده

داره میره سمت خونه

ابرو انداخت سمت کوبیده ها

به داداشم گفت:

بفرما

شعرهای زیبا درباره رازداری برای کودکان

بهترین شعر درباره رازداری برای کودکان به نام حلالیت (6)

داداش گفت:

قضیه چیه

آقا رامین؟

کوبیده و گل

یه جا

همین؟

آقا رامین گفت:

پسر خوب

کارم گرفت حالا

دستم بند شد به یه جا

چند روزی هستش

سر صبح ها امید به خدا

میرم سر یه کار آبرومند

توی نانوایی شاطر عباس

همون که تافتون اش

نمونه س

امروز میخوام جشن بگیریم

این روزها رو درز بگیریم

حالا شما هم بفرما

با داداشی

بزرگوارید به خدا

داداش خیلی خوشحال شد

گفت: مبارکه آقا رامین

برای ما این خبر کافیه

همین

یکی دو ماه گذشت

شعر درباره رازداری برای کودکان به نام حلالیت (7)

هاشم لوچه کارش به جایی

رسیده بود که دیگه نمیشد

سر به سرش گذاشت

تو کوچه ها می گشت و

التماس می کرد

اهالی محل را صدا می کرد

حلال کنید

ببخشید

مکافاتم خیلیه

میدونم شما هم که

میدونید

با این همه

حلال کنید

من رو از این

بند رها کنید

مردم بعضی نا به دل می گفتند:

حلال هاشم اقا...

حلال

بعضی می گفتند:

حلال نمی کنیم

همین

بعضی هم که مهربان تر بودند

می گفتند

حلال کردیم هاشم جان

از این به بعد

یاد بگیر از قرآن

که راز مومن رو نگه داری

هر چا پشت سرش صفحه نزاری

هاشم صبح علی الطلوع می رفت

دم دکون نانوایی می نشست

تا رامین میومد سر کار

هر روز هاشم

 جلوش سبز می شد

می گفت:

ببخش رامین جان

بگذر

دیگه حالیم شد

رازداری چقدر مهمه

آبروی مومن به اون بنده

اذیتت کردم ببخش

دلت را شکستم

شیطون رفته  بود

تو جلدم

چند سال قبل

اصلا اینجوری نبودم

شعر درباره رازداری برای کودکان

شعر درباره رازداری برای کودکان به نام حلالیت (8)

آقا رامین محلش نمیذاشت

هاشم هی میومد و

می رفت هم  صلات ظهر

هم وقت

چاشت

تا این که

یک روز رامین گفت:

بخشیدمت

برو حلالت کردم

هاشم جان

این همون روزی بود که

 هاشم لوچه

دیگه لوچ نبود

شد آقا هاشم

این همون روزی بود

که چند ساعت بعد

هاشم  آقا سکته زد

 و رفت

ولی حلالیت

رامین رو گرفت

رازداری کار مومنه

مومن آینه مومنه

قطعات کوتاه و زیبای شعر درباره رازداری برای کودکان بخش نخست

1.

حرف دلتون رو نباید به غیر بگین

اگه گفتین اون آدم باید

باشه امین

درست مثل پیامبر

عزیز خدا و

دوستدار هر انس و بشر

2.

رازهایتان را به دریا بگویید

کوه

پژواک می دهد صدایتان را

قطعات کوتاه و زیبای شعر درباره رازداری برای کودکان بخش دوم

3.

راز باید

یک راز بماند

وقتی دریچه باز شد

دیگر رازی در کار نیست

4.

ستاره راز آسمان بود

سپیده

آشکارش کرد

اشعار زیبا درباره رازداری برای کودکان

قطعات کوتاه و زیبای شعر درباره رازداری برای کودکان بخش سوم

5.

راز عروسکم را

به کسی نگفتم

شبیه ترین کس به

رویاهایم بود

6.

زندگی ما یعنی

صندوقچه ای برای

اسرار بزرگ

کلیدش دست

خودمان باید باشد

تهیه کننده : توپ تاپ

مطالب مرتبط...

2 نظر

  1. منمنsays:

    الان اینا شعر بودن!!!؟؟؟!!!

  2. صدراصدراsays:

    شعر نبود دیگه.... وقت مردم رو می گیرین این درسته؟؟؟؟؟