مجموعه شعر درباره بی ارزشی دنیا

مجموعه شعر درباره بی ارزشی دنیا در واقع بیانگر این نکته است که دنیا می‌تواند همان‌طور که برای بسیاری از افراد ارزشمند به شمار می‌رود برای بسیاری دیگر فاقد ارزش های مادی معنوی باشد.

 از همین رو افرادی که برجسته هستند و در طول تاریخ توانسته‌اند با تزکیه نفس را بر نفوذ امیال شیطانی از طریق دنیاپرستی ببندند همواره به عنوان الگوهای ماندگار ای برای سایرین به شمار می روند. 

تلاش ما در مجموعه شعر درباره بی ارزشی دنیا بر این نکته استوار بوده است که بتوانیم جنبه های زشت دنیا پرستی را یادآور شویم. در واقع ادبیات یکی از بزرگترین منابع ارائه پیام های انسانی در این زمینه می باشد. 

اگر به زندگی عارفان و بزرگان نگاهی بیندازیم در می یابیم که آنها با ساده زیستی و جلوگیری از آلودگی به امیال نفسانی و نیز وسوسه های شیطانی که با دنیا پرستی عجین شده است توانسته اند این امتحان الهی را به نحو شایسته ای پیروزمندانه و با فراغ خاطر پشت سر بگذارند.

در واقع نقش هنر و ادبیات در این زمینه همواره پررنگ تر از سایر موارد بوده است. در این زمینه اشعاری منظوم و نغز سروده شده است که بیانگر نظرات و دیدگاه های ارزشمند شاعران ایران زمین بوده است. این اشعار حول این موضوع سروده شده اند که زندگی چند روزی بیشتر دوام ندارد و آنچه جاودان است رفتار و نیات و اعمال صادقانه انسانهایی است که به این اصل مهم پی برده اند.

شعر بی ارزش بودن دنیا

شعر درباره بی ارزشی دنیا از نگاه سایر شاعران ایرانی

همانطور که اشاره کردیم بسیاری از شعرا در زمینه پایدار نبودن لذت های دنیوی اشعار مختلف و متعددی سروده اند که در زیر به چند نمونه از انها اشاره می کنیم. 

شعر درباره بی ارزشی دنیا از نگاه خیام :

گر یک نفست ز زندگانی گذرد

مگذار که جز به شادمانی گذرد

هشدار که سرمایه سودای جهان

عمرست چنان کش گذرانی گذرد

 همچنین درباره بی ارزشی دنیا نظامی گنجوی اینطور اشاره می کند:

چه خوش باغیست باغ زندگانی

گر ایمن بودی از باد خزانی

چه خرم کاخ شد کاخ زمانه

گرش بودی اساس جاودانه

سیف فرغانی یکی از شعرای برجسته ای است که در این زمینه شعر زیبایی دارد با این مضمون:

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب

بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان

بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام

بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست

گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمع‌ها بکشت

هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت

ناچار کاروان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان

بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

اشعار بی ارزش بودن دنیا

از شاعران معاصر نیز که در قالب شعر نو اشعار زیبایی سروده اند می توان به سهراب سپهری شاعر تکرار نشدنی ایران زمین اشاره کرد که در این زمینه خوش سروده است:

پرده‌ای می‌گذرد

پرده‌ای می‌آید:

می‌رود نقش پی نقش دگر

رنگ می‌لغزد بر رنگ

ساعت گیج زمان در شب عمر

می‌زند پی در پی زنگ:

دنگ... دنگ... دنگ...

شعر درباره بی ارزش بودن دنیا

شعر درباره بی ارزشی دنیا و رابطه آن با آموزه های دینی

دین مبین اسلام نیز همواره از جهات مختلفی بر ساده زیستی و دوری از آرایش های دنیایی تاکید کرده است. نمونه ی بارز آن پیامبر اسلام ( ص) و سایر اصحاب و اهل بیت آن بزرگوار بوده است که از هر نظر سادگی را بر تجملات و زندگی دنیوی ترجیح داده اند. شعر درباره بی ارزشی دنیا نیز سعی کرده است تا نکاتی را برجسته نماید و با آنها اشاره کند که در آموزه های دینی ما نیز بر آنها صحه گذاشته شده است. بنابراین سعی کردیم تا در مجموعه شعر درباره بی ارزشی دنیا از مضامین و موضوعات مرتبط با ارزش های دینی نیز بهره بگیریم. تلاش دیگری که شاعر این مجموعه بخرج داده است استفاده از نوگرایی و بدیع بودن واژگان شعری و نوع ارائه اشعار می باشد. این مجموعه در قالب شعر نو سروده شده است و از جمله ویژگی های شعر درباره بی ارزشی دنیا تاکید بر مشکلات و گرفتاری هایی است که افراد در صورت آلودگی به دنیا و مافیها  دچار  آن خواهند شد. در واقع این مجموعه شعر تا حدودی هشدار دهنده و بیدار کننده بوده و سعی کرده است تا در کنار استفاده از جذاب ترین واژگان شعری و آهنگ و لحن مناسب شعر پیام های انسانی و خالصانه شاعر را به خوانندگان و علاقه مندان شعر منتقل نماید. بنابراین از شما دعوت می کنیم که مجموعه شعر درباره بی ارزشی دنیا را تا به انتها بخوانید و از این طریق با پیام  شاعران که همانا تعهد وی در انتقال و القای مفاهیم و موضوعات مختلف به خواننده می باشد بیشتر آشنا شوید.

شعر درباره بی ارزشی دنیا به نام هشدار

هشدار

بر این جاده

قدم منه

ای دوست

کوتاه بود مسیر و

بلیط نیم بند من

به جایی نمی رسید

این اتوبوس

غافلگیر شده بود

از بس لمالم آدم

بود و آدمی سرگشته بود

به روزگاری که

 ناگاه برف حسرت

می بارید

 در خیابان های شهر

 و همه جا چراغانی بود

ولی زود خاموش می شد

چراغ عمر مردی

که به روز دیگر می اندیشید

***

زندگی کفش های ننه بود

و دست های زمخت پدر

 زندگی کودک گلفروش لب

پیاده رو بود و سرمایی دیگر

زندگی بوی لبو و

آشفتگیهای بساط

یک دوره گرد

بود

زندگی بوی لیمو بود

 و سیب های رسیده لب

سفره شب یلدا

زندگی کوتاه بود

ولی مادر بزرگ

طولانی ترین قصه های سال

را بلد بود

*******************************

 زندگی حتی به عروسک های

پشمالوی خواهرم هم لبخند می زد

و گاهی مرا دست کم می گرفت

با انگشتانم می شمردم

قبل از ورود ماشین حساب

به معادلات زمینی

و فکر می کردم

به زودی همه چیز تمام می شود

 ولی هر بهار

مادرم باغچه را

دوباره در آغوش

می گرفت

و ماهی های طلایی

توی حوض

دوباره جان می گرفتند

شعر درباره بی ارزشی دنیا به نام چقدر می ارزد؟

نرخ کاشی های آبی و فیروزه ای

چقدر بود

قیمت  لحظات

آدم هایی

 که بی گاه

از کوچه

می گذشتند و

 خاطره می شدند

 چقدر بود

 و ثانیه هایی

که فکر می کردیم

 مسبب آنها

ساعت های بزرگ

توی اتاق هایمان هستند

و سیگارهایی

که بی وقفه

دود می شدند

 و استکان هایی از چایی های

 پررنگ لبریز...

شعر دنیای بی ارزش

شعر درباره بی ارزشی دنیا به نام  پندار

 گمان می کردیم

همه چیز آنقدر

پیر خواهد شد

که رنگ خاطره هایمان

را بگیرد

خیالات بود

باور کن

خیالات و اوهام

زندگی به همه کس

رحم می کند

زندگی لبخند می زند

 زندگی شبیه

سیب و سپیده است

ولی مرگ وقتی فرا می رسد

 دستهای آدم هایی که

فراموشی گرفته اند به سوی

درختان گیلاس دراز است

ناگهان خشک می شوند

 و زندگی

معنای خود را می بازد

شعر درباره بی ارزشی دنیا به نام جاودانه

جاودانگی فراتر از گیلاس

و پیچک های بالارونده و

علف های هرز است

زندگی در عادت های

ما جاریست

در لبخندهای ما

ریشه دوانده است

در قدم زدن های هر روزه ما تکرار می شود

در لبخندهای کودکان نجیب

در قصه های بی بی

 و شب های زمستانی

در لحاف و کرسی

در ساحل بی قرار خزر

زندگی در تنهایی های ابدی

در تبسم های کوتاه

در چشم های دختری که

یاس می فروشد

و مضطرب است

تکرار می شود

این پژواک جاودانه ای است

که آدمی را به خود می خواند

خودمان را دست کم گرفتیم

شعر در مورد بی ارزش بودن دنیا

شعر درباره بی ارزشی دنیا به نام رسمش نبود

وقتی سپیده بود

 وبر بالای بلوط و سپیدار ماه

هر شب می تابد

و دست های درختا نرو به نیایش

باز است

و شاخه های اقاقی می درخشد

وقتی زندگی

خودش را جار می زند

در خیابان های شهر

و ما در ماشین های دودی

 با

عینک های تیره نشسته ایم

 و فکر می کنیم

 تمام بوهای عالم

در عطر چند روزه ای

خلاصه می شود

چرا

از عطر گل های

دخترک گلفروش

غافل هستیم؟

مادرم اگر زنده بود می گفت:

این رسمش نیست

پسرم

شعر درباره بی ارزشی دنیا به نام کوچ

تا اسم کوچ می آید

من قبل از مرغابی ها و غاز کلنگ ها

 قبل از درناها و

 هر پرنده دیگری

فقط به پرستوها فکر می کنم

شاید چون با بهار باز می گردند

 و شاید

 چون در پاییز می روند

من همیشه با این قضیه مشکل داشتم

پرستوها چرا گم می شوند

کوچ آنها در ناپیدایی آنهاست

یا در پرواز نادیده ای که من

هرگز تجربه نکرده بودم؟.

من با چشمهای خودم دیدم

 که پرستوها

در یک روز پاییزی

آوازی حزین سر دادند

و با سیم های برق و درختان

پیاده روها و

و هر چیزی

خداحافظی کردند

پدربزرگ آن روزها زنده بود

می گفت:

-خیلی زود تمام می شوند مثل

زندگی ما آدمها

و دیگر هیچ

این دیگر هیچ پدربزرگ بود

که حلقه ارتباط من بود

 با پرستوها و زندگی

پدربزرگ قبل از مرگش

به من گفت:

زندگی کوتاه است

و دیگر هیچ

پدربزرگ

همه چیز را

 می بخشید

 و از هر چیزی

طلب بخشایش

می کرد

و فقط می گفت:

-و دیگر هیچ

از آن روز دیگر

و دیگر هیچ های

پدربزرگ

مرا بیشتر از هر چیزی

به پرستوها پیوند می دهد

 و ماجرای زندگی

کوتاهشان

شعر درباره دنیای بی ارزش

مسئله این است: شعر درباره بی ارزشی دنیا به نام

 در واقع این مسئله

که زمین گرد است یا نیست

هنوز برایم لاینحل مانده است

پدرم می گفت زمین گرد است

و آدمها به هم میرسند

ولی وقتی به هم میرسند

 بعضی ها

آینه دق می شوند

 و بعضی دیگر

یک دریا آرامش

به ساعتت نگاه کن

وقت تنگ است

از جعبه ها

 از لای خانه های زیبا و

ماشین های رنگارنگ

 بیرون بیا

فکر کن

 همه چیز

 تمام شده است

و تو بدون

اینها

چه چیزی هستی؟

زمین یک گردی ِ تلخ است

و دیگر هیچ ...

شعر درباره بی ارزشی دنیا به نام رنگ دنیا

بعضی ها رنگ اشیا

 به خود می گیرند

 رنگ فراموشی و ماتم

 رنگ سوگ و گریه

 و برخی هم

رنگ لبخند و

سپیده به خود می گیرند

برخی ها حتی قیافه شان شبیه

مرگ است

یعنی عجیب آدم را

 به یاد مرگ می اندازند

 و بعضی خاطره زندگی

و فاصله کوتاهی که

تا ابدیت دارد

را به آدمی یادآوری می کند

گویی ساعت ذهن ما

چنان تنظیم شده است

که یک جایی

یک نقطه از عالم

به صدا در بیاید

آن لحظه واقعا

بعضی قالب

تهی می کنند

چون درخت پوک

و پوسیده ای در

لجنزار

و بعضی هم قد

می کشند

و پرواز می کنند چون پرستوهایی

روی درختان بلوط

و بوته زار

شعر برای دنیای بی ارزش

شعر درباره بی ارزشی دنیا به نام لبخند و مرگ

هزار نقطه هم

اگر بر این بوم

خالی تصویر کنی

هزار حرف بی صدا

و هزار واژه الکن اگر

بر این تابلوی نیمه تمام

 ترسیم کنی

هزار بار

اگر مدادت را تیز کنی

و قلم موهایت را

در رنگ های جادویی ات

 فرو ببری

هنوز

یک خلا

چیزی شبیه رازی

رازی شبیه مهی غریب

 در یک بعد از ظهر

جمعه بارانی

یا

یک جمعه سرد زمستانی

که لبخند سنگی

مردی روی لبش مانده بود

هربار

 و هر لمحه

جا می ماند

شعر درباره بی ارزشی دنیا به نام خوشبینی مطلق

تو فکر میکنی

این چیز خوبی است

که مادر هنوز لبخند می زند

 که پدربزرگ آلزایمر دارد

 ولی

دارد به گل های توی باغچه

 آب می دهد

یا پدر که هنوز دستهای پر مویش

 را

دارد و

فرمان تاکسی لکنتویش

را چسبیده است

تو فکر میکنی

خبرهای خوبی

برای تو خواهد رسید

روزهای طلایی و

درخشانی برای تو

در راه است

افق هنوز

سرشار از

رنگ بنفشه زار

دیروز است

تو فکر میکنی

زندگی چیزی

جز اینها نیست

 و آرزوهایت را از نو

رنگ آمیزی میکنی

شعر در مورد دنیای بی ارزش

چند قطعه شعر درباره بی ارزشی دنیا

عمق حوصله های ما

یک چیز کم دارد

خیال شکفتن

در یک روز

بهاری

*******************************

برای جاودانگی

 یک لبخند کافیست

برای مرگ هیچ چیزی کافی نیست

*******************************

زندگی در فاصله دست های من

تا دست های تو جاریست

*******************************

پدر عادت عجیبی داشت

به گل های شمعدانی که

نگاه می کرد

گویی آخرین روز زمین فرا

رسیده است

مادر ولی گلاب درست می کرد

و هوا بوی گل سرخ می داد


دیگر مطالب پیشنهادی :

عکس نوشته درباره بی ارزش شدن

عکس نوشته ارزش قائل شدن


هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...