متن خوش آمد گویی معلم به اولیا

سلام و بعد از ذکر نام خدا، شروع سال تحصیلی جدید را خدمت همه دانش آموزان و اولیا محترم تبریک و تهنیت عرض می کنم. البته می دانم که این تبریک بیشتر بر دل اولیا محترم می نشیند تا گل های باغ زندگی مان. خب، به نظر من بجز فوتبال، در روز اول مهر نیز شاهد تقابل اشک ها و لبخند ها هستیم.

بیایید از این حرف ها بگذریم و فکر کنیم همه ما شاد هستیم. نه؟ اینطوری بهتر. یک نصیحت از طرف من معلم به شما دانش آموزان گلم این است که تاجایی که می توانید نگذارید کسی یا چیزی شما را اذیت بدهد، اما اگر داد و نتوانستید از آن فرار کنید، خب لذت ببرید.

در اینجا می خواهم چشم همه شما را به یک واقعیت دردناک اما بدیهی باز کنم. و آن این است که اگر تا دیروز ساعت 11 صبح زودتر را ندیده بودید، از امروز به بعد با پرندگان سحرخیز به مدرسه خواهید آمد.  از این ها اگر بگذریم شب نشینی های شما نهایتا تا ساعت 10 شب خواهد بود که آن هم اگر تمرینات و تکالیف درسی ینده بگذارد که سراغ آن ها را بگیرید.

خانواده های گرامی، اولیای محترم و دوستان گرامی من به عنوان معلم نوگلان شکفته نشده باغ زندگی تضمین می کنم محیطی شاد و مرفه و پرانرژی را برای دانش آموزانم فراهم بیاورم تا دیگر انرژی شلوغی های تابستان را در خانه نداشته باشند.

دانش آموزان عزیز من چرا از اتمام تابستان ناراحتید؟ اتفاق دلخراشی نیفتاده است که. اگر از صبح زود تخت خواب را ترک گفتن و غر غر های من معلم و تمرین های سنگین من را کنار بگذارید، روزهای زیبا و خوشی می تواند منتظر شما باشد. شاید فکر کنید شوخی می کنم. البته اشتباه کنید. شاید روزهای خوشی که گفتم شوخی باشد، اما تمام اتفاقات ابتدایی که گفتم صد در صد شوخی نمی کنم. به گفته انیشتن دو چیز در دنیا هیچ وقت پایان ندارد، کهکشان و غرهای من. البته در مورد اول هنوز مطمئن نیستم.

ولی این را یادتان باشد که برای به دست آوردن چیزهای با ارزش باید از بسیاری از خوشی ها و آسایش خود زد. از این رو است که تمام مصیبت های زود از خواب بیدار شدن ( بیدار شدن، بیدار شدن)، غرهای من و تکالیف و انتظارات پدر مادرها تان برای آینده ی درخشان خود شماست. شاید از من معلم به عنوان کسی که در این راه لباس پاره کرده است ( البته لباس دانش آموزان، نه خودم را. لباس گران شده است)  می پرسید این همه مصیبت برای چه قرار است تحمل شود؟ خب گوش بدید تا بگویم. پدری که آن گوشه ایستاده ای، گوش بده آقا.

دوست دارید آینده را از آخر بگویم یا از ابتدا؟ مهم نیست. خودم دوست دارم از ابتدا بگویم برایتان. شما قرار است بعد از این دوره تحصیلی به دوره بالاتر بروید، با مصائبی بالاتر و بیشتر. بعد از اتمام آن باز دوره ای تحصیلی دیگر و دیگر و دیگر تا به غولی برسید به نام کنکور. کنکور، کنکور. این مرحله دوست داشتنی ما معلمان. اگر ما بگوییم اگر روی سرت بنشینی شک نکن می توانی رتبه مناسب را کسب کنی. شک نکنید 90 درصد همین هایی که نیششون تا بناگوش باز است به این نسخه عمل می کنند.

خب آینده شما را تا کنکور گفتیم. در اینجا پیش بینی آسان بود. چرا که اکثرا برای همه شما کم و بیش این اتفاقات می افتد. اما وقتی به صافی کنکور رسیدید همچون گوشت بره ای شقه شقه خواهید شد و از یکدیگر جدا می شوید. در ادامه پیش بینی آینده شما من به عنوان فردی با تجربه آن چیزی که اکثریت دارد را در نظر میگیرم. البته این اکثریت و غالبیت در صورتی میسر می شود که شانس همراهشان باشد.

غاالبیتی که عرض کردم منظورم گروهی است که در بهترین حالت در یک دانشگاه دولتی در رشته ای معقول مشغول به تحصیل می شوند. اگر تا به اینجا برسید و کمی شانس هم چاشنی بخت شما باشد دیگر مصیبت های دوران های تحصیلی گذشته را نخواهید داشت. نه هر روز صبح قرار است بیدار شوید و نه قرار است غر غر های من را بشنوید. البته اگر در خواب بتوانید از کابوس من رها شوید.

این کم شدن مصیبت ها در دانشگاه برابر است با زیاد شدن سختی روزهای امتحان. تمام شادی و تفریحات یک ترم سه ماه در ظرف مدت ده روز چندان دود می شود که نگو و نپرس.

بعد از این دوران شیرین و زودگذر که انسان فکر می کند بعد از اتمام آن دنیا قرار است دو دستی به آن هدیه شود. تازه می فهمد تنها جاهایی که منتظر انسان است، شرکت های تاکسی های اینترنتی و سوپرمارکت هاست. خب این ها هم نیرو می خواهند. نیروی تحصیل کرده و دانشگاه رفته. خوبیش اینجاست که مهم نیست چه رشته و کجا خوانده باشید. آن ها منتظر شماست.

اگر بخواهم نصیحتی عاقلانه به شما و پدر مادرهایتان بکنم بهتر است بگویم که این است که بعد از اتمام سخنرانی بنده، این محل را سریعا ترک کرده و سراغ راه دیگر بگردید. می دانم که این سخنان گهربار من رو یک نفر هم گوش نخواهد داد و از هم اکنون پدر مادر هایی که فکر می کنند زرنگ هستند در حال مذاکره با مدیر هستند تا شما نوگلان و غنچه ها و کلا گل و گیاهان عزیز را به معلمی دیگر بسپارد. معلمی که این حقایق را نمی گوید و شما را در خواب خرگوشی نگه می دارد.

خب، من هم چاره ای در این جا ندارم. هیچکدامتان حرف های من را نه می شنوید و نه می خواهید که بشنوید. بنابراین بجای خسته کردن خودم و فهماندن راه درست و عالی به شما. یک راه سخت تر اما با موفقیت بیشتر را می خواهم به شما معرفی کنم. بعد از آن نگاه کنید چطور پدر مادرتان از خدایشان خواهد بود که شما گل و گیاه گرامی را به من بسپارند تا آبیاری تان بکنم.

برای گفتن راه که سر جمع یک خط می شود و عمل به آن می تواند سخت باشد. باید چند پیش شرط را بدانید. اول این که من غر می زنم. دوم این که تمریناتم سخت خواهد بود و سوم اینکه، بماند. این پیش شرط سوم خصوصی است بین خودمان خواهم گفت.

خب بریم سراغ راه جدید که هیچکس به شما آن را نمی گوید. آن یک جمله است. به درس خواندن علاقه مند شوید. احتمالا پدر مادرتان خیلی این جمله را به شما گفته اند. از غرورمند ایستادنشان در برابر شما مشخص است که در دلشان می گویند. دیدی گفته ام ای  گل و گیاه من. اما آن چیزی که منظورم بود از این که این سخن را کسی به شما نگفته، جملاتی است که پشت آن است.

آخر چطور می شود چیزی که آن همه مصیبت دارد، بهش علاقه مند شد، با آینده ای نامشخص. خب جواب این است که شما ناچارا باید این مصیبت ها را به جان بخرید. پس کاری بکنید که تحمل این سختی ها یک هدف داشته باشد. هدف جواب اصلی شماست.

وقتی از هدف در تحصیل حرف میزنیم عموما هدف های بزرگ مانند مهندس شدن در ناسا، یا پزشکی معروف در ایران به ذهن ها میرسد. اما بیایید ای گل و گیاه من هدفتان را کوچک و کوچکتر کنید. بیایید کمی روراست تر صحبت کنیم. شما چند درصد از مغزتان که سالم و کارنکرده است کار می کشید؟ خیلی بخواهید خودتان را زجر دهید نهایتا 10 درصد خواهد بود که نصف آن اعمال بدنتان، مانند رفع حاجت است. حال نصف دیگر نیز بیشتر به شبکه های اجتماعی و بازی های اینترنتی و موزیک و ... مشغول است. نهایتا یک درصد برای شما می ماند که استفاده نمی کنید. حال اگر بخواهید سراغ رویا پردازی ها بروید و همان یک درصد را هم ضایع خواهید کرد.

کلید موفقیت افراد موفقیت استفاده درست و دقیق از همان یک درصد است. شما تصور کنید که یک منبع محدود از غذا دارید و جز آن چیزی در دست ندارید. آیا همه آن را در یک وعده می خورید؟ یا سعی می کنید به نوعی حساب شده و جیره بندی شده آن را مصرف کنید؟ در واقع مصرف نکردن آن با زیاد مصرف کردن آن منبع هر دو موجب مرگ می شود.

حال من در این سال تحصیلی از شما آن یک درصد را می خواهم. نه بیشتر و نه کمتر. شما باید زیر دستان من آموزش ببینید که چطور یک درصد مغزتان را کنترل، جیره بندی و استفاده کنید. این رمز موفقیت شما خواهد بود.

حال بیایید سه مطلب اخیر را یک جا بگوییم. جذاب شد. نه؟ اگر هم نشده باشد، به نظرم باید بشود. این دیکتاتوری من است. ما از علاقه به هدف و از هدف به واقعیتی عجیب به نام قانون یک درصدی رسیدیم. حالا خوب گوش کنید تا این سه را به یک دیگر زنجیر کنیم.

تا اینجا گفتیم که خیلی بخواهید خودتان را زجر دهید یک درصد از مغزتان در اختیارتان است پس درست نیست که تمام آن یا بیشتر آن را صرف رویا پردازی و فکر به چیزهای بزرگ کرد. از طرفی دیگر بی هدف هم نمی شود سیستمی کار کند. از این رو باید چه کرد؟

ذات هدف بزرگ در این است که بسیار گسترده است و آدم را به ورطه ای می کشد که مدام به آن فکر کند و فکر مدام یعنی یک درصد را تماما از دست دادن. بنابراین بجای استفاده از هدف بزرگ باید یاد بگیرید چطور هدف کوچک در زمان های کوچک داشته باشید.

الان منتظرید که بگویم چطور؟ خب آن وقت فکر می کنم باید تمام سال تحصیلی را به یکدیگر نگاه کنیم و سوسک های روی دیوار را بشماریم که همیشه در شمار صفر خواهد بود.

فکر کنم دیگر بهتر است از این مباحث خارج شویم. قصد من این بود که بدانید چطور و چگونه قرار است سال تحصیلی جدید را ادامه بدیم و دنبال چه هدفی هستیم. حال که گفتیم بهتر سراغ برخی مسائل کلی تر و عمومی تر بریم.

ای غنچه های باز نشده باغ زندگی، ای کسانی که قرار است در آینده کاره ای شوید. وقتی قرار است با یکدیگر یک سال را بگذرانیم بهتر است یک سری قوانین را بین خودمان حل کنیم و قرارداد هایی را ببندیم تا مشکلی در این مسیر برایمان پیش نیاید.

قانون ها اگر نبودند امروز دیگر جامعه ای نداشتیم و زندگی به شکل غار نشینی ادامه داشت. پس قانون در بدترین شکل می تواند برای انسان مفید و قابل استفاده باشد. در اینجا نیز قانون گذار، مجری قانون و دادگاه و قاضی و وکیل مدافع من هستم. بخندید. زیرا این خنده ها را همیشه دوست داشتم. و می دانم که فهمیدید چه گفتم.

قانون های من بسیار ساده و دوست داشتنی است. اول این که به ازای هر غیبتی که بکنید باید مجازات شوید. مجازات ما نه بدنی است و نه مادی. پس پدر مادرها نگران بدن نوگلان و جیب مبارکشان نباشند. این مجازات ها بسته به ایام سال متفاوت است و آن را با کمک دانش آموزان تعیین خواهیم کرد و مسلما آنقدر سخت گیرانه خواهد بود که رغبت به غیبت در دفع بعد بسیار کم خواهد شد.

قانون بعدی من این خواهد بود که دوست دارم همیشه بخندید. اگر نمره 19 را گرفتید و غم را در چشمتان ببینیم آن را 15 می کنم. اما اگر شاد باشید و بخندید همان 19 را با کمال میل ثبت خواهم کرد.

قانون های سوم و چهارم و پنجم و ششم یک سری قوانین محرمانه است که تنها خودم می دانم. اما قانون هفتم بسته به خانواده ها دارد. من از خانواده ها انتظاراتی دارم و لازم می دانم من را در این مسیر همراهی کنند. چرا که کودکان و فرزندان دلبند آن ها در مدرسه و محیط خانه قرار است زندگی کنند و اگر این دو در موازات یکدیگر باشند و تکمیل کننده کار یک دیگر می توان موفقیت بزرگی را برای این دانش آموزان در نظر گرفت.

از این رو لازم می دانم هر اولیا و پدر مادری به طور جدا و خصوصی با بنده جلسه ای داشته باشد تا بتوانیم قانون هفتم را به صورت مجزا و اختصاصی برای آن ها شرح دهیم.

خب عرایض بنده تمام و امیدوارم سال خوبی  را بتوانیم با یک دیگر شروع کنیم. امیدوارم من را همچون خانواده خود بدانید که این گونه اگر بشود بسیار میتوانیم راحت تر حرف یکدیگر را متوجه شویم.

تهیه کننده : توپ تاپ

مطالب مرتبط...

1 نظر

  1. امیریامیریsays:

    به عنوان یک معلم بسیار ترسناک و مزخرف نوشته شده و از حیطه ی روانی بسیار آسیب زننده ست