شعر درباره خداحافظی ، اشعار غمگین وداع گفتن

شعر درباره خداحافظی و ترک یار و دیار از انواع اشعاری هستند که مضامینی غمگین دارند. شاعرانی که به سرودن این نوع اشعار پرداخته اند به بهترین شکل ممکن خداحافظی و یا لحظه وداع را توصیف نموده اند. این اشعار را می توان در قالب اشعار سنتی و یا شعر نو نیز مشاهده نمود.

شعر درباره خداحافظی و وداعیه یکی از انواع شعر که در ادبیات ما به شکلی غنی به آن پرداخته شده است و آثار زیادی از شاعران مختلف در مورد وداع دیده می شود. مضامینی که در این نوع اشعار نهفته است در مورد خداحافظی و یا ترک یار نیز هستند. در این میان می توان اشعاری را در قالب سنتی و یا شعر نو مشاهده نمود. نمونه هایی از این اشعار را با هم می خوانیم.


شعر درباره خداحافظی

روز وداع گریه نه در حد دیده بود

توفان اشک تا به گریبان رسیده بود

نزدیک بود کز غم من ناله برکشد

از دور هر که ناله زارم شنیده بود

دیدی که چون به خون دلم تیغ برکشید؟

آن کس که جان به خون دلش پروریده بود

آن سست عهد سرکش بدمهر سنگدل

ما را به هیچ داد، که ارزان خریده بود

چون مرغ وحشی از قفس تن رمیده شد

آن دل، که در پناه رخش آرمیده بود

زان دردمند شد تن مسکین، که مدتی

دل درد آن دو نرگس بیمار چیده بود

روز وداع دل بشد از دست و حیف نیست

کان روز اوحدی طمع از جان بریده بود

شعر خداحافظی در قالب سنتی

ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا

چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا

ابر و باران و من و یار ستاده به وداع

من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا

سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز

بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا

ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی

چه کنی بند ز بندم همه یک‌بار جدا

دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم

مردمی کن، مشو از دیده خونبار جدا

نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این

مانده چون دیده از آن نعمت دیدار جدا

دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت

زود برگیر و بکن رخنه دیوار جدا

می‌دهم جان مرو از من، وگرت باور نیست

پیش از آن خواهی، بستان و نگهدار جدا

حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی

گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا

شعر خداحافظی از شهریار

به تودیع تو جان می‌خواهد از تن شد جدا حافظ

به جان کندن وداعت می‌کنم حافظ خداحافظ

ثنا خوان توام تا زنده‌ام اما یقین دارم

که حق چون تو استادی نخواهد شد ادا حافظ

من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم

نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ

تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین اما

به انعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ

بروی سنگ قبر تو نهادم سینه‌ای سنگین

دو دل با هم سخن گفتند بی صوت و صدا حافظ

در اینجا جامه شوقی قبا کردن نه درویشی است

تهی کن خرقه‌ام از تن که جان باید فدا حافظ

تو عشق پاکی و پیوند حسن جاودان داری

نه حسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ

مگر دل می‌کنم از تو بیا مهمان به راه انداز

که با حسرت وداعت می‌کنم حافظ خداحافظ

شعر خداحافظی که از انواع اشعار غمگین در باب جدایی سوده می شوند توصیفی بسیار دلنشین دارند.

شعر خداحافظی از یار

 یار به ما نکرد صبر و شکیب را وداع   

ناله ما اثر نکرد صبر و شکیب را وداع

یار نظر نمی‌کند ناله اثر نمی‌کند

غصه سفر نمی‌کند صبر و شکیب را وداع

یار زما کرانه کرد شرم و حیا بهانه کرد

صبر مرا روانه کرد صبر و شکیب را وداع

یار به عشق اشاره کرد عشق به ناله چاره کرد

جامه صبر پاره کرد صبر و شکیب را وداع

آتش عشق درگرفت ناطقه رخت بر گرفت

عقل ره سفر گرفت صبر و شکیب را وداع

آتش عشق تیز شد جان به ره گریز شد

باقی صبر نیز شد صبر و شکیب را وداع

عشق شکیب می‌برد جامه صبر می‌درد

کس غم ما نمی‌خورد صبر و شکیب را وداع

فیض ز عشق مست شد مست می الست شد

دین و دلش ز دست شد صبر و شکیب را وداع

شعر خداحافظی در قالب شعر نو

دلم شاخه ‌ای

که می‌خواهد با پرنده پرواز کند

دلم شاخه‌‌ای

که در وداع پرنده، تکان می‌خورد

پرنده‌ها از شاخه می‌پرند

شعر خداحافظی در قالب شعر کوتاه که دارای مضمون وداع می باشد.

بعد از تو

هیچ چیزِ آدم‌ها

جز لحظه وداعشان

برای من شور آفرین نیست

تهیه کننده : توپ تاپ

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...