اشعاری درباره مرتبت و شان امام زمان(عج)

امام زمان (عج) یک نهضت است. امام زمان (عج) یک حجت است. امام زمان (عج) باطل کننده هر چه باطل است که از نزد خداوند جل جلاله صاحب حق سرمدی آمده و روزگاری به چاک سینه زمین زلال عطوفت و رحمت ربانی هدیه خواهد داد. کویرها از وجود متبرکش دریا شوند. امام زمان(عج) برکت و حکمت است.

بدون شک مقام و منزلت امام زمان(عج) آنچنان برجسته و شامخ است که با چند شعر و جمله در وصف ایشان نمی توان حق مطلب را ادا کرد. امام زمان برای شیعیان جهان سرچشمه نور و رحمت و هدایت است. کسی که رهایی بخش اسیران و نوازش کننده یتیمان و تسلی دهنده قلبهای داغدار است. امام زمان (عج)یک نهضت است. امام زمان (عج) یک حجت است. امام زمان (عج) باطل کننده هر چه باطل است که از نزد خداوند جل جلاله صاحب حق سرمدی آمده و روزگاری به چاک سینه زمین زلال عطوفت و رحمت ربانی هدیه خواهد داد. کویرها از وجود متبرکش دریا شوند. امام زمان(عج) برکت و حکمت است. فلسفه هر چه حقیقت است  و سر منشا هر چه اصالت است. هر گیاه و رستنی و درختی در زمزمه های زیبای او به سماع درآیند و ظلم به ناپیدا می گریزد. تظلم به پایان می رسد و شأن آدمی به او باز می گردد. 

شعر جدید درباره امام زمان

منتظران مهدی(عج) همچنان روزها و شبها و ساعات و دقایق و آنات بی شماری را هر دم و هر لمحه و هر ذره گوش به گام های او دارند تا برسد و جباران را مقهور قهر الهی سازد. تا آن زمان قدمگاهش را در سراسر این کره خاکی پاک کنیم و با گلاب ناب لبهای روزه دار شستشو دهیم. منتظران عطش زده و مشتاقان و شیدا دلان این دیار و اقالیم این ارض موعود چشم به دروازه های غربتش دوخته اند. امام زمان(عج) که بیاید در رکابش جان فشانند و سر ببازند. امام زمان(عج) که بیاید مسیرش از نور و سنبل و ریحان می گذرد و جلوسش بر پلک هر مشتاق و هر دلداده ای است که  قرن ها و هزاره ها در رویای ظهورش بوده است. می دانید هنوز که هنوز است حق مطلب ناگفته مانده است.  گفتن و نوشتن از منزلت امام زمان(عج) از کهکشان گفتن است زمانی که خود جز ذره ای بیش نیستیم.

شعری از حمید سبزواری در هجر و وصف امام زمان (عج)

بخت خفته

چو یار نیست بگو تا بهار برگردد

بهار خوش بود آن دم که یار برگردد

گر ای نسیم، سر کوی یار من داری‏

به او بگو که به سوی دیار برگردد

گلم به همراه گل رفت و داد پیغامم‏

که با شکوفه به دیگر بهار برگردد

شکوفه در چمن آمد بدو پیام دهید

به پاسداری قول و قرار برگردد

رواق دیده بیاراستم به گوهر اشک‏

بدان امید که آن غمگسار برگردد

چو تاک خشک به هر سو گشوده‏ ام آغوش‏

که بر فسرده تنم برگ و بار برگردد

به رنگ و بوی گل از دل نمی‏رود

غم ما مگر به بزم گل آن گلعذار برگردد

خروش زاغ و زغن رونق بهار شکست‏

خدا کند به گلستان هزار برگردد

شکایت دل ما بر سپهر عرضه کنید

که بر مراد دل هوشیار برگردد

امید وصل ندارم به بخت خفته «حمید»

مگر که بخت من و روزگار برگردد

هجرانی های دلدادگان امام زمان(عج)

ای امام زمان(عج)

عمر اگر صد سال باشد که من باز هم باید بمیرم و بمیرم و آن روز را به چشم نبینم. عمر اگر اینقدر کوتاه است که یک سده در فراق بسوزم و به انتظار صبورانه در خود بسوزم و بی صدا به ناله های هر شبان و روزانم رنگ لبخند شوق ببخشم که بیاید. من رسم و راز صبوری نمی دانم. من راه عاشقی بلد نیستم. بیا و تمامت من را آباد کن. ای که ویران از ذکر بی توام. هر روز از استعاره های بی امام زمان(عج) ویران می شوم. از ذکر نیامدنت کور و آوار.

شعر نو و زیبا در وصف امام زمان

شعر نو در وصف امام زمان(عج)

 جمعه بیاید

جمعه همیشه

کنار بساط گلدان و

حوض نقلی خانه

لبِ مهربانی های  گل داده مادر

در باغچه

به نام گل محمدی

و

 رازقی 

و لبخندهای

پدر

در قاب عکس خاطره شان

که دیگر

نیستند

و

خیال کودکیم

و

وصف حال شوری که از

آهنگران و فخری و کویتی پور

 می گیرم

کنار رحل

و

جانمازی

 و تسبیح

چفیه در گردن

و بوی

عطر خاک

و

کلاهخود بی سر

 و سری بی کلاهخود

به مناره ها چشم دوخته ام

 و

اذان ظهری

دوباره

 و

جمعه ای دیگر

و جمعه ای دیگر ...

شتابان می آیند

کدام را برای خودم نگه دارم

خدابا

اختیارم ده

تا فقط یک روز

یک جمعه

یک ساعت

یک دقیقه که

او می آید

باشم و دیگر نباشم

 یا تمام روزها

تمام سالها مرده باشم

 و آن روز همان یک دم

زندگیم ده

همان مرا بس است

که آن زمان

که به قدر هزاره ها زیسته ام ...

به کدام یک باید شک کنم؟

به لیاقت خودم؟

به شایستگی پاهایی که ندارم؟

به نفرین مدامم بر تنانگی دیگران؟

راه را پوشانده اند

دجال سرخ

از غرب وحشی

یا

غرب وحشی

با دجال سرخش

در نقیر می دمد

و

در نفیر است

من می دانم و اعتقادم این است

که باغچه ام دشت آبادان است

و سینه ام قدمگاه تو

می دانم و می دانی که

سده ها کوتاهند

و هزاره ها بی معنی

زمان حکم عبث دارد

و هر چیزی بیهده است

تا بیایی

ومعناها از تو

معنی شوند

گرچه

اندوه انتظارت لذتی دارد

که ماهی به آب

نه،

آب به ماهی

می بخشد

که هوا به من نفس بریده

و من نفس بریده به

هوای آزاد...

اکنون

 اشتیاق هم، عطش است

سیرابی محض هم، عطش است

زمانِ بی امام زمان(عج)

سراب است

هر خواب من بی حضورش

در حکم کابوس است

حضورت ای امام زمان(عج)

لطافت زندگیست...

ظهورت،

رویای جاوید هر بنده

که در سرش سودای

آزادی می پروراند.

می دانم و می دانی

مهدیا

دور و دیر است دیگر

مهدی بیا

مهدی بیا...

هر جمعه من در

ظلمت افکار خود

بی وقفه بر سنگ و سبو سر می زنم

هر جمعه من با یاد تو

در ظلمت افکار خود

دمادم و بی دغدغه

با یاد یار

بر آسمان انتظار

بی پرس و جو

منور می زنم...

شاید بیایی

ای شه شکار شب شکن

ای مهدی بی باک من

شاید بیایی ای ماه ظلمت سوز من

ای مشعل شب سوز من...

باید بیایی ...

اشعار زیبا در مورد امام زمان

درباره امام زمان(عج)  از زبان دیگران

بی بی می گفت امام زمان(عج) شکل یک فرشته است. فرشته ای که چهره مبارکش پر نور است. بی بی می گفت قد بلندی دارد  و لباسی از جنس لطافت های ناشناخته عالم به تن دارد. بی بی می گفت امام زمان(عج) شمشیری دارد از جنس ستاره و الماس. می گفت او که بیاید یعنی خدا به آدمها رحم کرده است و در کنار ظلم آدمها حتی گیاهان و حیوانات هم نفس راحتی می کشند. بی بی می گفت امام زمان(عج)  تمثال چندان زیبا و وصف ناشدنی دارد که در فهم و عقل آدمها نمی گنجد. بی بی می گفت وقتی امام زمان(عج) ظهور کند بره ها با خیال راحت کنار گرگ های گرسنه می چرند و آدم ها آنقدر خوب و وارسته می شوند که تمام تفنگ ها و گلوله ها و طناب های عالم را به قول خودش چال می کنند. بی بی می گفت امام زمان(عج) که بیاید آدم ها اندیشه و فکرشان تطهیر می شود. گویی شیطان دیگر چاره ای جز فرار ندارد. صدای جزو ولز سوختن شیاطین بلند است. می گفت آن دجال عجیب و غریبی که پوستش سرخ است چاره ای جز تعظیم و شکست ندارد. تا مدتها از خانه ظالمان جوی خون جاری می شود و از کلبه تهیدستان عطر حضور می آید. ما می پرسیدیم:

-بی بی عطر حضور دیگر چیست؟

می گفت عطر حضور گرانبها ترین عطر عالم است که سالها از اشک مشتاقان ظهور امام زمان(عج) و عصاره نایاب ترین گل های خلقت و مشک هزاران آهوی گریز پا جمع آوری شده است. این عطر فقط بر جامه فاخر امام زمان(عج) نشسته است. این عطر در سراسر گیتی گردانیده شده است و به نور ستاره ها تطهیر شده است و تمام قدمگاه امام زمان(عج) را آکنده است.

بی بی گریه می کند. یاد عطر حضور می افتم. یاد امام زمان(عج) می افتم. با خودم می گویم. حتما او را که دیدم عطر حضورش را برای بی بی می گیرم. من آن زمان رویایم همین بود. حالا می گویم آقا که آمد. امام زمان (عج) که بیاید از بی بی  حتما برایش خواهم گفت. مطمئنم آن روز هوا بیشتر از همیشه بوی عطر حضور می دهد.

شعر استاد علی معلم برای تولد امام زمان(عج)

چشم نرگس روشن ای گل آمدی

از تو خرم گلشن ای گل آمدی

تا تو زی عالم کنی پا در رکاب

کرده دریا جوشن ای گل آمدی

« منتظران را به لب آمد نفس

ای ز تو فریاد به فریاد رس»

***

جان جهان کجایی جان جهان کجایی

بر ما جهان سر آمد وقت است اگر بیایی

ای‌شاه شاه شاهان سلطان بی‌پناهان

خورشید صبحگاهان وقت است اگر برایی

چند از شبان تیره خشم شبان خیره

ای دست و تیغ چیره دستی اگر گشایی

داد از خران زرتشت خیل کتاب بر پشت

خلق ز حق فرامُشت وین مایه حق نمایی

بیداد قریه را سوخت فانوس گریه افروخت

سر بر کن ای کدیور تنها تو کدخدایی

شعر آقاسی درباره امام زمان

شعر مرحوم آقاسی برای تولد امام زمان(عج)

خبر آمد ، خبری در راه است

سرخوش آن دل که از آن آگاه است

شاید این جمعه بیاید ، شاید

پرده از چهره گشاید ، شاید

با همه لحن خوش آوایی ام

در به در کوچه تنهائی ام

ای دو سه تا کوچه ز ما دور تر

نغمه تو از همه پرشور تر

کاش که این فاصله را کم کنی

محنت این قافله را کم کنی

کاش که همسایه ما می شدی

مایه آسایه ما می شدی

هر که به دیدار تو نایل شود

یک شبه حلال مسائل شود

دوش مرا حال خوشی دست داد

سینه ما را عطشی دست داد

نام تو بردم لبم آتش گرفت

شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرام جان من است

نامه تو خط امان من است

ای نگه ات خاستگه آفتاب

بر من ظلمت زده یک شب بتاب

پرده برانداز ز چشم ترم

تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نفست یار و مددکار ما

کی و کجا وعده دیدار ما

 *******

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد

به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم

تویی که نقطه ی عطفی به اوج آیینم

کدام گوشه مشعر کدام کنج منا

به شوق وصل تو در انتظار بنشینم

روا مباد که بر بنده ات نظر نکنی

روا مباد که ارباب جز تو بگزینم

چو رو کنی به رهت درد و رنج نشناسیم

ز لطف روی تو دست از ترنج نشناسیم

*******

ای زلیخا دست از دامان یوسف باز کش

تا صبا پیراهنش را سوی کنعان آورد

ببوسم خاک پاک جمکران را

تجلی خانه ی پیغمبران را

خبر آمد خبری در راه است

سر خوش آن دل که از آن آگاه است

شاید این جمعه بیاید شاید

پرده از چهره گشاید شاید

دست افشان پای کوبان می روم

بر در سلطان خوبان می روم

می روم بار دگر مستم کند

بی سرو بی پا و بی دستم کند

می روم کز خویشتن بیرون شوم

در پی لیلا رخی مجنون شوم

هر که نشناسد امام خویش را

بر که بسپارد زمام خویش را

امام زمان(عج) و حیرت یکباره عالم

همچنان که تولدت حیرت بود و آمدنت بشارت اینک به جرعه ای حضور سیر آبمان کن. دریا از اشک سرشار شد. باغ از گل به مرز جنون رسید. مسیرها پر از ابریشم و جاده های سنگلاخ پوشیده از پرنیان و کوه ها و گردنه ها مفروش از سبزه و شبنم. زنبورها در کندوهای شان شهد سلام بر مهدی(عج) را گذاشتند. در کام ما مشتاقان سلام بر تو هر روز تازه و تازه تر است. دستها سایبان چشم بر افق نظاره می کنم ابرها رخش تو هستند و ستارگان ذراتی بی نام که از نام تو شهرت و حرمت می گیرند. ای خوش نام ترین سردار به روزگاری که آبادیش در واژگان عالم ویران به نسیان رفته است دل بیقرار ما را دریاب. ویرانه قلب ما را آباد کن. در روزگار زخم و غربت به حضوری دل ناشاد ما را شاد کن. امام زمان(عج) به ما رسم تبسم و توکل را بیاموز.

امام زمان(عج)

این نام تو

با ما چه کرد؟

نام تو تازه و گرچه

مکرر

است

 و

 لیکن همواره

چون شبنمی

تر است

کور را بینا می خواهد

ناشنوا را

 شنوا

خسته را آسوده

می خواهد

بیمار را

تیمار

می خواهد

این نام تو که

انگبین حاضر است

من

بیزاری مطلق

از

هر چه غیر

توست

ذهن من

از نام تو

هر بار

 لمالم

 و

پر است

وصف الحال مشتاقی با امام زمان(عج)

من قلب مستمندی دارم که از دنیا آکنده است. از همان لحظه که نیت کردم تا به صف انتظار بپیوندم دروازه های روحم را به روی هر چه صفا و پاکی و خلوص است گشوده ام. امام زمان(عج) شفا دهنده ی قلب های بیمار است. من قلب بیماری داشتم. بیمار و مستمند. در کاخ و جواهر و اتومبیلهایم و در بین مجموعه ای از چیستی های بی چند و چون و بی قاعده آرمیده بودم. سوال از من ممنوع بود و جواب غیر ممکن. هر چه صلب و سخت و نابوده بود در من بود. من بوی این دنیا می دادم. بوی دلتنگی و له له زدن و عطش... بوی غربت هر چه آدم بی کس و آدم لرزان و بیمار است. بوی یأس و نومیدی های این جهانی...بوی بدون تسبیح سراغ نمازهای به تعجیل رفتن...سراغ ورد های نابلد رفتن. سراغ هر چه نبوده و نشد که باید رفتن، رفتن... سراغ هوس و هوا و لجن رفتن.  امام زمان(عج) به خوابم آمد. زنهارم نکرد. لبخندم داد. انکارم نکرد. قفل زنگار بسته دروازه ای را در تاریکی نشانم داد. دروازه ای که چون قلبی می تپید. سینه ای را به من نشان داد که از نفس های خودم سرشار بود. آدمی را به من نشان داد که بیشتر از خودم شبیه خودم بود...امام زمان(عج) انکارم نکرد. اصرارم نکرد. امام زمان(عج) اشکهایم را پاک کرد. من از قبل غل و زنجیر دور پاهایم را ندیده بودم به اشارت او دیدمشان. به اشارت او فهمیدم ...درک لحظات اسارت را. از شیفتگی های این جهانی جیغ بلندی یادم بود و از حیرانی آن جهانی یک دنیا سرود و زمزمه پنهانی که مرا نهیب می زد به آدم شدن. امام زمان(عج) همان یک بار به خوابم آمد. بین رویا و کابوس او را دیدم. توبه کردم. وقتی امام زمان(عج) رفت. او لبخند زد و من گریه کردم. او نوازشم کرد و من پیراهن نورانیش را بوسیدم. این رویا بود...امام زمان(عج) همواره رویای من است تا ظهورش برسد. چرا که او لذت آدم شدن را و حلاوت دیگر گونه شدن را به من بخشیده است. 

اشعار دو بیتی برای امام زمان
دو شعر از فیض کاشانی در وصف امام زمان(عج)

گفتم  : که روی خوبت , از من چرا نهان است                    گفتا : تو خود حجابی , ورنه رخم عیان است !

گفتم : که از که پرسم , جانا نشان کویت                              گفتا : نشان چه پرسی , آن کوی بی نشان است !

گفتم : مرا غم تو , خوشتر ز شادمانی                                       گفتا : که در ره ما , غم نیز شادمان است !

گفتم که سوخت جانم , از آتش نهانم                                   گفت آنکه سوخت او را , کی ناله یا فغان است !

گفتم : فراق تا کی؟ گفتا که تا تو هستی !                              گفتم : نفس همین است گفتا سخن همان است !

گفتم : که حاجتی هست , گفتا بخواه از ما!                                  گفتم : غمم بیفزا , گفتا که رایگان است !

گفتم : ز فیض بپذیر , این نیم جان که دارد                                 گفتا : نگاه دارش , غمخانه تو جان است !

                                                           ****

خوشا آن سر كه سوداي تو دارد خوشا آن دل كه غوغاي تو دارد

ملك غيرت برد ، افلاك حسرت نوني را كه شيداي تو دارد

دلم در سر تمناي وصالت سرم در دل تماشاي تو دارد

فرود آيد به جز وصل تو هيهات سر شوريده سوداي تو دارد

دلم كي باز ماند ، چون به پرواز واي قاف عنقاي تو دارد

چو مرغي مي طپم بر حاصل هجر كه جانم عشق دریای تو دارد

دل و جان را كنم ماواي آن كو دل و جان بهر ماواي تو دارد

نهم در پاي آن شوريده سر ، كو سر شوريده در پاي تو دارد

فدايت چون كنم ، بپذير جانا چرا كين سر تمناي تو دارد

چگونه تن زند از گفتگويت چو در سر فيض هيهاي تو دارد

                                                                  

امام زمان (عج)، نشانه راه

امام من. ای  امام زمان(عج)

هر کس به راهی می رود که نشانه ای برای آن دارد. بی نشانه رفتن خطاست.

 هر کس از طریق راهبری می رود که مسیر را نیک می داند. هر کس از راه علامتی به نتیجه ای می انجامد که بی علامت دل به دریا زدن سهو است.

نشان من به وصل می رسد. من از بوی تو نشان می جویم. از روی تو نشانه... من راه تو می پویم. به شوق تو راه می جویم. راه اگر به مقصد نرسد مادام تو دلیل راهی، رسیدن بسیار نزدیک است. حرف از تو که باشد راه عین الیقین رسیدن است. محال، عین ممکن است. جد و جهد نرسیدن، وصال مطلق است. شُکری و شکرانه. ای حلاوت تمام قندهای عالم. امام زمان(عج) ارض موعود تو هرگز بی غروب مباد که بازگشتی هم هست. ای موعود همیشه. ای امام زمان(عج) بتاب که ظلمات را از هم بشکافی.

شعر در مورد تولد امام زمان
شعری از استاد شهریار به مناسبت تولد منجی عالم بشریت مهدی موعود، امام زمان(عج)

چه دریایی است میلاد عظیم نیمه شعبان

که هم با کشتی نوح است و هم با ورطه طوفان

کجا میلاد مهدی(عج) انفجار کوره خورشید

که از یک سو همه نور است و دیگر سو همه نیران

چه میلادی که جبران می کند هر جا شکست دل

چه میلادی که با هر چه غرامت می دهد تاوان

ذخیره است از خدای خود که در آخر الزمان

باید به قسط و عدل پر سازد جهانی کو؟  پر از عصیان

پس از غیبت در این 10 قرن تنها

یک تذکر بد نبود از امت آماده اش با عهد و با پیمان

ولی امسال میلاد است و میعاد ظهورش

هم که امت در جهاد راه دین جان می کند افشان

شفق خون شهیدان بود و فخری چون خمینی

زد و از این فجر الهدی خورشید مهدی(عج) می شود رخشان

به پایان می رسد «حشر مکذب» آنچه قرآن گفت

که نامش «محشر صغری» است لیکن شبهه در اذهان

هزارش سال بود از محشر طاغوت بدبختش

به جان خود جهنم را خرید از آن همه طغیان

کنون هم «محشر کبری» و حشر صالحان باشد

که باید محشر صغرای شیطان را دهد پایان

که قرن دوم دین است و جنگ دومش با کفر

خدا این جنگ را خود «عند ربک» خوانده در قرآن

از این زیدان جان افشان که غوغا می کند

پیدا است که ارواح عظیم الشان می تابند در ابدان

در این طوفان که با تعبیر قرآن «اول حشر» است

همانا کاخ استکبار ظالم می شود ویران

جهاد آخراست و صالحان و صابران در جنگ

بهشت جاودان یابند و بعضا روضه رضوان

 پیشنهاد ویژه :

عکس نوشته در مورد امام زمان (عج)

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...