عکس نوشته سراغمو نمیگیری

نوشته شده توسط مدیر · در۰۳ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۲۷.

گاهی سراغم را بگیر ، حالم را بپرس ،نگذار فکر کنم چه پیش پا افتاده بوده ام ،که بعد از آن همه خاطره فراموش شدم ! عکس نوشته ، متن و شعرنوشته های این مطلب از توپ تاپ با موضوع ( سراغمو نمی گیری ) تهیه شده است که یک نوع گلایه از طرف مقابل است ، در ادامه میتوانید البوم کامل این تصاویر را شاهد باشید.

***************************

یه روز بالاخره این گوشیو میندازم یه پوشه سالها خاک بخوره و فقط با کسی حرف میزنم که بیاد زنگ خونمو بزنه سراغمو بیگیره !

وقتی میگویم دیگر به سراغم نیا ، فکر نکن فراموشت کرده ام یا دیگر دوستت ندارم نه من فقط فهمیده ام وقتی دلت با من نیست بودنت مشکلی را حل نمیکند تنها دلتنگ ترم میکند...

***************************

***************************

***************************

***************************

عکس نوشته تا سراغمو نگیری سراغتو نمیگیرم

***************************

***************************

سراغ از ما نمیگیری ، چرا سراغی ازم نمیگیره

***************************

***************************

سراغم را نگیر
دیگر نیستم
من در خاطره ها مردم و رفتم
حتی خودم هم نیستم گم شده ام
تو هم دنبال من نباش گم میشوی
من که سراغت بودم گم شدم
تو نیز سراغم را نگیر
شاید که در پیچ های درونت گم شوی
و به عشق دل مباز
امروز حقیقتی در کار نیست
مثل من که دیگر نیستم...

سراغ من را نگیر ... !
تویی که عاشق زمین بودی
و بر پنجره ی دل من
رگبار شدی
تویی که رفتنی بودی
ولی از ماندن
بخار عشقت
بر شیشه ی دلم خواندی
تویی که جای دستهایت
روی دلم مانده
اما آغوشت از آن زمین بود
باتوام
تویی که زمین در آغوش قطره هایت رویید
دیگر نیا
دیگر نبار
دیگر پنجره ی احساسم را نکوب

چرا دیگر سراغم را نمی گیری؟
نمی خواهی بدانی زنده ام یانه؟
نمی خواهی بدانی در کدامین کلبهء متروک تن گندیدهء عشق ترا جستم؟
چرا اورا رها کردی؟
چرا عشق مرادر بی کسیهایم رها کردی؟
چه سان بگذاشتی تا عشق پاک من بمیرد در میان کلبه ای متروک؟
و من اینک من برایت هدیه آوردم بقایای تنی را که میان کلبه ای پوسید.

روزی میرسد که مرا نمیبینی
ولی میدانم حتی سراغم را نمیگیری
نمیپرسی اسمم چه بود؟
نمیپرسی چرا امد و چرا رفت؟
با اینهمه لحظه ی اخر که میرسد
دلم طاقت نمیاورد من در خودم دور از چشم تو
فرو میریزم مثل دیواری که همه به ان تکیه دادند
ولی هیچ تکیه گاهی نداشت
میمیرم مثل اه فرهاد کوهکن و مثل اشک پرسوز مجنون
اری میدانم روزی میرسد که بی تفاوت از کنارم میگذری
وحتی وقتی شماره ات را میگیرم میگویی "شما؟"
و میدانم سالها ان "شما" لالایی شبهایم میشود
وقتی در اتاقم منزوی نشسته ام
و خاطره هایمان را یک به یک مرور میکنم
به سادگی روح از تنم جدا میشود و مرگمم فرا میرسد
می بینی اخرش هم پای قولم ماندم
گفتم که عاشق میمانم و عاشق میمیرم
شاید خنده دار باشد داستان گریه دار دلم
شاید حتی عاشقان هم به عشق یک طرفه ام بخندند
اما مطمئنم همه به اینکه من سال ها چهره زیبای تورا
در ذهنم نگه داشتم غبطه میخورند

فراموشی!فراموشی!سراغم را ‌نمیگیری؟
غبار آلوده ام،از من، غبار آیا نمیگیری؟
خزان در گوش این بستان سکوت یاس میخواند
پس از یک سال بارانی،بهارم،پا نمیگیری؟
مجال روزگار من فقط یک خواب کوتاه و
تو آن رویای طولانی که در آن جا نمیگیری
بیا مردانه جامم را نگاه تازه ای پر‌کن
مرا دلخوش به آنی کن که چشم از ما نمیگیری
بیا در خاطرم بنشین خیالم را پریشان ‌کن
مرا درگیر خوابی کن که تا فردا نمیگیری...

سراغم را نمیگیری،نگو که رفتم از یادت
حسابی خسته میشم از نبودن ها و غم‌هایت

اگر روزی گرفتی سراغم را خوب من
خودم ز حال خودم بی خبرم
نمیدانم ، شاید جایی در همین نزدیکی
درگیر دلهره های یک برگم
در اولین بوسه به بارانش
و شاید در غروبی سنگین
زیر نگاه هوسناک شهر
شعر میخوانم برای روسپی شهر
و او را شاخه گلی می بخشم
اگر روزی گرفتی سراغم را
خوب من ساعت پنج غروب
در همان کافه پاییزی و مهجور نشین
چنگ بر حجم سیاه شب گیسوت بکش
و در فنجانت در همانجا که رد لب تو می شکفد
یک وجب شعر بریز تا که تبخیر شوم در عطش دستانت

تو که نام نیک داری به سراغم آی امشب
تو که پیچک بهاری به سراغم آی امشب
تو که بوی عشق داری تو که چهر ماه داری
تو صدای آب جاری به سراغم آی امشب
گل با صفای گلشن ز برای آنکه امشب
به سر آیدم خماری به سراغم آی امشب
خبر از چو من چه داری تو که دائم الشرابی
قسمت به می که باری به سراغم آی امشب
دل عاشقان شکستن چو سکوت را شکستن
نشکن سکوت ساری به سراغم آی امشب
تو که واسط خدایی تو که راه کبریایی
تو که کاشف غباری به سراغم آی امشب
دل بی قرار ما را ببری به عرش بالا
اگرم ندای آری : به سراغم آی امشب
به سراغم آی امشب بفکن دلت به دریا
به سراغم آی آری به سراغم آی امشب

سراغم را نگیر
دیگر نیستم
من در خاطره ها مردم و رفتم
حتی خودم هم نیستم
گم شده ام
تو هم دنبال من نباش
گم میشوی
من که سراغت بودم گم شدم
تو نیز سراغم را نگیر
شاید که در پیچ های درونت گم شوی
و به عشق دل مباز
امروز حقیقتی در کار نیست
مثل من که دیگر نیستم...

گفتم که ای دل ای دل ‍ حالا چه وقته خوابه
عشق اومده سراغم منتظره جوابه
دل گفت بزار بخوابم این یکیم یه خوابه
عشقی که من شناختم فقط توی کتابه
می خوام پلی بسازم آخه پلها خرابه
عاشق شدن گناهه حالا چه وقت خوابه
خوب بودن زیادی خودش یه جور عذابه
گفتم که ای دل ای دل ‍ جوونیمو میزارم
گفت ای عزیز میدونم فردا روزها بیچارم
جوونیو تو خامی شکست به دل میارم
گفتم که ای دل ای دل ‍ حالا چه وقت ایناست

نازنین بیا سراغم ، که تو رو کم داره این دل
بی تو رو به انقراضم ، مثِ یه طلسمِ باطل
عزیزم بیا سراغم که بی تو تنهاترینم
که بدونِ تو همیشه ، یه گوشه تنها میشینم
غزلک بیا سراغم ، که تو رو کم داره شعرم
بی تو مثل ِ یک کویرم ، بی تو خیلی زود میمیرم
نازکم بیا سراغم ، بی تو من مثالِ خاکم
بی تو من پر از سیاهی ، با تو اما پاکِ پاکم
مهربون بیا سراغم ، بی تو خالیه کتابم
بی تو پوچِ پوچِ پوچم ، مثِ نقشِ یه سرابم
گلِ من بیا سراغم ، تا که بشکفه ترانه
تا که پر بشم دوباره از یه حسِ شاعرانه

یاد تو هر شب اینجا به سراغم می آید
شب که نه ، لحظه به لحظه به سراغم می آید
تا وصال سحرم با شب ظلمت برسد
جای آبی که عطش برگیرد ، اشک چشمم به سراغم می آید
مینوسید قلمم هر چه بود و بشود بگذشت دگر
تا که چشم خسته میبندم،یاد چشمان تو به سراغم می آید
عجب این است که دل خسته و بکشسته تو را میخواند
چه کنم تلخی بی تو ماندن به سراغم می آید
کاش میشد در فراقت مست گردم تا فراموشم شود
لیک با هر جرعه این زهر لعل لبهای تو به سراغم می آید
خسته ام زین بی تو ماندن های تلخ تلخ
نفسم تا به تلاطم افتد ،عطر نفسهای تو به سراغم می آید

دلم بعد از این همه دوری تنگ شده برای یک باهم بودن .
بیا دوباره به سراغم مثل قدیم، ،کنارم بنشین ، تا برایت شعر بخوانم .
انوقت ، من سکوت میکنم و تو شعرهایت را بخوان .
تا تسکین دهد درد این جدایی را .
بعد در اغوشت به خواب میروم از خوشحالی.

تهیه کننده: توپ تاپ