عکس نوشته دیدار تو درمان من است

نوشته شده توسط مدیر · در۰۸ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۰۸.

عکس نوشته های زیبای دیدار تو درمان من است ، را که در طراحی ها و تصاویر زیبا تهیه شده در این مطلب از توپ تاپ شاهد هستید ، متن ها دلنوشته ها و یا شعر نوشته هایی که بیشتر در ارتباط با معشوق نوشته شده و برای دیدار کردن لحظه شماری می کند ، در ادامه همراه باشید

خنده ات در من نشات آورده است
زیرچشمی دیدنت یک زندگیست
دل به عشق گر نهم مجنون شوم
ترک کویت اوج یک دیوانگیست!
***
این کلبه چون آتشکده زندان من است
بیمارم و دیدار تو درمان من است
هرچند که تنها و غریبم اینجا
از عشق تو صد خاطره مهمان من است
***
غمگینم و دیشب ز غمت جانم سوخت
چون توبه نمودم همه ایمانم سوخت
تنها اثر از عشق تو در چشمم بود
افسوس که توفان شد و چشمانم سوخت
***
نگارا چه سازم دلم در گرفته
به مرگش غم و درد لشکر گرفته
دلم مدتی گشته بود رام رامم
ولی باز شور و تب از سر گرفته

می گویند :
دل خانه عشق است
و عشق زائیده محبت
و محبت ، دیدار است
و دل خانه دیدار
و دیدار درمان است
بهر جانهای بیمار
و بیمار عاشق است
و عاشق دیوانه
پس بیایید تا که خورشید بیدار است
آن را با عشق پیوند دهیم
تا خورشید هیچ عاشقی غروب نکند

نقش رخت بر دل من ماندنی است
قصه ی جانسوز غمت خواندنی است
ای که نگاهت زده آتش به جان
یاد تو کی از دل من راندنی است
دیده ز دیدار تو درمان شود
ای که رخت چون رخ مه دیدنی است
دانه ی عشق تو به دامم نهاد
مرغ دلم بی غم تو مردنی است
باغ نگاه تو پر از عشق و نور
گو که در این باغ صفا چیدنی است
در ره تو تیر به چشمم نشست
دیده و جانم پی تو دادنی است

امرروز بیا شبیه و یک دل باشیم
چون آبی دریا لب ِ ساحل باشیم
یک دست مثالِ نبض احساساتت
در هر تپشی عمیق و کامل باشیم
**
پرسی که چرا دورم و در نور نباشم
من مشتری سورم و یک جور نباشم
یک گل سحری غنچه ی جانش گل کرد
بایدبدوم در دل و انگور نباشم
**
عاشق که به دیدار به درمان آید
چون عشق نبیند به لبش جان آید
سخت است شنا در دل این اقیانوس
تنها چو شدی غرق همان آن آید

مرا امشت غمی در دل نهان است که جز دیدار تو درمان ندارد
بیا امشب دمی بر ما نظر کن که این دل دیوانه آرام گیرد از درد
اگر امشب نیایی در نگاهم بدان تا عمر دارم بیقرارم .
دوباره عشق تو در بجوشید بیا این دل ز عشق تو خروشید
طبیبا مرحمی از عشق بگذار که شاید آرام گیرم از غم عشق

دیوانه ام و عاشقم انگار عجب حال غریبی است
آشفته شده رشته افکار عجب حال غریبی است
از فکر تو و عشق تو و یاد تو من خواب ندارم
شب تا سحر از عشق تو بیدار عجب حال غریبی است
حال دگری دارم و گویی که جهان نو شده انگار
این حال دگرگون و دگر بار عجب حال غریبی است
دنیا شده زیبا همه جا عطر دل انگیز تو جاریست
هر روز شود بوی تو تکرار عجب حال غریبی است
هر بار که از یاد تو پر گردم و محو تو شوم من
در اوج جهان می روم هربار عجب حال غریبی است
این حس قشنگی که من از عشق و صفای تو گرفتم
خود گشته همه منشا اشعار عجب حال غریبی است
هر بار که می نوشم از آن چشمه پر مهر زلالت
سیراب نمی گردم از این کار عجب حال غریبی است
در پوست نمی گنجم و آرام نگیرد دلم هر بار
از شوق تو و لحظه دیدار عجب حال غریبی است
گر عشق تو رسوای دو عالم کندم باک ندارم
هرگز نکنم عشق تو انکار عجب حال غریبی است

غرق در بوسه تو احساس من است
اين قصه خوب روياي من است
ابروي خمت عصيان من است
چشم سيه ات فردوس من است
ناز سخنت آرام من است
لبخند لبت سامان من است
سيماي رخت درمان من است
اين فكر كه در ياد توام
دنياي من است