جملات پدر برای پدران اسمانی + عکس نوشته

پدران آسمانی

 

جملات و عکس پدرانی که آسمانی شدند

 

 

نانکه اره ی کند از درخت میگذرد

سه شنبه بی تو و یادت چه سخت میگذرد!!!!!

 

پدر جان ببین به سرم چه آمده...
ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﻓﺖ

ﭘﺎﺋﯿﺰ ﺭﻓﺖ

ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻭﺩ ،،،

ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ ـ

ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ ﺑﺎﺍﺍﺷﺪ 

 

 

اشکهایم فقط پدر را میشناسد....

شک کن !
به همه چیز شک کن !
کسی که باید باشد نیست و من هنوز زنده ام و این یعنی یک جای کار میلنگد
دلتنگم . . .

 

 

 

 

وقتی نباشی پدرخاطراتت بپچاره ام میکنند

 

چی بنویسم واسه تو تا بدونی چه حالیم؟

چطور پنهون کنم بغض تو نوشتهام که نشکنه دلت؟چطور باید غم چشمامو از
نگاه ها قایم کنم؟ خستگی هامو از صدام چطور باید پنهون کنم؟

بسه دیگه جنگیدن

تموم کن این فاصله رو

 دیگه نمی خوام پنهون کنم غصه هامو جونم رسیده به لب.

نه ...

نه ...

هیچی نگو...

آروم ام نکن...

دیگه چشمام رسوا شده اشک ها دیگه تاب ماندن ندارن  درست مثل من که دیگه تابی  برای ماندن ندارم.

حیران شده ام

تو که آزاد و رهایی و سبک بال

 من اسیرم ..اسیر دنیا .منه بی پر و بال

اینجا برام مثل قفس تنگ و تاریکه 
بابا...من دل بریده ام از هر کس و ناکس جایی که هر کسش به فکرخودش است چه
ارزشی برای ماندن داره .خدایا ...خدایا سخت شده واسم .داغ یتیمی ویران گر روحم شده.

خدایا به دست  پدرها بقدری توان بده که دست نوازشگرشون رو بر سر یتیمان
بکشنند و محبتشان را دریغ نکنند

خدایا به  دل  فرزندان بقدری مهر ومحبت بده که دستان پر از لطف پدران رو ببوسند و برسر بگذارن

و من در سر دارم هوایت را ..نگاه مهربان و  صدای آرامش بخشت راپدرم .تو ماه منی گل همیشه بهارمی

چه بر خاک و چه در خاک

کاش برسم به دیدارت .

برام سخت تر از قبل شده دوریت

کاش برسم به دیدارت

کاش برسم به دیدارت

کاش برسم به دیدارت

 

 

 

 

برای پدر....

 

برادرم را دوست دارم..... چون رنگ پدرم را به ارث برده است ....این روزها که پدر نیست.... صلابت شانه های برادرم... شاید جبران نبودنهای پدرم باشد
 
 
 
دلم میگرد هر دم که نباشی پدر....
یه ۵ شنبه دلگیر

نزدیکای غروب افتاب

کنار قبر بابا

فقط من ومن و من...و یه دنیا حرف که فقط به بابا میخوام بگم

کم کم داشت اذان مغرب رو میگفت میگن بده غروب توی قبرستان باشی اما من نمیتونستم دل بکنم

بعد رفتن بابا  من موندم و این لحظه ها...

سکوت مطلق 

من و یه عالمه سنگ قبر

من و سنگ قبر  بابا  

گونه های خیس از  اشکهام

کاش بودی

کاش...

کاش من نبودم ...

کاش پیش تو بودم....

 
پدرم نیست...

سایه ای بود و پناهی بود و نیست
لغزشم را تکیه گاهی بود و نیست

 

 

سخت دلتنگم کسی چون من مباد

سوگ حتـی قسمت دشمن مبــاد

 

 

بــاورم نیست این من نـابــاورم
روی دوش خویش او را می برم

 

 

مـی بـرم او را که آورده مـــــرا
پاس ایامـــی که پرورده مـــــرا

 

 

می برم درخاک مدفونش کنـــم
از حساب خویش بیرونش کنـــم

 

 

مثل من ده ها تن دیگـــــر به راه
جامه هاشان مثل دل هاشان سیاه

 

 

منتظــــر تا بارشان خالی شــود
نــوبت نشخـــوار و نقالی شــود

 

 

هــرکسی هم صحبتـی پیدا کند
صحبت از هــر جا بجز این جا کند

 

 

دیدنش سخت است و گفتن سخت تر
خوش به حالت ،خوش به حالت ای پد
 
 
 
 
 
وقتی نباشی پدرخاطراتت بپچاره ام میکنند
خاطرات نه سر دارند  و نه ته...

بی هوا می ایند تا خفه ات کنند...

میرسند گاهی وسط یک فکر ...!

گاهی وسط یک خیابان ...

سردت می کنند...داغت می کنند...

رگ خوابت را بلدند...زمینت می زنند...

خاطرات تمام نمی شوند...

تمامت می کنند...

 
 
 
عید بی پدر عید نیست...


هفت سین امسال و کنار آینه چیدم
تا لحظه لحظه جای خالیتو ببینم
تقویم امسالم تموم شد بسه برگرد
تنها محاله پای این سفره بشینم

 
 
هفت سینم برای پدر...
ســـیــن اول هــفـــت ســـیـــنـــم : ســلامـــتــی هــمــه پـــدرا

ســـیـــن دوم : ســـلامـــتــی هـــمـــه مـــادرا
ســیــن سـوم : ســلامــتـی کسی کـه این عـیـد هم کـنـارم نیست
ســیـن چـهـارم : سـلامــتـی شــادی روح هــمــه عـزیـزان سـفـر کـرده
سـیـن پـنـجـم : سـلامــتـی شــفــا پــیــدا کــردن هــمــه مـریـضــا
ســیـن شـشــم : ســلامــتــی هــمـــه دوستانم تو غربت
ســیـــن هــفـــتــم : ســلامــتــی هــمـــه شما
همین!
 
 
 
اشکهایم فقط پدر را میشناسد....
حرمت نگه دار دلم

 کاین اشک خونبهای عمر رفته من است

میراث من...

نه به قید قرعه نه به حکم عرف یکجاسند زده ام

همه را به حرمت چشمانت به نام تو ...پدر

 

 

 

پدرم ندیدنت دلم را شکانده است....

کجا تو را بیابم نازنین تر از گل

برایم سخت است ندیدنت

 

وعده های دروغین به دل دادن

 

مرد میخواهد...

 

صبور باش دل نا آرام من..

 

 

دلم برای روزهایی تنگ است که میدانم باز نخواهند گشت..

برای پدرم که دیگر حضورشرا احساس نخواهم کرد..

 

 

 

 

ﻣﻦ ﺧﻮﺑﻢ

!
ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ
ﻧﻪ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣﺰﯼ ﺭﺍ ﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ .. ﻧﻪ ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺭُﺥ ﺩﺍﺩﻩ ..
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﻣﻦ ﺧﻮﺑﻢ .. ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻫﻢ ﻋﺎﻟﯿﺴﺖ
ﺗﻨﻬﺎ

ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﮐﻪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭘﻨﻬﺎﻥ
ﭼﻨﺪ سالیست ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺧﺘﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . . .
ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺳﮑﻮﺕ
ﭼﻨﺪ سالیست ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺖ
ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻓﮑﺮِ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ

ﭼﻨﺪ سالیست
ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﻢ
ﺭﻭﺯ
ﻥ . ﯼ . ﺱ . ﺕ
اما.. ﻣﻦ ﺧﻮﺑﻢ . .

 

 

 

 

"خدایا

 

در این روزگار که بی پدرم

 

دستانم را گذاشته ام زیر چانه ام

 

مات و مبهوت نگاهت میکنم...

 

طلبکارنیستم

 

فقط مشتاقم بدانم

 

ته قصه چه می کنی بامن!"

 

 

 

 

حالم برای پدر...

 

حال امشبم اصلا قابل به تایپ کردن نیست ....

 

چه برسد به اینکه فکرش را بکنم که درد حالم چیست

 

حالم فقط پدر را میخواهد

 

و دیگر هیچ...

 

 

تمام عمر من فدای یک لحظه بودنت پدر
کاش با قیمت جان عمر تو میشد ممکن

تا دهم جانی و از بهر تو عمری بخرم

.

.

.

.کاش میشد پدر

 

 

 

 

 

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...